دکتر فرقانی که خود سالها ریاست دانشکده علوم ارتباطات دانشکاه علامه طباطبایی را عهدهدار بود، با لحن خاطرهانگیزی از دوران دانشجویی میگوید: «روز نخست ورودم به دانشکده هنوز در خاطرم مانده است. در حیاط منتظر ثبتنام بودیم که دکتر معتمدنژاد را دیدم؛ مردی موقر، آرام و خوشبرخورد، با ترکیبی نادر از جدیت و مهربانی که از همان ابتدا حس احترام و انگیزه را در من زنده کرد.»
این محیط علمی پرشور، همراه با استادانی که خود روزنامهنگار و رسانهکار بودند، مسیر علاقه او به حرفه روزنامهنگاری را شکل داد. او توضیح میدهد: «فهمیدم قرار است چیزی فراتر از کلاسهای تئوری را تجربه کنم؛ دنیایی که حقیقت را بازتاب میدهد و صدای مردم را میرساند.»
با همان انگیزه و شور، فرقانی در سال دوم تحصیل برای کارآموزی به روزنامه کیهان معرفی شد و نخستین گزارشهای حرفهای خود را نوشت. او به ایسنا میگوید: «در تحریریه، یاد گرفتم که سرویس گزارش، صدای بیصدایان است؛ بخشی که وابسته به قدرت نیست و رسالت واقعی روزنامهنگاری را دنبال میکند.»
سالها بعد، وقتی در مقام دبیر سرویس اجتماعی و شهری، عضوی از شورای تیتر کیهان شد، تجربه او در انتخاب تیترها به اوج رسید. درباره روز سقوط خرمشهر میگوید: در شورای تیتر بحث جدی شد. آیا باید اعلام کنیم خرمشهر سقوط کرد، بگوییم در آستانه سقوط است یا چیزی ننویسیم؟ بیش از دهها تیتر پیشنهاد شد تا در نهایت یک تیتر انتخاب شد که پیامهای زیادی در خود داشت؛ بدون آنکه غرور ملی را جریحهدار کند یا روحیه مردم را بشکند.
آنچه در ادامه میخوانید بخش نخست گفتوگو با دکتر محمدمهدی فرقانی ـ استاد برجسته ارتباطات و روزنامهنگاری ـ است که در استودیوی ایسنا شکل گرفته است. این گفتوگو در قالب دو بخش منتشر خواهد شد که بخش نخست به روایت خاطرات استاد از سالهای نوجوانی و سپس ورود به دانشکده علوم ارتباطات و تحریریه کیهان مربوط است.

در ادامه مشروح بخش نخست این گفتوگو را میخوانید که در انتها با ویدئویی همراه است:
با دکتر محمدمهدی فرقانی به سالها پیش بازمیگردیم. از او میپرسیم دوست دارد گفتوگو را از کجا آغاز کنیم و به کدام دهه برگردیم؟ لبخند میزند و پاسخ میدهد: «از هرکجا که صلاح میدانید، بپرسید.»
این اجازه صمیمانه ما را جسور میکند و سوال نخست را به سالهای دور میبریم:
«استاد، نخستین بار چه زمانی احساس کردید که میخواهید روزنامهنگار شوید؟ چه شد که تحصیل در رشته ارتباطات را برگزیدید؟»
میخندد و با نگاهی آمیخته به شور خاطرات شیرین گذشته میگوید: «به گذشتهی خیلی دور برگشتید! شاید اگر بگویم از سالهای پایانی دبستان یا میانههای دبیرستان به این علاقه پی بردم، اغراق نکرده باشم. هرچند در آن دوران امید چندانی نداشتم که روزی بتوانم به این آرزو برسم، اما علاقهام واقعی بود و پیگیرش بودم.»
او ادامه میدهد: «من همیشه اهل خواندن روزنامه و مجله بودم؛ البته در شهری مانند یزد، دسترسی به نشریات چندان آسان نبود. خوشبختانه پدرم مشترک روزنامه اطلاعات بود. هر روز، نماینده روزنامه با دوچرخه، درِ منزل ما میآمد و نسخه روزانه را تحویل میداد. پدرم ابتدا آن را میخواند و سپس نوبت من میرسید. یادم هست تقریباً تمام پاورقیهای روزنامه اطلاعات را در دوران دبیرستان دنبال میکردم. یکی از آنها با عنوان «مردی که فرار کرد» به قلم مرحوم احمد احرار منتشر میشد که هنوز در ذهنم مانده است.»
او با لبخندی از خاطرات نوجوانیاش میگوید: «پول توجیبیهایم را جمع میکردم و بهجای خرید تنقلات، مجله میخریدم. قیمت هر مجله پنج ریال بود. آن زمان مجله اطلاعات دختران و پسران منتشر میشد که وجههای جوانپسند داشت و مسابقات متنوعی برگزار میکرد؛ از جمله مسابقات جدول. همیشه جدولهایش را پر میکردم و به تهران میفرستادم. یادم هست یکبار هم برنده شدم و به عنوان جایزه، کتاب «وداع با اسلحه» اثر ارنست همینگوی را برایم پست کردند. فکر میکنم سال دوم یا سوم راهنمایی بودم که آن را در چند شب خواندم.»
خانه محمدمهدی فرقانی نوجوان، پر از کتاب، روزنامه و مجله بود. او با اشتیاق همه را میخواند و به دنیای کلمات دل میسپرد. خودش میگوید: «همیشه تصور میکردم کسانی که در رادیو و تلویزیون اخبار میخوانند یا در روزنامهها مطلب مینویسند، انسانهایی از جنس دیگرند؛ انگار از دنیایی دیگر آمدهاند. حضور در رادیو، تلویزیون یا مطبوعات برایم آرمانی و دستنیافتنی بود.»
استاد سپس روایتش را به سالهای پایانی دبیرستان میکشاند: «دروس ادبی من در دبیرستان ـ فارسی، تاریخ، ادبیات، انشاء و مانند آنها ـ بسیار خوب بود. تا آنجا که معلمان از من امتحان نمیگرفتند و مستقیم نمرهی ۲۰ میدادند. به من اعتماد داشتند و من هم از آن فضا لذت میبردم.»
در ادامه از او میپرسم: «آن زمان به کدام نویسنده یا نویسندگان علاقه داشتید؟»؛ سوالی که در پس آن، هم کنجکاوی نهفته است و هم میل به الگوپذیری از نسلی که مسیر روزنامهنگاری نوین ایران را هموار کرد.
دکتر فرقانی چنین پاسخ میدهد: آن زمان تحت تاثیر نویسندههای مختلفی بودم که به صورت پراکنده آثارشان را مطالعه میکردم؛ از محمود دولتآبادی گرفته تا مجلات مکتب اسلام تا کتابهای تاریخی که آن موقع در دسترسمان بود و میخواندیم. بعدها تمام کتابهای محمود دولتآبادی را تقریباً خوانده بودم و آثار نویسندههای معاصری مثل احمد محمود و علی اشرف درویشیان و امثال اینها را هم اغلب خوانده بودم.
بار دیگر لبخندی از سر ذوق بر چهرهاش مینشیند، چشمانش برق میزند و خاطرهای را روایت میکند: کار دیگری که میکردم و شاید خارج از عرف بود، وقتی میخواستم انشاء بنویسم، میرفتم لغتنامهای که دمِ دست بود را روبهرویم میگذاشتم و کلمات قلمبه سلمبه که دبیر ادبیاتمان هم بلد نباشد را داخل متن جاسازی میکردم و به هر نحوی بود به آن معنا و کاربرد میدادم که وقتی میخواندم میگفت عجب آدم باسوادی است!
تمام این حرفها مؤید یک نکته است، محمدمهدی فرقانی از همان نوجوانی به ادبیات به شدت علاقه داشته است. اما در آن دوران، بر اساس عرف رایج، فرزندان در انتخاب رشته تحصیلی خود معمولاً تابع نظر والدین و بزرگترهای خانواده بودند و فرقانی نوجوان نیز از این قاعده مستثنا نبود. اطرافیان همه متفقالقول بودند که رشتهی ادبی برایش مناسب نیست. در آن زمان سه رشته اصلی وجود داشت: طبیعی، ریاضی و ادبی. همگان توصیه میکردند اگر خواهان آیندهای روشن است، باید رشته ریاضی را انتخاب کند تا در نهایت مهندس شود و مسیر پیشرفت برایش هموار باشد.
فرقانی خاطراتش را اینگونه ادامه میدهد: ناگزیر رشته ریاضی را برگزیدم. هرچند در نهایت در این رشته پذیرفته شدم اما هرگز به آن علاقهای نداشتم. سه سال دبیرستان را با بیمیلی و اکراه گذراندم. در عوض، همواره علاقهام به مطالعه کتابهای تاریخی، ادبی و داستانی باقی ماند. گاه در خلوت خود، با صدای بلند متونی را میخواندم تا ببینم آیا میتوانم روزی گوینده رادیو شوم یا نه؛ رؤیایی نوجوانانه بود، اما صادقانه و پرشور.
پس از دریافت دیپلم و شرکت در کنکور رشته ریاضیفیزیک ــ که در آن زمان هر دانشگاه بهصورت مستقل آزمون برگزار میکرد و هنوز کنکور سراسری وجود نداشت ــ روزی چشمم به آگهی پذیرش دانشجو از سوی «دانشکدهی علوم ارتباطات اجتماعی» در روزنامه افتاد. در آگهی نوشته شده بود: رشتههای مطبوعات، رادیو و تلویزیون. همان لحظه احساس کردم این دقیقاً همان مسیری است که همیشه در ذهن و دل خود به دنبالش بودهام.
در آن زمان رشتهای با عنوان «روزنامهنگاری» وجود نداشت. نام آن «مطبوعات، رادیو و تلویزیون» بود و محمدمهدی فرقانی وقتی آگهی پذیرش این رشته را در روزنامه میبیند، احساس میکند گمشدهاش را یافته است.
خودش در این زمینه توضیح میدهد: «واقعاً همینطور بود؛ هنوز هم آن عشق و شور درونم زنده است؛ عشقی که از همان دوران در من ریشه گرفت و تا امروز باقی مانده است.»
«به پدرم گفتم که مایل هستم در این رشته امتحان بدهم. به یاد دارم که در همان زمان، در رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتی نیز پذیرفته شده بودم اما دلم با آن رشته نبود. دانشکده علوم ارتباطات، یک دانشکده مستقل در تهران بود (که الان همان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است). پس تصمیم گرفتم شانس خود را در آن بیازمایم.
فرقانی به تهران میآید، در آزمون ورودی دانشکده شرکت میکند و رتبه دوم را هم به دست میآورد. در میان داوطلبان، تعدادی از روزنامهنگاران شناختهشده آن زمان نیز حضور داشتند؛ افرادی که در روزنامههایی چون کیهان و برخی نشریات دیگر فعالیت میکردند و بهدلیل نداشتن مدرک دانشگاهی، در آزمون شرکت کرده بودند تا گواهی تحصیلی رسمی دریافت کنند.
خودش میگوید: «پذیرفته شدن در آن آزمون برایم شور و شوق فراوانی به همراه داشت. حقیقتاً میتوانم بگویم با تحصیل در این رشته، به تعبیر امروزی شما جوانان، «عشق کردم». درس خواندن برایم لذتبخش بود؛ با اشتیاق دنبال میکردم و هر روز بیشتر به این حوزه دل میبستم.
در سال دوم تحصیل، بهواسطه علاقه و پشتکارم، از سوی دانشکده برای کارآموزی به روزنامه کیهان معرفی شدم. آن زمان، اواخر ۱۳۵۱ و کیهان یکی از مهمترین و پررقابتترین رسانههای کشور بود. ورود به آنجا افتخار بزرگی محسوب میشد. در آن دوره، چند سفر کاری و کارآموزی نیز داشتیم که تجربهای بسیار ارزشمند و تأثیرگذار برایم بود.»
فرقانی سپس از خاطرات دوران تحصیل و کارآموزی در کیهان میگوید:
«یکی از بهیادماندنیترین تجربههای دوران دانشجوییام، سفری تمرینی بود که از سوی روزنامه کیهان برای دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات برگزار شد. این سفر در زمستان سال ۱۳۵۱، حدود ماههای دی و بهمن انجام گرفت. هدف، تهیه گزارش از وضعیت کشاورزان و روستاییان در نقاط مختلف کشور بود. من به همراه گروهی چهار نفره از دانشجویان، به روستاهای جنوب استان خراسان اعزام شدیم. سرمای هوا به شدت آزاردهنده بود و گاهی تا زانو در برف فرو میرفتیم اما اشتیاقمان برای تهیه گزارش، سختی راه را آسان میکرد. چندین تیم دانشجویی به استانهای مختلف فرستاده شده بودند و قرار بود پس از بازگشت، گزارشهای آنان ارزیابی شود تا مشخص شود کدام گروه یا کدام دانشجویان از آمادگی و توان بیشتری برخوردار هستند. نتیجه این ارزیابی، میتوانست زمینهساز معرفی دانشجویان برگزیده به روزنامهی کیهان و آغاز همکاری حرفهای آنان باشد.»

همراه با خاطرات شیرین محمدمهدی فرقانی بار دیگر به دانشکده علوم ارتباطات برمیگردیم؛ جایی که او و بسیاری از استادان برجسته حوزه روزنامهنگاری، در آنجا درس دادند و درس خواندند.
«در آن زمان، در رشته روزنامهنگاری تنها ۲۵ نفر پذیرفته شده بودیم؛ البته دو سال نخست تحصیلمان با دانشجویان رشته روابط عمومی بهصورت مشترک برگزار میشد؛ بنابراین کلاسها گاه بیش از ۱۰۰ نفر جمعیت داشت و بیشتر شامل دروس عمومی میشد؛ دروسی مانند کلیات علم اقتصاد، سیاست و روانشناسی که استادانی چون دکتر طلوع شمس و دکتر صفوی آنها را تدریس میکردند.»
به یکی از بخشهای جذاب خاطرات محمدمهدی فرقانی میرسیم. اولین دیدار با دکتر کاظم معتمدنژاد، استاد برجسته ارتباطات که زمانی استاد خود او هم بوده است.
«روز نخست ورودم به دانشکده هنوز در خاطرم مانده است. در حیاط دانشکده منتظر آغاز ثبتنام بودیم که مرحوم دکتر معتمدنژاد را دیدم. مردی موقر، آرام و خوشبرخورد بود. مردی فرهیخته با چهرهای آرام و نگاهی جدی اما مهربان. با آنکه در برخورد نخست، جدیت و وقار از او میتراوید، اما در معاشرت با شاگردانش گرمی و مهربانی خاصی داشت. ترکیبی نادر از انضباط و انسانیت.»
«در جریان مصاحبه ورودی، با مرحوم دکتر صدرالدین الهی نیز دیدار کردم. او در آن زمان مدیر گروه رشته مطبوعات، رادیو و تلویزیون بود. مصاحبه در اتاق کار ایشان انجام شد. با دقت و صراحت از من پرسیدند: «انگیزهات از انتخاب این رشته چیست؟» سعی کردم صادقانه از علاقهام به نوشتن و ارتباط با مردم سخن بگویم. خوشبختانه پاسخهایم مورد قبول واقع شد و نامم در فهرست پذیرفتهشدگان نهایی اعلام شد.»
آن سالها، شور و علاقه محمدمهدی فرقانی به فراگیری دانش ارتباطات و روزنامهنگاری وصفناپذیر بود. شاید بتوان گفت در کنار تحصیل، در حال تجربه کردن زندگی بود؛ تجربهای زنده و واقعی از دنیایی که قرار بود بهزودی بخشی از آن شود ـ دنیای رسانه، نوشتن و بازتاب حقیقت در قالب کلمه.
فرقانی درباره سالهای تحصیل و ورودش به عرصه مطبوعات چنین روایت میکند:
«در ترمهای بعدی، استادان برجستهای داشتیم. دکتر صدرالدین الهی استاد درس مصاحبه و گزارشنویسی ما بود. برخی از استادان نیز از میان مفسران شناختهشده رادیو و تلویزیون انتخاب شده بودند و درس تفسیر، نقد و مقالهنویسی را تدریس میکردند؛ یعنی کسانی که در عمل روزنامهنگار و رسانهکار بودند و صدای آنها را هر روز از رادیو و تلویزیون میشنیدیم.
دانشکده علوم ارتباطات که در آن تحصیل میکردیم، در آن زمان هنوز عمر زیادی نداشت. تأسیس آن به سال ۱۳۴۶ بازمیگشت و من چهار سال بعد، در سال ۱۳۵۰ وارد آن شدم. از میان دانشجویان نخستین دوره میتوان به آقایان دکتر محسنیانراد و هوشنگ مدنی اشاره کرد. تا سال ۱۳۵۴ که فارغالتحصیل شدیم، فضای دانشکده پرشور و پویا بود.
آن دانشکده اعضای هیات علمی ثابت زیادی نداشت اما نقطه قوتش در این بود که از بهترین استادان کشور خصوصا از استادان دانشگاه تهران بهره میگرفت؛ برای مثال، درس ادبیات معاصر را دکتر رضا براهنی تدریس میکرد و درس اقتصاد ایران را مرحوم دکتر منوچهر فرهنگ از دانشگاه تهران و ملی (شهید بهشتی کنونی). واقعاً بهترین استادان ایران را دستچین میکردند و چون کلاسها جذاب بود، آنان نیز با علاقه میآمدند و تدریس میکردند. دانشجوها هم از برجستهترینها بودند و در نتیجه محیط علمی بسیار پویایی شکل گرفته بود.»
در همان دوران بود که محمدمهدی فرقانی به تدریج برای کارآموزی به روزنامه کیهان معرفی و مرداد ماه ۱۳۵۲، رسماً وارد تحریریه شد؛ البته مقاومتهایی هم وجود داشت؛ طبیعی بود که حضور یک دانشجوی جوانِ سال دوم در کنار روزنامهنگاران قدیمی چندان آسان پذیرفته نمیشد. اما تمام تلاش او این بود که خودش را ثابت کند تا او را به عنوان عضوی از مجموعه بپذیرند.
خودش چنین روایت میکند: «در آن زمان، نظامی غیررسمی اما مؤثر از استاد ـ شاگردی در تحریریه برقرار بود. من هم در کنار روزنامهنگاران باسابقه یاد میگرفتم. بعدها، وقتی خودم در موقعیت دبیر سرویس قرار گرفتم، همین شیوه را دربارهی نیروهای تازهوارد ادامه دادم. معمولاً هر کارآموز تازهوارد یک سال، کمتر یا بیشتر، در سرویس من کار میکرد تا بهتدریج آمادهی فعالیت در بخشهای دیگر شود.»
از میان روزنامهنگاران قدیمی آن زمان میتوانم به آقای بلوری (دبیر سرویس حوادث)، مرحوم آل ابراهیم(دبیر سرویس آموزشی و فرهنگی)، آقای پاداش، آقای مصطفی باشی، مرحوم فرهمند (سرویس خارجی) و آقای اسماعیلی (سرویس شهرستانها) اشاره کنم. من حدود یک سال نیز با مرحوم علیاکبر خیرخواه همکاری داشتم که خبرنگار حوزه انرژی بود و در زمینه آب، برق، گاز، نفت و تفسیرهای مربوط به اوپک قلم میزد. در کنار او بسیار آموختم و پس از آن به سرویس گزارش منتقل و در آنجا ماندگار شدم.

از این روزنامهنگار باسابقه میخواهم که کمی از سالهای کار در سرویس گزارش کیهان بگوید؛ بخشی که در آن دوران بسیار توانمند و به نوعی قلمروی روزنامهنگار برجسته کشورمان محمد بلوری بود.
فرقانی در این زمینه یادآور میشود: «در آن سالها، سرویس گزارش و حوادث یکی بود و آقای بلوری ـ خداوند سلامتشان بدارد ـ دبیر سرویس بودند. ایشان به تندی و جدیت در کار معروف بودند اما در عین حال منضبط، دقیق و مسئولیتپذیر بودند. آن دوران از مهمترین مقاطع شکلگیری شخصیت حرفهای من بود؛ زمانی که با سختی اما با عشق و اشتیاق، روزنامهنگاری را به معنای واقعی تجربه کردم.»
او سپس از نخستین روزهای حضورش در سرویس گزارش روزنامه کیهان چنین یاد میکند: «آن زمان آقای امیر طاهری سردبیر کیهان بود. یک روز به من گفت اگر علاقه داری در سرویس دیگری کار کنی، بگو تا هماهنگ کنیم. گفتم واقعاً به بخش گزارش علاقه دارم. از همان ابتدا به این کار عشق میورزیدم، چون معتقدم سرویس گزارش، صدای بیصدایان است؛ صدای کف جامعه. بخشی است که وابسته به قدرت نیست و رسالت واقعی روزنامهنگاری را دنبال میکند؛ یعنی بازتاب واقعیت از دل مردم.»
«آقای طاهری گفت برو پیش آقای بلوری، دبیر سرویس گزارش و بگو از طرف من آمدهای. با ترس و لرز رفتم سراغ ایشان. آقای بلوری پشت میزش مشغول نوشتن بود. چند دقیقهای صبر کردم تا سرش را بلند کرد و پرسید: «چیزی میخواستی؟» ماجرا را توضیح دادم. گفتند: «قبلاً گزارشی نوشتهای؟» گفتم: «بله، اما نه بهصورت حرفهای.» همانجا تکهکاغذی برداشت، دو سوژه نوشت و داد دستم. گفت: «برو این دو گزارش را بنویس و بیاور.» پرسیدم برای چه زمانی میخواهید؟ گفت: «امروز. ببینم از پسش برمیایی یا نه.»
با همان اضطراب و شوق، همراه با یک عکاس سوار جیپ کیهان شدیم. در خیابانها دنبال سوژه رفتیم، مصاحبه کردیم و تا عصر اطلاعات را جمعآوری کردم. در کتابخانه تحریریه نشستم و پشت ماشین تایپ، اولین گزارش را نوشتم. بعد از آن دومی را شروع کردم و تا پیش از برگشتن آقای بلوری از استراحت، هر دو را داخل کشوی میزش گذاشتم و از روزنامه بیرون رفتم. راستش نمیخواستم لحظه مواجهه شدنش با مطالب را ببینم.
صبح روز بعد، وقتی به تحریریه آمدم، با ناباوری دیدم یکی از گزارشهایم در صفحه پنج کیهان، با نام خودم چاپ شده است. برایم اتفاقی بزرگ و تقریباً بیسابقه بود. آقای بلوری بسیار سختگیر بود و معمولاً گزارشهای تازهکارها را بارها بازنویسی میکردند تا «پخته» شوند. اما انتشار همان گزارش، آن هم در نخستین روز کاریام، اعتماد بزرگی بود که تا همیشه در ذهنم ماند. از آن روز، رسماً عضو سرویس گزارش شدم، سپس معاون سرویس و در ادامه با تجربه و شناخت بیشتر در کار مطبوعات ادامه دادم.»
او سپس از دوران حساس پس از انقلاب یاد میکند: «پس از پیروزی انقلاب، فضای روزنامه دگرگون شد. جمع قابل توجهی از اعضای تحریریه کیهان رفتند؛ برخی با انتخاب خود و برخی هم عملاً از حضورشان جلوگیری شد. در پی این تحولات، تحریریه برای مدتی دست از کار کشید و حدود دو ماه، روزنامه توسط انجمن اسلامی کیهان منتشر میشد. آن اعتصاب، واکنشی بود به اخراجها و تغییراتی که رخ داده بود.
بعد از مذاکرات طولانی، گروهی از ما که مانده بودیم تصمیم گرفتیم بازگردیم و تلاش کنیم تحریریه را سر و سامان دهیم. عملاً نوعی مهندسی مجدد در ساختار روزنامه انجام شد تا با نیروهای موجود، چرخهی تولید محتوا ادامه پیدا کند. البته مدیران جدیدی که میآمدند، هر کدام چند نفر را به تحریریه معرفی میکردند. بعضی از آنها با استعداد بودند و زود جا میافتادند، بعضی دیگر هم در میانهی راه از ادامه باز میماندند.
بههرحال، آن دوران از سختترین، اما در عین حال آموزندهترین سالهای کاری من بود. باید تعادل میان تجربه، آرمان و واقعیتهای زمانه را حفظ میکردیم. با همه دشواریها، باورم این بود که روزنامه باید بماند و صدا داشته باشد؛ صدایی که از میان مردم برخیزد، نه از پشت میزهای قدرت.»
دبیر پیشین سرویس اجتماعی و شهری روزنامه کیهان با مرور تجربههای خود در سالهای نخست انقلاب، از ساختار تحریریه و نحوه تصمیمگیری درباره حساسترین تیترهای آن دوران سخن میگوید.
او توضیح میدهد که در آن زمان، در مقام دبیر سرویس اجتماعی و شهری فعالیت میکرده؛ سمتی که مدیریت سرویس گزارش، صفحه ۵ کیهان ــ که مهمترین بخش روزنامه به شمار میرفت ــ و همچنین حوزه خبری شهری را دربر میگرفت.
فرقانی یادآور میشود که در سال ۱۳۵۸ «شورای سردبیری کوتاهمدتی تشکیل شد که من، آقای فریدون صدیقی و مرحوم محمد دهقانی عضو آن بودیم» و توضیح میدهد که این شورا تا زمانی فعالیت داشت که «مرحوم دکتر ابراهیم یزدی بهعنوان نماینده امام به کیهان آمد و نیروی خودش را آورد و شورای سردبیری جدیدی تشکیل داد.»
به گفته او، پس از انقلاب، ساختار تازهای در تحریریه شکل گرفت؛ «بعد از انقلاب شورایی با نام شورای تیتر تشکیل شد که دو تا سه نفر از دبیران سرویس، از جمله من، آقای صدیقی و آقای سعدی، عضو آن بودند.» او تأکید میکند که وظایف این شورا بسیار دقیق و حساس بود: «انتخاب تیترهای صفحه اول، تعیین تیتر اول و دوم، تعداد ستونها و حتی نوع فونت، همه بهعهده ما بود و این کار با هماهنگی صافآرای کیهان، یعنی آقای محمود مختاریان انجام میشد.»
او یکی از بهیادماندنیترین روزهای آن دوران را روز سقوط خرمشهر عنوان میکند و درباره فضای تصمیمگیری آن روز میگوید: «در شورای تیتر بحث جدی شد. این موضوع مطرح بود که آیا باید اعلام کنیم خرمشهر سقوط کرد یا بگوییم در آستانه سقوط است یا اینکه اصلاً چیزی ننویسیم.»
فرقانی توضیح میدهد که هر تصمیم پیامدهای خود را داشت: «نگفتن ممکن بود مخاطب را در جریان نگذارد و ما را عقب بیندازد و گفتنِ سقوط کامل میتوانست روحیه ملی را بشکند.»
به گفته او، بارها تیتر پیشنهاد شد تا در نهایت جمعبندی نهایی صورت گیرد؛ «شاید نزدیک به صد تیتر زده شد تا به تیتر نهایی برسیم.»
تیتر انتخابشده آن روز، نمونهای از تلاش برای حفظ واقعیت جنگ و همزمان تقویت روحیه عمومی بود؛ در نهایت این تیتر انتخاب شد:
«خونینشهر با آخرین فشنگها هنوز مقاومت میکند»

برای لحظاتی هر دو اشک در چشمانمان حلقه میزند ... با کمی مکث صحبتهایش را ادامه میدهد. از اهمیت دقت در انتخاب تیتر میگوید و تحلیل گفتمان آن؛ «این تیتر پیامهای زیادی در خود داشت، بدون اینکه غرور ملی را جریحهدار کند، روحیه مردم را بشکند یا مخاطب را بیخبر بگذارد.» فرقانی توضیح میدهد که حتی درباره به کاربردن واژه «هنوز» بحث شده بود، زیرا این واژه «نشان میداد لحظات پایانی مقاومت است و ممکن بود تا روزنامه به دست خواننده برسد، شهر سقوط کرده باشد.»
به گفته این روزنامهنگار باسابقه تجربه مذکور نشان میدهد که یکی از مهارتهای اصلی در روزنامهنگاری حرفهای تنها انتخاب خبر و تیتر نیست، بلکه «اندیشیدن به پیامهای پنهان خبر و اثر اجتماعی آن» نیز اهمیت اساسی دارد. او تاکید میکند که روزنامهنگار باید بررسی کند آیا یک خبر ناامیدی ایجاد میکند، به دشمن کمک میکند یا اینکه «اطلاعات مورد نیاز مخاطب را به شیوهای مناسب منتقل میکند، بیآنکه حس وطندوستی، غرور ملی و امید به آینده را جریحهدار کند.»
فرقانی در ادامه با اشاره به یک نمونه تاریخی میگوید: تیتر «خونینشهر با آخرین فشنگها هنوز مقاومت میکند» نشان داد که چگونه میتوان بار حماسی را با انتقال شرایط نامطمئن و پیام قدرت مقاومت مردم تلفیق کرد؛ بیآنکه صراحت و شدت خبرِ سقوط کامل را داشته باشد.» به گفته او، تیترهایی از این دست بعدها در موضوعات روزمره و حتی در دیگر مقاطع جنگ نیز بهکار گرفته شد.
* بخش دوم این گفتوگو با موضوع وضعیت رسانهها در کشور در روزهای آینده ارسال میشود.
انتهای پیام


نظرات