به گزارش ایسنا، مرضیه فعلهگری نویسنده رمان «رد شدن از خیابان فیلها» در یادداشتی درباره محتوای این کتاب سخن گفته است. در این یادداشت میخوانیم: نوجوانی دورانی حساس و پیچیده است. نوجوان کسی است که از کودکی گذر کرده اما هنوز به جوانی نرسیده، مسیر رشد را آغاز کرده و با مسائل جدیدی روبهرو شده است. برای همین فکر میکنم مواجهه یک نوجوان با مسألههای زندگی شبیه رد شدن از یک خیابان پر از فیل است؛ هم سخت است و هم لذتبخش. اگر حواست نباشد میافتی زیر پای فیلها و له میشوی؛ اما اگر بتوانی سوار یکی از آن فیلها بشوی میتوانی از تماشای خیابان لذت ببری. بعد همهچیز میشود یک خاطره مهم تو زندگیات. مسائل ما در حکم فیل است؛ بزرگ است و فرمانناپذیر. اگر توانستی آن فیل را رام کنی آنوقت میتوانی از سوارشدن روی آن لذت ببری.
جنگ بهعنوان بزرگترین نیروی قهری بیشترین تأثیر را بر زندگی انسان میگذارد و همة معادلات را بههم میزند. بعد از بمباران اتمی، حملة شیمیایی یکی از فجیعترین و خسارتبارترین نوع مبارزه در جنگ بهشمار میرود. ناگفتههای بسیاری در باب بمباران شیمیایی عراق در سردشت وجود دارد. بر خودم فرض میدانستم بهعنوان یک نویسندة کُرد به مواجهة نوجوانان ایرانی با این پدیده نگاه کنم. رمان من سه زندگی از سه نوجوان در سردشت است که هر کدام رؤیاهایی دارند. جنگ چون هیولایی بر زندگی آنها چنگ میاندازد و آنها میکوشند دنبال ردی از نور، بارقهای از روشنایی باشند. «رد شدن از خیابان فیلها» برای من حکم یک سمفونی پر از غم را دارد. با نوشتن این رمان حس کردم بخش غمناک من قدری تسلی پیدا کرده.
درباره انتخاب سوژه
سه نوجوان با سه سرنوشت مختلف در شهر سردشت. هر کدام خواستهای دارند و میکوشند از عهدة مشکلات بربیایند. یافتن مسأله (فیل زندگی) و روبهرو شدن با آن است که اهمیت دارد. بمباران شیمیایی زندگی این سه نوجوان را دستخوش تغییر میکند. تلخیهای جنگ هم اگر از یاد ما برود، ماجرای بمباران ناجوانمردانة شیمیایی از خاطرمان نخواهد رفت. آن اتفاق یک حفره در دل ما ایجاد کرد، صد سال هم که بگذرد این زخم کهنه نخواهد شد. سعی بر این بوده زیست و زمانة نوجوانها در آن دهه را نشان بدهم، نوجوانهای بیپناهی که در آن فضا نفس کشیدند، فداکاری کردند و شهید شدند.
جنگ همیشه موضوع مهمی بوده است برای نویسندهها، اما انتخاب این سوژه برای نوجوانان امروز شاید قدری غریب باشد، فکر میکنید مخاطب چقدر بتواند با چنین موضوعاتی همراه شود؟ و لزوماً چنین آثاری چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا نوجوان بتواند با اثر همراه شود و یا با شخصیتهای کتاب همذاتپنداری کند؟
پانزده سال به صد سالگی شروع جنگ جهانی دوم مانده؛ نهتنها هنوز به ماهیت، چرایی و چگونگی آغاز و انجام آن واقعه میاندیشند بلکه به فراوانی از آن مینویسند و اثر هنری خلق میکنند. کدام نویسنده را از پرداختن به جنگ جهانی دوم منع کردهاند؟ به فهرست نامزدها و برندگان بوکر نگاه کنید، هنوز در بین آنها آثاری با موضوع جنگ دیده میشود. آیا گذشت زمان میتواند سبب کهنهشدن یک واقعه شود؟ تغییر نسلها و دگرگونشدن مسألهها مانعی برای تولید اثر در باب یک موضوع میشود؟ تجربه و وجود نمونههای شاخص ادبی و هنری ثابت میکند که اینطور نیست. به قول صائب تبریزی: «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است». موضوع ذاتاً امری محدودکننده نیست و کسی نمیتواند بهخاطر پرداختن به موضوعی قدیمی کسی را سرزنش کند. پس آن گرد زمان که بر موضوعات مینشیند و سبب خواندهنشدن برخی از داستانها میشود چیست؟ مرز کهنگی و امروزین بودن یک اثر کجاست؟ چطور میشود موضوعی قدیمی را برای مخاطب امروز روایت کرد؟
فکر میکنم آنچه در این میان اهمیت دارد درونمایه اثر است که نسبتی مستقیم با مسائل و باورهای انسان معاصر دارد. از آنجا که مخاطب یک سوی مهم هر اثر ادبی بهشمار میرود و بدون آن اساساً فرایند ادبی کامل نخواهد بود، توجه به اشتراکات و رسیدن به یک فهم مشترک یک نیاز محسوب میشود. یکی از دلایل مهم عدم برقراری ارتباط و خواندهنشدن یک متن را باید در فاصله مخاطب با داستان جستوجو کرد. من میتوانم از عالم ذر و روز الست داستانی تر و تازه برای خواننده بیاورم و در مقابل میتوانم از اتفاق یک ماه پیش در کشور روایتی الکن و مبهم ارائه کنم که بوی کهنگی از آن بلند میشود.
مراحل فرایند تحقیق و نگارش
ساخت جهان مردم کُرد چندان سخت نبود برایم؛ چرا که برآمده از آن خطه و فرهنگم. میماند اطلاعات تاریخی که با مطالعة کتابهای پژوهشی و مصاحبههایی که با ساکنان سردشت بعد از بمباران شیمیایی انجام شده بود. تمام سعیام بر این بوده اثری بنویسم که برای مخاطب باورپذیر باشد؛ چه کسی برای داستانی که باور نمیکند احترام قائل است و با آن همذاتپنداری میکند؟ روایت بدون امر واقعنمایی یک پروژة شکستخورده است.
انتهای پیام
نظرات