به گزارش ایسنا، در این نشست که عصر روز گذشته در فرهنگسرای خاوران برگزار شد، اصغر فکور، کارشناس ادبی، به نگاه چند بعدی یوسف قوجُق در نویسندگی اشاره و بیان کرد: یوسف قوجُق بهدلیل داشتن تحصیلات در رشته جامعهشناسی و همچنین دکترای ادبیات داستانی، نگاه چندبُعدی به موضوعات دارد. به نظر من نباید صرفاً به این کتاب اکتفا کرد و آثار او فراتر از این اثر قابل بررسی است. در جلسات نقد و بررسی معمولاً چنین تلقی میشود که نویسنده به نوعی تحت فشار قرار میگیرد، اما نگاه من به این جلسه متفاوت است. هدف ما نقد سازنده و ارائه پیشنهادهای اصلاحی است، نه تخریب.
وی اظهار کرد: یکی از نکاث مثبت این کتاب آشنایی نوجوان با مقوله جنگ است. این روایت صرفاً یک روایت سطحی نیست، بلکه تصویری از زندگی واقعی در شرایط جنگ را ارائه میدهد که نهایتاً به شهادت دو تن از دوستان علیاکبر ختم میشود. یکی دیگر، ایجاد فضایی صمیمی برای آشنایی نوجوانان دهه هشتادی و نودی با مقوله جنگ است؛ نسلی که تجربهای از آن دوران ندارد. از این نظر اثر حاضر بسیار ارزشمند است.
فکور ادامه داد: نمیخواهم فقط نقدهای صرفاً فنی داشته باشم. هرچند ممکن است در میان بحث، مواردی را اشاره کنم. برای مثال، استفاده از کلمه «ناگهانی» در بخش آغازین داستان، که در آن جنگ توصیف میشود، میتواند مسیر ذهنی مخاطب را تغییر دهد. نویسنده در بخشی مینویسد: «علیاکبر نشسته بود که جنگ ناگهانی اتفاق افتاد؛ ساعت ۱:۵ دقیقه فرودگاه زده شد.» شاید اگر بهجای واژه «جنگ» از «هجوم» یا «حمله دشمن» با یک پیشزمینه زمانی استفاده میشد، ذهن نوجوان راحتتر با داستان همراهی میکرد. از نظر شکل و محتوا، این کتاب برای نوجوان مناسب است و فضای سالهای جنگ را بهخوبی برای او توصیف میکند. اما باید توجه داشت که نوجوان مخاطب اصلی است و روایت باید با دقت بیشتری تنظیم شود.
او ادامه داد: در بخشی از داستان، زمانی که موشک به یک مرغداری اصابت میکند، گفته میشود این اتفاق در اوایل جنگ رخ داده است. در حالیکه بر اساس گزارشهای تاریخی، عراق در ابتدای جنگ از موشک استفاده نمیکرد و حملات بیشتر به وسیله توپ و خمپاره انجام میشد. همچنین در روایت تشکیل لشکر «محمد رسولالله» آمده که خانواده علیاکبر هنگام رفتن به تهران از آن باخبر میشوند. این در حالی است که لشکر مذکور عملاً در سال ۱۳۶۱ شکل گرفت و پیش از آن تنها تیپی با این نام وجود داشت. چنین مواردی میتواند در ویرایشهای بعدی اثر اصلاح شود تا مخاطب نوجوان با فضای مستندتر و دقیقتری از جنگ آشنا شود.
وی، اصلاح ساختار فصلبندی را یکی از نکات قابل بهبود کتاب خواند و تشریح کرد: شاید اگر ساختار فصول کتاب بهگونهای متفاوت طراحی میشد برای مثال بهجای فصلبندیهای متداول، پیوستگی بیشتری میان زمان و مکان داستان ایجاد میشد؛ ارتباط نوجوان با روایت راحتتر برقرار میگردید. مثلاً فصلهایی با عنوان «علیاکبر در خاکریز» یا «یاسر بیدار میشود» میتوانستند به خواننده کمک کنند مسیر داستان را بهتر دنبال کند. در نهایت باید تأکید کنم که این سخنان در قالب نقد مخرب نیست، بلکه پیشنهادهایی برای ارتقای اثر است. کتاب حاضر اثری ارزشمند و مفید برای نوجوانان است و توصیه میکنم نوجوانان عزیز حتماً آن را مطالعه کنند. این کتاب، صرفنظر از برخی مسائل فنی، اثری بسیار تأثیرگذار است.
در ادامه نشست، یوسف قوجُق؛ نویسنده کتاب گفت: مخاطب برای من اهمیت ویژهای دارد. وقتی خواننده از داستانهای من لذت میبرد یا با شخصیتها و خط داستانی همزادپنداری میکند یا نمیکند، این نکته برای من بسیار مهم است. بازخورد مخاطبان نوجوان، نه تنها برای نویسندگیام ارزشمند است، بلکه من را تشویق و ترغیب میکند تا در آثار بعدیام نواقص احتمالی را اصلاح کنم و حتی به سراغ تولید انیمیشن یا آثار مرتبط بروم. در ارتباط با نکاتی که مطرح شد، از جمله تعداد زیاد فصلهای کتاب، باید عرض کنم که من هم در این باره بررسی کردهام. به نظر من اگر مخاطب با دقت و سرعت مناسب بخواند، میتواند با داستان هماهنگ شود. در این زمینه فکر میکنم کار قابل قبولی انجام شده است.
وی گفت: آغاز قصه با بمباران و نابودی مرغداری و مرغها و از هم پاشیدن زندگی خانواده شروع میشود. در این بخش اتفاقی رخ میدهد که تمام دارایی یک خانواده از بین میرود. مرغداری در این داستان نماد «معصومیت» است. این نگاه نمادین را هم در نظر داشته باشید. مرغها چه گناهی دارند؟ این پرسشی است که میخواستم در ذهن مخاطب شکل بگیرد. موضوع دیگری که برایم مهم بود، نمایش بلوغ فکری علیاکبر در داستان است. نوجوانی که در ابتدا دانشآموزی علاقهمند به نوشتن و یادداشتبرداری است و وقتی به تهران میآید، مرحله به مرحله رشد میکند و به پختگی و بلوغ فکری میرسد. هدف من این بود که مخاطب نوجوان بتواند با شخصیت علیاکبر و موضوع دفاع مقدس همزادپنداری کند. به همین دلیل عملیاتها را نیز یکییکی عنوان کردهام تا مخاطب با مقدمات و جزئیات آنها آشنا شود.
قوجُق به برجستهسازی نکردن شخصیت اصلی کتاب اشاره کرد و افزود: سعی کردم این حس و حال درک شود که زندگی بسیاری از رزمندگان و شهدای گمنام حتی آنهایی که نامشان در قصه نیامده مانند یاسر و محمود؛ چگونه بوده است. این روایتها نشان میدهد که ما باید قدر کشور و فداکاری کسانی را که در جبههها جنگیدند و شهید یا جانباز شدند، بدانیم. یکی دیگر از نمادهای داستان، «پدری» است که مراقب فرزندان خود است و وقتی عازم جبهه میشود، ناراحت و نگران است. توجه داشته باشید که من در این داستان قهرمانسازی نکردهام. شخصیت علیاکبر کاملاً انسانی و خاکستری است؛ هم ترس دارد و هم شجاعت نشان میدهد. هدف من این بوده که شخصیت تکبعدی نباشد.
انتهای پیام
نظرات