به گزارش ایسنا، لیلا عبداللهی، مترجم و منتقد در نگاهی به رمان «فریاد در ویرانهها»ی الکساندرا کوزلیک با عنوان «از عشق و چیزهای دیگر» نوشته است: فاجعه چرنوبیل در آوریل ۱۹۸۶، نهفقط یکی از تلخترین رویدادهای زیستمحیطی قرن بیستم، که نقطه عطفی در تاریخ مدرن بشر بود؛ لحظهای که جهان ناگهان با چهره عریان پیشرفت روبهرو شد. انفجار نیروگاه هستهای در پریپیات، شهری کوچک در شمال اوکراین، مرز میان جهان پیش و پس از فاجعه را مشخص کرد. پس از آن، دیگر نمیشد با همان اطمینان درباره علم، قدرت، انسان و آینده سخن گفت. این رویداد، نهتنها در حافظه تاریخی اروپای شرقی، بلکه در تخیل جمعی جهانیان ریشه دواند و الهامبخش دهها اثر هنری، مستند، فیلم و رمان شد؛ از مجموعه تلویزیونی «چرنوبیل» تا رمانهایی که در بطن ویرانی، به جستوجوی معنا و بازسازی انسان برآمدند.
در میان این آثار، رمان «فریاد در ویرانهها» نوشته الکساندرا کوزلیک که با ترجمه ابوالفضل اللهدادی از سوی نشر نو به فارسی منتشر شده، جایگاه ویژهای دارد. اثری که از دل همان فاجعه برمیخیزد، اما فراتر از بازنمایی تاریخی، به کاوشی شاعرانه و فلسفی درباره تبعید، خاطره و ریشهها بدل میشود. این رمان نخستین اثر نویسنده فرانسویتبار اوکراینی، الکساندرا کوزلیک است؛ زنی که در سال ۱۹۷۶ در کان فرانسه زاده شد، در نورماندی رشد یافت و بعدها بهعنوان معلم زبانهای کلاسیک (فرانسوی، لاتین و یونانی) به تدریس و نوشتن پرداخت. کوزلیک با این اثر در سال ۲۰۱۹ که در فرانسه منتشر شد، شناخته شد، و رمان او چنان با استقبال روبهرو شد که تنها یک سال بعد، در ۲۰۲۰، در قالب مجموعه جیبی Points تجدید چاپ شد و چند جایزه ادبی از جمله Prix Totem des lycéens (۲۰۲۰) و Prix Vleel (۲۰۲۲) را برایش به ارمغان آورد.

رمان در دل ماجرای آشنا و دردناک چرنوبیل میگذرد. دو نوجوان سیزدهساله، لِنا و ایوان، در شهر پریپیات زندگی میکنند؛ شهری نزدیک نیروگاه هستهای که در روز ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ با انفجار راکتور شماره چهار به نقطهای متروک و آلوده بدل شد. پدر لِنا، مهندسی است که خطر را زودتر از دیگران درمییابد و خانوادهاش را به سوی غرب، به فرانسه، میگریزاند. اما ایوان، پسر نوجوانی که دلبسته خاک و طبیعت است، در وطن میماند. از همان لحظه سرنوشت این دو مسیر متفاوتی میگیرد: لِنا به کشوری دیگر پناه میبرد، درحالیکه دل و خاطرهاش در خاکِ آلوده اوکراین جا مانده است؛ و ایوان، در میان ویرانهها و پرتوهای مرگ، هر سال نامهای برای او مینویسد بیآنکه بداند آن را به کجا باید بفرستد.
رمان از همین جدایی آغاز میکند تا داستانی دوگانه بسازد: داستان دختری که در تبعید، میان دو زبان و دو هویت گرفتار است، و پسری که در سرزمین خود، میان مرگ و انتظار میزیَد. بیست سال بعد، وقتی لِنا بازمیگردد تا بر خاک و خاطره ازدسترفتهاش قدم بگذارد، جهان چرنوبیل دیگر نه شهری متروک که نمادِ زخمِ زمین و انسان است. بازگشت او نهفقط سفر به گذشته، که مواجههای است با پرسش از «ریشه» و «تعلق»؛ پرسشی که قلب این رمان را شکل میدهد.
نثر کوزلیک در عین سادگی، سرشار از لحن شاعرانه و حس استعاری است. او با مهارتی تحسینبرانگیز، مرز میان واقعیت و اسطوره را درهم میآمیزد: اسطورههایی از خلقت، تبعید و بازگشت، که گویی در روایت معاصر چرنوبیل دوباره زنده میشوند. منتقدان فرانسوی درباره این اثر نوشتهاند که «درهمتنیدگی اسطوره و تاریخ در رمان، نهتنها خستهکننده نیست، بلکه لذتبخش و آموزنده است؛ زیرا خواننده هم به قصه گوش میسپارد و هم درمییابد.» از خلال نامههای ایوان و بازگشت لِنا، کتاب به گفتوگویی میان گذشته و حال، میان حافظه و فراموشی، بدل میشود.
الکساندرا کوزلیک از تبار خانوادهای اوکراینی است که در دهه ۱۹۳۰ به فرانسه مهاجرت کردند. او در مصاحبهای گفته بود: «در رگهای من نیمی از فرانسه و نیمی از اوکراین جاری است، و شاید همین تضاد، مرا واداشت تا درباره ازخودبیگانگی و بازگشت بنویسم.» در «فریاد در ویرانهها»، این دوگانگی در شخصیت لِنا جلوه میکند: دختری که میان دو جهان ایستاده و میکوشد خود را از نو بسازد، بیآنکه گذشتهاش را انکار کند.
رمان با روایتی موازی و دو صدا پیش میرود: بخشی از زبان راوی دانای کل، و بخشی از زبان ایوان که نامههایش را خطاب به لِنا مینویسد. همین ساختار نامهنگارانه، رمان را از یک روایت صرفاً تاریخی به اثری چندلایه بدل میکند؛ اثری درباره عشق، فقدان، وطن و حافظه. کوزلیک در عین روایتگری، معلمی است که به ما میآموزد چگونه میتوان در دل ویرانهها فریاد زد، چگونه میتوان از دل نابودی، معنا آفرید.
منتقدی فرانسوی درباره کتاب نوشته است: «چه لذتی دارد خواندن نخستین رمانی که بیدرنگ با قلم نویسندهاش افسونت میکند! «فریاد در ویرانهها» رمانی درخشان است که از فاجعهای جهانی آغاز میشود و ما را با دو جوان پیوندخورده در سرنوشتی تراژیک روبهرو میکند. اثری آمیخته با تاریخ، عشق و شعر که تا پایان تأثیری عمیق بر خواننده میگذارد.»
«فریاد در ویرانهها» را میتوان داستان انسان معاصر در چهار سوی جهان دانست؛ انسانی که در جهان پس از فاجعه، در میان مرزهای ازهمگسیخته وطن و غربت، علم و ایمان، زمین و آسمان، میکوشد خود را دوباره بیابد. لِنا و ایوان در این رمان، تنها دو چهره نیستند، بلکه بازتاب دو نیمه جهان ما هستند: نیمی که فرار میکند تا زنده بماند، و نیمی که میماند تا بمیرد. اما در میان این دو، هنوز صدایی هست- صدایی که از دل خاک و ویرانهها برمیخیزد تا فریاد بزند: هنوز میتوان زنده ماند، هنوز میتوان یاد آورد، هنوز میتوان عشق ورزید: «واقعیت و ناواقعیت درهم میآمیخت. زمان دیگر اهمیتی نداشت، و تنها نور جلوهگر بود. لنا و ایوان در مرکز بهشتِ زمینیشان ایستاده بودند. هنوز بیش از نیمی از زندگی را پیش رو داشتند که میتوانستند باهم در آن شریک شوند. نیمی از ابدیت...»
انتهای پیام


نظرات