دکتر حسن نمکدوست تهرانی ـ استاد باسابقه ارتباطات و روزنامهنگاری ـ با حضور در محل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به این پرسشها به تفصیل پاسخ گفته است.
او با اشاره به اینکه مساله قانون مطبوعات به بحثی خستهکننده و کسالتبار در جامعه ایران تبدیل شده است، یادآور شد که نظام دانشگاهی ما در دهه ۴۰ و ۵۰ تکلیف خودش را با قانون مطبوعات در جزوههای استنسیلشده دکتر کاظم معتمدنژاد روشن کرد.
نمکدوست با اشاره به همین تاکیدات دکتر معتمدنژاد، سیستم دریافت مجوز در هر سطحی ـ از رسانه گرفته تا کتاب و سینما و تئاتر ـ را نادرست خواند و با اشاره به لزوم اجرایی شدن آزادی بیان در سه سطح ساختار، تولید و مصرف، به ارائه توضیحاتی در این زمینه پرداخته است.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگو است.
ایسنا: با توجه به اینکه تبیین حقیقت از سوی رسانهها، یکی از ارکان بنیادین و غیرقابل انکار آزادی بیان است، پرسش اینجاست که تا چه اندازه تحقق این امر در شرایط کنونی ممکن و مقدور است؟ و از سویی دیگر، با عنایت به ماهیت بازنمایی رسانهای که همواره با فرآیند انتخاب، تفسیر و شکلدهی همراه است، آیا میتوان با دستیابی به آزادی بیان که این روزها محل مناقشه و جدل روزنامهنگاران است، انتظار داشت رسانههایی پدید آیند که حقیقت را به شکلی عینی و بیواسطه برای مخاطبان خود بازنمایی کنند؟ یا آنکه واقعیت، همچنان در پردهای از نگرشها، قدرتها و سازوکارهای رسانهای مخفی خواهد ماند؟
حسن نمکدوست: این سوال، خیلی مهم و در عین حال جوانب مختلفی برای پاسخ دارد؛ یکی اینکه نسبت ما با حقیقتی که شما گفتید چگونه هست. در ادبیات روزنامهنگاری ـ نمیگویم در واقعیتهای روزنامهنگاری ـ این ترم حقیقت به کرات بهکار گرفته شده است. در کتاب «عناصر روزنامهنگاری» (۲۰۰۷) که دو روزنامهنگار برجسته ـ بیل کواچ و تام روزن استیل ـ بر اساس یک تحقیق جهانی میگویند اولین تعهد روزنامهنگارها به حقیقت است.
به زبان انگلیسی میگویند، «first "obligation" of journalism is to report the truth» حقیقت اولین الزامی هست که روزنامهنگارها باید به آن متعهد باشند.
من این صحبت را جای دیگری هم مطرح کردم و اتفاقاً آقای دکتر محسنیانراد برای من کامنتی گذاشتند در واتساپ مبنی بر اینکه آیا زمانی که این صحبت را میکردید، تمایز بین «واقعیت» و «حقیقت» را مد نظر قرار دادید یا خیر و من چون دانشجوی ایشان هستم، بودم و خواهم بود، به ایشان گفتم که من از این مناظر بلد نیستم صحبت کنم که حقیقت چه هست و واقعیت چه. من نقل قول کردم. اما آنچه که شما درباره بیان واقعیت گفتید، ما ترمی در روزنامهنگاری داریم که حداقل ۱۰۰ سال قدمت دارد؛ آن عبارت است از چیزی که در انگلیسی میگوییم «objectivism» و در فارسی به آن میگوییم «عینیگرایی». اگر شما کتاب آقای دکتر بدیعی و آقای قندی را هم ملاحظه کنید، آنجا تعریفی که آقای دکتر بدیعی ارائه کردند میگویند، خبر گزارشی از یک رویداد عینی است؛ یعنی کلمه عینی را به کار بردند اما برای رویداد به کار بردند. یعنی در حالی که عینیگرایی یک ارزش ماندگار و بنیادی در ادبیات روزنامهنگاری تلقی میشود ولی چون ارزش بسیار بسیار پیچیدهای هست و همه آن ملاحظاتی که شما گفتید و دوستان گفتند بر آن مترتب هست، اینکه بگوییم کار ما عینیگرایانه هست و میرویم و روایت عینی از رویدادها میکنیم، خیلی واقعبینانه نیست. به همین خاطر آقای دکتر بدیعی میگویند که خبر گزارشی از رویدادهای واقعی و عینی است.
روی این تعبیر واقعی که مد نظر ماست، یک مقدار محل چالش و پیچیدگی است همانی که شما فرمودید که خب نگاههای مختلف به یک رویداد میتواند به میزان معینی از واقعگرایانه بودن آن روایت کم کند. این درست است. در زمینه خبر تلاشهایی صورت گرفته است برای اینکه ما بتوانیم به عینیگرایی نزدیک شویم؛ اینکه ما نمیتوانیم عینیگرا باشیم، معنایش این نیست که تلاش هم نمیکنیم که عینیگرا باشیم؛ بنابراین اینگونه گفته میشود که ما تلاشگران عینیگرایی هستیم نه اینکه ما عینیگرا هستیم.
برای اینکه شما بدانید که چقدر این عینیگرایی در کار روزنامهنگاری مهم است، بعضی از دانشمندان حتی تمثیلی هم به کار بردند. گویا در یونان یکی از عادتهایی که آدمهای قدری خرافی دارند این است که اگر یک حلقه سیر دور گردنتان بندازید، شیاطین از شما دور میشوند و میگویند که این کاربرد عینیگرایی در ادبیات روزنامهنگاری از جنس همان به گردن انداختن حلقه سیر است؛ یعنی ما میخواهیم با عینیگرایی، شیاطین را از خودمان دور کنیم. ولی واقعیتش این است که خوب پیچیدگیهای واقعگرایی یا عینیگرایی خیلی زیاد است.
ما صورتبندیها و فرمولبندیهای دیگری را میآوریم که اینها را بتوانیم به کار بگیریم. طبق ادبیات روزنامهنگاری، جستجوی حقیقت و حقیقتگویی جزو الزامات ماست. وقتی که ما درباره عینیگرایی صحبت میکنیم، از همان ابتدا کنشهایی انجام میدهیم که از سوی منتقدان نقیض عینیگرایی است. یک مثال ساده میآورم، میگویند شما در انتخاب رویدادی که میخواهید روایت کنید، به هر حال یک گزینشگری میکنید. همین که تصمیم میگیرید این رویداد را من گزارش کنم و آن رویداد را گزارش نکنم، یک سوگیری وجود دارد. چرا این را میخواهید گزینش کنید و آن را نمیخواهید. یا وقتی که میخواهیم روایت میکنیم، خب معروفترین سبک خبری که هنوز ما به آن مراجعه میکنیم، سبک هرم وارونه است. در هرم وارونه ما بنا بر تشخیص خودمان، یک چیدمان به روایت رویداد میدهیم؛ به همین خاطر هم هست که بعضیها میگویند که سبک بیان تاریخی واقعگرایانهتر از سبک هرم وارونه است؛ چون شما به ترتیب شروع میکنید رویداد را تعریف میکنید. ولی در هرم وارونه همین که میگویید من مهمترین نکته را باید استخراج کنم و آن را بالای خبر بگذارم، اینکه شما تشخیص خودتان را دخالت میدهید، یک سوگیری در آن نهفته است.
به همین خاطر میخواهم بگویم که چالشهایی که حقیقت و عینیگرایی دارد، واقعی است؛ اما یک نکته در این بین وجود دارد، خوشبختانه ما در کائنات با یک روزنامه، یک خبرگزاری، یک شبکه رادیو و تلویزیونی و یک روایت مواجه نیستیم. ما تعداد بسیار زیادی رسانه داریم، تعداد زیادی روایتگر داریم و هر کدام از اینها تلاش میکنند که از منظری به واقعیت نزدیک شوند. به دلیل تکثر و آزادی که وجود دارد (اگر وجود داشته باشد)، در کل اینها کمک میکنند که جامعه در جریان عینیتها یا واقعیتها قرار بگیرد.
به همین خاطر امیدمان این است، در جامعهای که رسانههای متکثر و آزاد وجود دارند، در نهایت جامعه به واقعیت یا به حقیقت یا به عینیت به مراتب نزدیکتر از جامعهای شود که در آن تکثر و آزادی وجود ندارد. و این کنارش البته آن تلاشهایی هست که کوشیده تا حد امکان عینیت را تدقیق و متغیرهایش را استخراج کند و برایشان شاخص تعریف کند و نظریههایی را مطرح کند که از همه مهمتر نزدیک شود به اینکه آیا این رسانه تلاش میکند عینیگرا باشد، تلاش میکند واقعیتگرا باشد و تلاش میکند که نقش و تعهد خودش را به حقیقت ایفا کند یا خیر؛ بهگونهای که شما الان میتوانید در پژوهشی تا حدودی به این موضوع نزدیک شوید. و این قصه ماست؛ بنابراین ما جزو کسانی هستیم که تلاش میکنیم به سهم خودمان به واقعیت و عینیگرایی نزدیک شویم. البته کسانی هستند که در نقطه مقابل میگویند که اصلاً درباره واقعگرایی با روزنامهنگارها صحبت نکنید چراکه نمیتوانیم.
من میگویم دعوا بین کسانی نیست که میگویند میتوانیم و نمیتوانیم، بلکه بحث بین کسانی است که میگویند تلاش کنیم با کسانی که میگویند این تلاش عبث است و شما نمیتوانید. من میگویم من تلاشم را میکنم که به واقعیت نزدیک شوم. بنابراین کار ما این است که به واقعیت نزدیک شویم.
ایسنا: در مبحثهای عقیدتی میگویند که کمالجویی شما را هیچگاه به کمال مطلق نمیرساند، بلکه همیشه در حال سیر کردن به سوی کمال هستید؛ همانطور که سیر الی الله شما را به نقطهی مشخصی نمیرساند، بلکه یک سیر است. در اینگونه حوزهها، بحثها برای قرنها یک مفهوم ثابت داشتهاند. آنجا مفهومهایی چون خیر و شر، معصیت و نیکویی و شبیه اینها، تقریبا ثابت بوده است. اما در عالم رسانه و علوم ارتباطات در دورهای به سر میبریم که در جوامع، ارزشهای ۳۰ سال پیش الان ضدارزش شدهاند و برعکس. حتی در مناسبات شخصی و فردی هم اینگونه است. پس وضعیت خیلی تغییر کرده است. در چنین شرایطی با مسالهی فرمولهای ثابت چه باید کرد؟
حسن نمکدوست: درخصوص اینکه واقعاً این ارزشها چرخش پیدا میکنند یا ثابت میمانند نمیتوانم کمک چندانی کنم ولی آنچه میبینم این است که سعی شده مفاهیمی که خیلی جدی هستند را عملیاتی کنیم؛ برای مثال وقتی که میگوییم ما میخواهیم «objectivist»(عینیگرا) باشیم، ترمهایی پدیدار میشود؛ برای مثال میگوییم باید سوگیری نداشته باشیم، متوازن باشیم و منصف باشیم؛ یعنی یک ابهام را به سه ابهام تبدیل کردیم، بعد گفتیم متوازن بودن یعنی چه و ... .
بعضی چیزها موافق و مخالف ندارد؛ مثلاً اینکه اداره هواشناسی بگوید امروز هوای تهران ۲۲ درجه است، این خبر موافق و مخالف ندارد. این را به عنوان یک «فکت» تلقی میکنیم اما یک رویداد دیگری هست، مثلاً تعریف یک نزاع خیابانی که در واقعیت موافق و مخالف دارد؛ اینجا روایتها متعارض است و ما میگوییم در روایتهایی که تعارض وجود دارد باید حتیالامکان سعی کنیم با دو طرف تعارض صحبت کنیم. تلاش برای اینکه با دو طرف تعارض صحبت کنیم، تلاشی است در جهت عینیگرایی که زیرمجموعه توازن تلقی میشود. بنابراین شما دیدهاید میگویند مثلاً ما با این آدم صحبت کردیم حتی اگر آن طرف مقابل نیست ما متعهد هستیم که اگر او نظری داشت ما آن را منتشر کنیم. یا اینکه در همان بحث، امکانی را فراهم کنیم که با دو نفر صحبت کنیم؛ همینکه تلاش صورت میگیرد که به جای اینکه یک صدا را بیاورید و آن روایت کنید، دو یا چندصدایی که میتواند موضوع را روایت کنند شکل میگیرد، این به عنوان تلاش برای نزدیک شدن به واقعیت تلقی میشود.
یا تلاش برای اینکه منبع خبر تا حد امکان گفته شود. چرا ما از اینکه بگوییم «منبعی که نخواست نامش فاش شود» خیلی خوشمان نمیآید و وظیفه داریم او را قانع کنیم که کمی باریکترش کنیم و به سِمَتش نزدیکتر شویم. اینکه ما منبع را ذکر کنیم تا حدودی میتواند کمک کند که مخاطب ما حجم و سهم سوگیری در روایت را متوجه شود. یا اینکه برویم سراغ منابع دیگری یا جدا کردن خبر از نظر؛ تا حد امکان تلاش کنیم که خبر با نظر را در هم نیامیزیم؛ یا اینکه اگر به دو نفر فرصت میدهیم، فرصت برابر و مناسب را به هر دو بدهیم؛ چون میدانید که انواع راهها وجود دارد برای اینکه ما این اصطلاحات را دور بزنیم. شما ممکن است با یک نفر در یک برنامه خیلی پربیننده صحبت کنید و با دیگری در یک برنامه کمبیننده یا حتی ساعت پخش برنامه هم مهم است.
این راهحلها بر اثر تجربه به دست آمده است؛ شما مثلاً اگر guideline ـ کتابهای راهنما ـ رسانههای معروف دنیا را ملاحظه کنید، اینها روی دقت خیلی تاکید میکنند. یعنی دقت برایشان از سرعت مهمتر است. خب این یعنی دارند تلاش میکنند تا حد امکان جوانب بیشتری از موضوع را ببینند، اما هیچکدام به معنی این نیست که میتوانند نعل به نعل واقعیت را بگویند. اما این تلاش را رسانه انجام میدهد. اینکه کسی وعده دهد که روزنامهنگاران هرچه میگویند حقیقت است عرض کردم حتی ما در چیدمان هم نوعی سوگیری داریم و به این راحتیها نیست.
ایسنا: چقدر مشکلاتی که در فضای رسانهای ما به لحاظ فقدان واقعیت وجود دارد در حال حاضر به بحث آزادی بیان برمیگردد. اگر خط قرمزها به حداقل برسد و سانسور برداشته شود آیا میتوان انتظار داشت که ما به رسانههایی استاندارد برسیم و آن عینیگرایی که مد نظر ماست، تاحدودی محقق شود؟
حسن نمکدوست: من سال ۱۳۸۴ به اتفاق شاید ۱۵ ـ ۱۶ روزنامهنگار ایرانی یک سفر ۱۰ روزه به آلمان رفتیم و آنجا از رسانههای مختلف دیدار کردیم؛ در بازدید از یکی از رسانهها، یکی از سردبیرها از آنها پرسید، آیا شما «redline» (خط قرمز) دارید؟ پرسیدند منظور شما از redline چیست؟ در ادامه بچهها توضیح دادند که مقصود این است که آیا چیزی وجود دارد که شما نتوانید در رسانهتان درباره آن بنویسید و محدودیت داشته باشید؟ ایشان پاسخ داد خیر، قانونی وجود ندارد که به ما بگوید درباره موضوعی ننویسیم؛ یعنی حکمی در قالب قانون که به ما بگویند ننویسید وجود ندارد، ما هرچه که بخواهیم مینویسیم. بعد یکی دیگر از دوستان پرسید یعنی شما درباره همه چیز مینویسید، پاسخ داد خیر ما هر چیزی را نمینویسیم ما آن چیزی را مینویسیم که میخواهیم، درباره آنچه که معتقدیم مینویسیم هر چیزی را نمینویسیم و سپس خودش مثال زد و گفت، مثلاً ما با پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا موافق نیستیم، هر کسی هم که موافق باشد برای خودش موافق است ما موافق نیستیم؛ بنابراین شما هرگز شما انتظار نداشته باشید تا ما چیزی در تایید پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بنویسیم. یکی از دوستان از جمع ما گفت، خب اینکه نقض آزادی بیان است! پاسخ داد، شما از ایران آمدهاید و با اکوسیستم ما آشنا نیستید. ما اینجا تعداد بسیار زیادی رسانه داریم که آنها مرتب در تایید این موضوع مینویسند و اصلاً دلیلی ندارد ما که مخالف هستیم بنویسیم، اگر رسانه دیگری نبود که در تایید پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بنویسد، آنوقت یک مسئولیت اجتماعی برای من بود که بنویسم ولی وقتی به اندازه کافی هست و دارند مینویسند، خب چرا من هم بیام و بنویسم.
من، به درستی یا غلطی این بحث کاری ندارم میخواهم بگویم جغرافیای بحث وقتی که آزادی رسانه و آزادی بیان وجود داشته باشد فرق میکند؛ یعنی آن پاسخ به نظرم پاسخ خوبی بود از این جهت که گفت اگر وجود نداشت ما مینوشتیم. یعنی او با وجود اینکه اعتقاد داشت، توضیح میداد که دلیل اینکه نمینویسند این است که دیگران هستند و من این مسئولیت را احساس نمیکنم.
دنیس مککوئیل سه سطح از آزادی بیان را مشخص کرده است؛ سطح اول در «ساختار»؛ یعنی مدیریت و مالکیت از آزادی برخوردار باشد. سطح دوم «تولید» یعنی تحریریه میبایست آزادی داشته باشد و سطح سوم «مصرف» یعنی جایی که مخاطب باید از آزادی برخوردار باشد. آزادیِ در معرض رویکردهای مختلف قرار گرفتن مربوط میشود به سطح سوم.
درباره جغرافیای «آزادی بیان» در سطح «یک» ـ مدیر رسانه، ناشر و یک مالک ـ این توضیح لازم است، رسماً از ۵۰ سال قبل تاکید و پیگیری شده و توسط حکومت مغفول مانده است که فردی که میخواهد رسانه منتشر کند، نباید مجوز بگیرد. شما جدول مککوئیل را ببینید، اولین خانه در سطح ساختار عدم نیاز به مجوز برای انتشار است.
در سطح تولید هم صحبت میکند که ما بیشتر از آن به اسم استقلال تحریریه یاد میکنیم؛ اینکه شما به اطلاعات دسترسی داشته باشید و عاری از فشارها از جانب مالک و مدیر رسانه، صاحبان آگهی و ثروت و گروههای فشار بتوانید محتوا تولید کنید و محتوایتان متنوع و متکثر باشد. و سطح سوم که سطح «مصرف» است هم میگوید، شما فرصت داشته باشید تا در معرض دیدگاهها و رویدادهای متنوع و متفاوت قرار بگیرید؛ پس آن سطح سه آزادی که شما صحبت میکنید به حق مخاطب معطوف میشود.
مخاطب حق دارد در آزادی بیان بتواند در معرض دیدگاههای مختلف قرار بگیرد ولی آیا فقط از سوی یک رسانه یا در اکوسیستم رسانهای؟
مثلاً فرض کنید یک رسانه میگوید من در عرصه اقتصاد، به اقتصاد آزاد باور دارم این را اعلام میکند و بیانیه و ماموریتش هم همین است. رسانههای دیگر هم باید باشند که در اقتصاد غیرآزاد صحبت کنند. متاسفانه ما در جامعهمان دارای اکوسیستمی نیستیم که همه مصرفکنندگان یا ذینفعان و مخاطبان رسانهها و اصولاً هر آن کسی که دارای دیدگاهی هست، بتواند بگوید من از این سبد رسانهای آنچه را که میخواهم میتوانم برداشت کنم یا میتوانم تولید کنم. ما با منعیات و منهیات زیادی در این زمینه مواجه هستیم؛ اینکه مثلاً در بزنگاهها چیزهایی را ابلاغ میکنند که رسانهها نگویند یا چیزهایی را به لحاظ غیررسمی تحمیل میکنند که رسانهها نگویند.
ما در کارمان با این مسائل خیلی مواجه میشویم. اینکه اصولاً عموم جامعه برای اینکه بتوانند چیزی را که میخواهند منتشر کنند، از جایی باید مجوز بگیرند. اینکه دولت در مالکیت و مدیریت تحریری دخالت میکند. شما اگر به تک تک خانههایی که مککوئیل برای آزادی بیان اشاره میکند نگاهی بیندازید، میبینید که ما مسئله جدی داریم.
ایسنا: در بحث جریان آزادی بیان در «تولید» و «مخاطب» دو مبحث به ذهنم رسید. آقای محسنیانراد سالها قبل این مساله را در یک مقاله مطرح کردند به عنوان «مخاطب پنداری». در آنجا ایشان این مطلب را مفصل توضیح میدهد که نگاه رسانههای بومی و نگاه عمومی ما نسبت به مخاطبپنداری چگونه است. به نظر میرسد علاوه بر اینکه هنوز مخاطبپنداری در رسانهها وجود دارد، ما یک پله عقبتر هم باید نگاه کنیم؛ یعنی درباره خبرنگارپنداری و رسانهپنداری هم میتوان کلی بحث کرد. به نظر شما ما الان یک جاهایی فقط فکر نمیکنیم که خبرنگار هستیم یا فکر نمیکنیم که رسانه هستیم؟
حسن نمکدوست: تاریخ رسانهگری ما با یک پدیده بسیار مهلک آغشته است که فقط مهلک نیست بلکه بسیار بزرگ هم هست. این وقتی که هجوم آورده و هجوم میآورد همه فضا را تغییر میدهد و آن عبارت است از قدرت سیاسی. در تمام ۲۰۰ سال گذشته ـ تقریباً ۲۰۰ سال گذشته ـ از زمانی که ما از کاغذ اخبار به عنوان سرآغاز روزنامهنگاری در ایران صحبت میکنیم، شما اگر دقت بفرمایید سهم حکومت در مالکیت و مدیریت رسانهها با فاصله سهم اول بوده است؛ یعنی بهحدی حجم اقتدار دولت در فضای رسانهای زیاد است که شما اصلاً نمیتوانید بدون حضور هسته سخت قدرت به جهان رسانهای ایران فکر کنید. این مساله باعث شده که در تمام این سالها، ما اصولاً با چیزی به اسم رسانه متعارف مواجه نباشیم که وظیفه اصلیاش اطلاعرسانی و آگاهیبخشی است. ما با پدیدهای مواجه هستیم که قرار هست به نیازهای قدرت پاسخ بدهد. انتظاری که این قدرت از مدیریت و مالکیت رسانهای داشته، آگاهیبخشی و اطلاعرسانی و حتی سرگرمی نبوده است بلکه این بوده که مسائل مرا رفع و رجوع کن. به یک معنا هسته قدرت در تمام ۲۰۰ سال گذشته از رسانهها، رسانهزدایی کرده است. چنین چیزی مورد انتظار نبوده که رسانهها بیایند و ماموریت اصلی خودشان را انجام بدهند. بلکه حل مسائل خودش مد نظر بوده است.
و این به یک عادت تبدیل شده است و تصور این است که مگر میشود رسانهای منتشر شود و من از آن خبر نداشته باشم یا من اجازه ندهم که برود منتشر کند، پس من چه کاره هستم؟! یعنی اصلاً تصور این است و این تبدیل به روال غیرطبیعی زندگی طبیعی زندگی رسانهای ما شده است. وقتی شما یک رسانه رادیو و تلویزیون داشته باشید، طبیعی است که او عینیگرا نباشد. چون یکی است و انحصاری است. در حالی که بر اساس توضیحی که در ابتدا دادم، آن چیزی که ما میگوییم توازن، یعنی اینکه بتوانیم موضوعات را از مناظر مختلف ببینیم؛ اینکه میگوییم آزادی رسانهها به خاطر این است که اگر یک رسانه روایتی یکسویه ارائه کرد، رسانههای دیگری باشند که آن را جبران کنند. وقتی شما سراغ انحصار میروید، یعنی خود به خود میگویید که من به چیزی به اسم آزادی رسانه باور ندارم، من اصلاً به چیزی به اسم تکثر رویکرد باور ندارم. یک رویکرد باید وجود داشته باشد و آن یک رویکرد هم باید منتشر شود.
به همین خاطر است که ما در ایران ۲۰۰ سال است که با تهاجم قدرت به ساحت رسانه رو به رو بودهایم و این تمام آن سبک و سیاق متعارف کار رسانهای، روزنامهنگاری، مفهوم ناشر، مفهوم تولیدکننده، مخاطب و ... همه چیز را زیر و رو کرده است؛ البته این تفکر دارد به پایان خودش نزدیک میشود.
ایسنا: بعد از این مقدمه جامع با موضوع آزادی بیان رسانهها و لزوم عینیگرایی در رسانه، اجازه بدهید به موضوع قانون مطبوعات بپردازیم. اخیرا دستگاه قضا طی فراخوانی، از کارشناسان و فعالان رسانه خواسته است تا نظرات و پیشنهادهایشان را برای اصلاح قانون رسانهها در کشور مطرح کنند. نگاه شما به این رویکرد چیست؟ آیا با اعمال تغییراتی در قانون رسانهها میتوان به استانداردی که عنوان کردید در حوزه رسانهای نزدیک شویم؟
حسن نمکدوست: قانون مطبوعات دیگر واقعا یک بحث فوقالعاده خستهکننده و کسالتبار در جامعه ایران است. نظام دانشگاهی ما و حتی دانشکده کوچک علوم ارتباطات در دهه ۴۰ و ۵۰ تکلیف خودش را با قانون مطبوعات در جزوههای استنسیل شده آقای دکتر معتمدنژاد روشن کرد. آن زمان حتی جزوهها را زیراکس هم نمیکردند بلکه استنسیل میکردند و بعد آن استنسیلها کتاب آقای دکتر معتمدنژاد شد. در همان جزوههای استنسیلشده، آقای دکتر معتمدنژاد به صراحت نظامهای مطبوعاتی را به دو نظام «تنبیهی» و «پیشگیری» تقسیم کردند و مطرح کردند که نظام تنبیهی نظام ضد آزادیگرا است؛ نظامی که فعالیت رسانهای را به اخذ مجوز منوط میکند. ایشان به صراحت این مساله را در دهه ۴۰ و ۵۰ گفتند و این برگرفته از برداشت ایشان از فعالیت رسانهای در کشورهای دیگر بود که در کتاب حقوق مطبوعات ایشان آمده است. به هر حال ایشان در فرانسه هم تحصیل کرده بودند و بعد هم حقوق خوانده بودند و با این مباحث آشنا بودند.
نکتهاش چیست؟ نکتهاش این است که ایشان تا زمانی که در قید حیات بودند به هر مناسبتی این حرف را میزدند. این مبنا دارد و حرفی نیست که همین جوری زده شده باشد. آزادی مطبوعات زیرمجموعه آزادی بیان است و آزادی بیان هم زیرمجموعه آزادیهای فکری و آزادیهای اجتماعی تلقی میشود. من همانگونه که حق دارم درباره یک موضوع حرف بزنم، همانقدر هم حق دارم که این صحبتم را به صورت مکتوب یا به صورت یک ویدیو به دست شما برسانم. حال اگر در صحبتی که میکنم یا مطلب، سناریو یا کتابی که مینویسم وقتی که منتشر شد، خلافی دیده شد، از من شکایت میکنند مرا به دادگاه میبرند؛ کما اینکه در هر زمینه دیگری تا من اقدامی انجام ندهم که نمیتوانند مرا به دادگاه ببرند. پس تا شما چیزی را منتشر نکنید که نمیتوان گفت میخواهی خلاف یا غیرخلاف بنویسی. این استدلالِ بسیار بسیار سادهای است که ۵۰ سال است توسط آقای دکتر معتمدنژاد و خیلی افراد دیگر گفته شده و در جامعه شنیده نمیشود. بنابراین اگر گوش شنوا و ارادهای میبود، همین که شما این ماده (مجوز) را از قانون مطبوعات حذف کنید و نظام پیشگیری را به نظام تنبیهی تبدیل کنید، بسیاری از مسائل حل میشود. اما فکر کنید اگر همین یک ماده را حذف کنیم چه اتفاقاتی رخ میدهد؛ اولین اتفاقی این است که هیات نظارت بیکار میشود. بعد میرویم سراغ موضوع بعدی و این پرسش را مطرح می کنیم که هیات منصفه شأن و نزولش چیست؟ هیات منصفه شأن و نزولش این است که بهگونهای وجدان جامعه را نمایندگی کند. من سر یک موضوعی با آقای دکتر باقر انصاری تماس گرفتم؛ چرا تماس گرفتم، دیدم سخنگوی محترم هیات منصفه وقتی دلایل توقیف یا تنبیه یک رسانه را میخواهد مطرح کند، دلایل حقوقی میآورد. زنگ زدم به آقای دکتر باقر انصاری، گفتم آقای دکتر آیا قرار است هیات منصفه از منظر حقوقی اظهار نظر کند، ایشان گفتند درست برعکس، حقوقی را دادگاه باید اظهار نظر کند. اعضای هیات منصفه از آدمهای معمولی انتخاب میشوند تا حقوقی بحث نکنند؛ چراکه میخواهند وجدان جامعه را نمایندگی کنند. حالا ما از این هم گذشتهایم و رفتیم نمایندگان دستگاههای حکومتی را آوردیم و گذاشتیم در هیات منصفه. چهرههای سیاسی معروف که دارای سوگیری مشخص هم هستند. اینها که نماینده وجدان جامعه نیستند، اینها نماینده حزب خودشان هستند. بنابراین ما باید ترکیب هیات منصفه را واقعا مدنی کنیم.
در ظرف یک یا دو ساعت میتوان قانونی نوشت که خیلی قانون مطبوعات خوبی هم باشد. ولی اینجا نکتهای وجود دارد که من اضافه میکنم، آیا ما به قانون مطبوعات احتیاج داریم یا اصولاً به یک قانون رسانهها احتیاج داریم؟ به نظرم ما اصولاً به یک قانون رسانهها احتیاج داریم که در آن همین مواردی که گفتم حل و فصل شود؛ یعنی فقط ما روزنامهنگاران نیستیم که میگوییم مجوز انتشار نمیخواهیم، کتاب چرا باید به مجوز انتشار نیاز داشته باشد، تئاتر چرا باید به مجوز انتشار نیاز داشته باشد، سینما چرا بایست مجوز انتشار داشته باشه و ... .
یعنی ما باید یک نظام رسانهای در ذهنمان تعریف کنیم که قانون برای کل آن نوشته شود. آیا اگر یک قانون بنویسیم کفایت میکند؟ از این جهت بله اما ما روزنامهنگاران یک شغل خاص داریم البته اگر چیزی از آن باقی مانده باشد. در حال حاضر چند نفری هستند که سعی میکنند که این حرفه در ایران باقی بماند. حرفه روزنامهنگاری یک قانون میخواهد که آن عبارت است از قانونی که بتواند حقوق بنیادی حرفه روزنامهنگاری را تامین و تضمین کند. قانون کار هیچ تناسبی با حرفه روزنامهنگاری ندارد. آن برای خودش محترم است ولی بر یک مناسبات کارگری ـ کارفرمایی مبتنی است که عمدتاً مبتنی بر فروش نیروی کار است. حرفه روزنامهنگاری فروش نیروی کار نیست. یک خیر اجتماعی و یک کنش اجتماعی است و متناسب با آن باید از حقوق و اصول اختصاصی خودش برخوردار باشد.
بنابراین این حرفهایی که میزنند که بیایید یک ایده جدید بدهید، من میگویم عمدتا سرکاری است؛ چون اصل موضوع روشن است، راه حل روشن است و هیچ چیز نامکشوفی در این قصه وجود ندارد و به همه وجوه پرداخته شده است. همین الان شما از آقای باقر انصاری خواهش کنید، یک قانون خوب رسانه به ما بدهد از کیفش درمیآورد و به شما میدهد فکر کنم ۱۵۰ بار نوشته است. همین الان دیدم آقای حسین انتظامی مطلبی نوشته و ایرادها را درآورده و فهرست کرده است. دیگر همه از بَر هستیم اما ارادهاش وجود ندارد، اعتقادش وجود ندارد و این خندهدار و خندهدارتر و از یک طرف تراژیکتر و تراژیکتر میشود. مثال میزنم این سریال «سووشون» که ساخته شده و من ندیدمش ـ با خوب و بدش هم کاری ندارم ـ بعد از گذر از این همه مجوز، وقتی به انتشار میرسد، توقیف میشود!
من میخواهم بگویم بخش مهمی از این نادیده گرفتن، کتمان کردن و سر کار گذاشتن، اقتصاد سیاسی است که پشت مجوز و سانسور قرار گرفته است. با حذف مقوله مجوز، کلی آدم بیکار خواهند شد. یک اقتصاد سیاسی مانع از آن است تا ما از یک رویکرد کاملا منطقی و تجربه شده مورد مطالبه، به اسم لغو نظام پیشگیری صحبت کنیم. وجه دیگر مناسبات قدرت است؛ اینکه شما اقتدار داشته باشید که به آدمهای فرهیخته جامعه نه بگویید و از موضع بالا هم نه بگویید، تحکم کنید و دستور بدهید. چرا این را نوشتی، چرا آن را ساختی و ...؛ این اقتدار به اندازه آن فساد مالی عمل میکند و خوب هم عمل میکند. طرف میگوید من چه شغلی داشته باشم که بهرام بیضایی، عباس کیارستمی یا داریوش مهرجویی پهلوی من بشینند و بگویند چرا به کار ما گیر دادی. به یک عده حس خوبی میدهد و حس قدرت میدهد. گاه شما به ادارات دولتی میروید میبینید که به سادگی کارتان را انجام نمیدهند چون به آن فرد اقتدار میدهد حالا شما فکر کنید غولهای فرهنگ یک کشور از مترجم و نویسنده گرفته تا فیلمساز، کارگردان تئاتر و غیره، مجبور شوند به ادارهای بروند و بگویند، آقا شما بیا این مسئله مرا حل کن!
و بعد از این عجیبتر آقای عسکری پاشایی (نویسنده، مترجم و شاعر) تعریف میکردند در دورهای که آقای شاملو هنوز در قید حیات بودند، اینها کتاب «کوچه» را حروفچینی کرده بودند تا ببرند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. در این کتاب کلمات و اصطلاحات خاص هم وجود داشت که از هر چند کلمه میگفتند یکی را دربیاور. بعد ما میآمدیم و لاک میگرفتیم و میبردیم، میگفتند نه این قبول نیست، یک بار دیگر حروفچینی کنید که معلوم نباشد لاک گرفتهاید حالا فکر کنید آقای پاشایی که یک مترجم خیلی برجسته بود و از آن طرف آقای شاملو، درگیر این بشوند که لاک بگیریم یا این را مجدد حروفچینی کنیم و ... . چون آن موقع کامپیوتر هم نبود و همه حروفچینی بهم می ریخت پس شما کلی انرژی این آدمها را میگیرید برای اینکه اقتدارتان را نشان بدهید.
بار دیگر تاکید میکنم مسئله قانون مطبوعات کاملاً همه جوانبش روشن است. اما یک وجه خوشایند هم وجود دارد و آن اینکه اصولاً دیگر چیزی به اسم قانون مطبوعات در جامعه، محلی از اعراب ندارد. موضوع مجوز در حال حاضر موضوع من و شماست، مردم عادی که با مجوز چیزی را منتشر نمیکنند آنها هرچه که دلشان میخواهد را منتشر میکنند. الان کسی میتواند جلوی افراد را بگیرد که در یوتیوب، اینستاگرام و تلگرام چیزی نگذارند؟ نمیگویم این کار را همه انجام میدهیم ولی میخواهم بگویم اگر فردی به جایی برسد که بخواهد مطلبی را منتشر کند، مگر میرود نوبت میگیرد تا به او مجوز بدهند؟! الان اینکه گفته میشود مرجعیت رسانهای از رسانههای جریان اصلی گرفته شده، یک دل خوشی است، چراکه سالهای سال است که رسانههای جریان اصلی ما مرجعیت ندارند. چون اگر رسانهها واقعیت را به مردم نگویند و واقعیتگرایی و عینیگرایی نباشد، خود به خود از ذهن مردم کنار میروند.
اگر وضعیت رسانهای دنیا را مد نظر قرار دهیم میبینیم وضعیت چندان هم بد نیست. کمااینکه امسال تعداد مشترکان نیویورک تایمز بیشتر از سال قبل شد. نمیخواهم بگویم آنها منزه هستند، اصلا بحثم این نیست. اما همین الان منزل بنده با چهارراه قنات در خیابان دولت ۳۰۰ متر فاصله دارد، هر روز من در چهارراه قنات سوار مترو میشوم و هر روز که وضعیت روزنامهفروشی در آنجا را میبینم دلم میگیرد. بعید میدانم کل روزنامههایی که آنجا آورده میشود از کیهان و اطلاعات و همشهری و هممیهن و دنیای اقتصاد گرفته تا روزنامههای دیگر به عدد ۱۰۰ برد! وقتی عصر هم برمیگردید بخش اعظم این روزنامهها باقی مانده است. یعنی الان در روزگاری هستیم که اگر قانون مطبوعات درست هم بشود، نمیدانم اصلاً قرار است مسئلهای را حل کند.
انتهای پیام
نظرات