به گزارش ایسنا، در تقویم رسمی کشورمان روز چهارم دیماه با عنوان «روز بزرگداشت رودکی» که او را پدر شعر فارسی میخوانند، نامگذاری شده است. به این مناسبت مقاله محمدامین ریاحی با عنوان «بوی جوی مولیان...» که در کتاب «پایداری حماسی: از رودکی تا فریدون مشیری» منتشر شده، منتشر میشود. او در این مقاله با بیان اینکه این بیت تحریف و معنی آن فدای موسیقی خوشآهنگ و دلاویز الفاظ شده، درباره شأن نزول این شعر آورده است: امیر نصر سامان بزرگترین پادشاه آن خاندان زمستانها را در پایتخت خود بخارا میگذرانید و تابستانها به سمرقند یا به یکی از شهرهای خراسان میرفت. سالی به هرات رفته بود به سبب هوای بهشتی و فراوانی نعمت و خرمی و سرسبزی چراگاههای اطراف هرات، از بس خوش گذشت اقدامات در آن سامان را کش داد: «همچنین فصلی به فصلی همی انداخت، تا چهار سال برین برآمد.» سرداران و درباریان از طول سفر و دوری از خانه و زندگی ملول شده بودند و میدیدند امیر باز هم میخواهد بماند، و کسی جرأت نداشت برخلاف میل او سخنی بگوید. ناچار دست به دامن رودکی زدند. او قصیده معروف خود را ساخت و همراه چنگ در بزم امیر برخواند. امیر نصر چنان تحت تأثیر قرار گرفت که موزه در پای نکرده بر اسب نوبتی نشست و تا بخارا عنان باز نگرفت.
با این داستان که لطیفترین روایت آن در چهار مقاله نظامی عروضی آمده، شعر رودکی هم بیش از هزار سال ورد زبانها بود اما از همان قدیمها دست تصرف کاتبان مطلع قصیده را از صورت اصلی برگردانیده است.
در چهار مقاله (که از روی دستنویسهای به کلی جدید چاپ شده) بیت چنین است: «بوی جوی مولیان آید همی/ بوی یار مهربان آید همی»
اما علاوه بر این که «بوی جوی» مفهوم دلنشینی ندارد تکرار بوی در دو مصرع پیایی ناخوشایند است و توی ذوق میزند. برای رفع این عیب تصرفات دیگری شده است. در دستنویسهای کهن بعضی متون دیگر که این بیت را آوردهاند «بوی جوی مولیان» را در مصرع اول به صورت «بانگ جوی مولیان» درآوردهاند یا در مصرع دوم «بوی یار» را «یاد یار» گردانیدهاند و استاد فروزانفر در «سخن و سخنوران» آن را به این صورت چاپ کرده: «یاد یار مهربان آید همی»، سعید نفیسی هم در احوال و اشعار رودکی همین را آورده است.
اما ترکیب «آمدن یاد یار» در زبان فارسی به کار نرفته و فصیح نیست. به جای اینکه گفته شود: «یاد یار میآید» گفته میشود «یار را به یاد میآورم، به یاد او هستم، او را یاد میکنم، او را به یاد دارم. یا در مورد چیزها: آن چیز به یادم مانده است، به یادم میآید، از یادم نرفته است، به یاد آن میافتم.»
استاد فروزانفر مظهر ذوق و لطف طبع، و خداوند دقت و تحقیق بود و در این مورد بیت را طبق صورت مشهور نقل فرموده، و اگر تأمل و دقت میکرد، قطعاً به صورت صحیح بیت که در متون کهن هم نقل شده میرسید، و آن این است: «باد جوی مولیان آید همی/ بوی یار مهربان آید همی»
این صورت صحیح بیت در متنهای قدیمتر: کشفالاسرار، تاریخ وصاف، مرصادالعباد، تاریخ گزیده، حبیبالسیر و بهارستان جامی آمده است.
سنایی در قطعه کوتاهی، قصیدهٔ رودکی را استقبال و مطلع آن را چنین تضمین کرده است: «رنج غربت رفت و تیمار سفر/بوی یار مهربان آید همی».
این از آن وزن است گفته رودکی «باد جوی مولیان آید همی» مؤلف تاریخ وصاف، قصیدهای در مدح صاحب دیوان شمسالدین جوینی به استقبال قصیده رودکی گفته، که در آن هم از «باد مشکافشان»، «بوی گل» میآید: «باد مشکافشان وزان آید همی/ بوی گل پیوند جان آید همی».
مولوی هم غزلی در استقبال رودکی سروده، و مصرع دوم رودکی را تضمین کرده، اما معلوم میشود نسخهای که به دست او رسیده بود، در هر دو مصراع بوی بوده است: «بوی باغ و بوستان آید همی/ بوی یار مهربان آید همی»
گذشته از اینکه نسخههای کهن صورت اصیل فراموششده بیت را به دست دادهاند، و این که تکرار بوی در دو مصراع پسندیده نیست و «یاد یار آیـد» هــم درست و فصیح نیست، به یک نکته هم باید توجه کرد و آن این است که اصولاً در نظر عاشق وقتی نسیم مطبوعی میوزد، و این نسیم از محل اقامت یار میآید، بوی او را و پیام او را برای عاشق میآورد. برای هر عاشقی این یک احساس طبیعی، و در شعر فارسی مضمون رایج و معروفی است و کدام شاعر است که این احساس لطیف را در شعر خود بیان نکرده باشد؟
این نکته را هم با اینکه واضح است در اینجا بگوییم که در سرزمین ما نسیم خنک جانبخش در ایام گرما بیشتر از سمت شمال میآید. شعرا هم وقتی از خنکی باد سخن میگویند و آن را به شهری نسبت میدهند از این نکته غافل نیستند. بادی هم که در هر تابستان در هرات از جانب بخارا میوزیده طبعاً پنج قرن پس از رودکی هم از مزایای گفتنی هرات بوده است.
بگذریم از اینکه امروز کسانی شعر میسازند، و نسیم صبا را واسطه رساندن پیام میان خود و معشوق قرار میدهند (البته منظور شاعران بزرگ هنرمند نیستند) یک تعبیر کهنه قالبی بیروح را تکرار میکنند و اگر بپرسی باد صبا چه بادی است و از کدام سو میآید جوابی ندارند بدهند. اما وقتی منوچهری میگوید: «باد خنک از جانب خوارزم وزان است»، یا ابوسعید میخواند: «هر باد که از سوی بخارا به من آید»، یا حافظ تعبیر «شمال» را به کار میبرد، منظورشان نسیم خنکی است که در ایران معمولاً از شمال (از مبدأ مناطق سرد قطبی) میوزد، در مقابل سموم (=باد گرم) که از صحرای عربستان و مناطق گرم افریقا میآید و چون بر طرف بوستان بگذرد نه بوی گلی میماند و نه رنگ یاسمنی.
پس وقتی هم که رودکی در هرات یا هر جای خراسان قصیده خود را میسرود «بوی یار مهربان» را از «بوی جوی مولیان» بخارا (که در سرزمینهای شمالیتر از خراسان قرار داشته) میشنید و معقول و طبیعی همین است که گفته باشد: باد جوی مولیان آید همی/ بوی یار مهربان آید همی.
و با تحریف بیت همه لطف مضمون و روح و زندگی آن از میان میرود.
این را هم بگویم که مَوْلَیان (به فتح اول و سکون دوم و فتح سوم) بر وزن ارغوان، ارمغان، پهلوان بوده و آن مخفف موالیان است. موالی در عربی جمع مولی به معنی بنده است. اما در نخستین سالهایی که تازیان به ایران رسیدند، ایرانیان زبان آنها را نه از کتاب و لغت و طبق دستور زبان عربی بلکه از سر زبان یاد میگرفتند، و قالب جمع عربی (مثل سایر قالبهای صرفی زبان تازی) برای ایرانیان مفهوم و قابل تصور نبود. از اینجاست که موالی را (نظیر بسیاری از جمعهای عربی دیگر) در معنی مفرد به معنی بنده به کار بردهاند و جمع آن را با علامت جمع فارسی «موالیان» گفتهاند.
نکته دیگر این که «جوی مولیان» نه اسم جویی بلکه نام کوی و محلهای در بخارا بوده است و بهطوریکه در تاریخ بخارا آمده این محل ضیاعی (یعنی ملک و مزرعهای) بود در خارج حصار بخارا و اسماعیل سامانی که همیشه نگران حال بندگان خود بود آن را خرید و در اختیار موالیان (یعنی غلامان آزادکرده) خود نهاد، تا «جوی موالیان» نام شد و عامه مردم «جوی مولیان» گویند. اسماعیل سامانی در آنجا کاخی برای خود ساخت و بعدها به تدریج جانشینانش هم کاخهایی ساختند و آن خوشآب و هواترین و اشرافیترین بخش بخارا بود. تا بعد از انقراض سامانیان از میان رفت. به نوشته بارتولد اینک روستایی در دو کیلومتری بخارای کنونی به نام «جوی مولیان» هست. پس جوی مولیان ترکیب اضافی برای نام کوی و محله است.
با آنچه گذشت معنی بیت رودکی این میشود که باد خوش شمال از جانب بخارا میآید و بوی یار را که ساکن کوی «جوی مولیان» در بخارا است میآورد. تأثیر شگرف شعر از اینجا بود که کاخ امیر و خانههای اطرافیان او همه در محله جوی مولیان بود، و شاعر با این هنرمندی و نکتهسنجی هنرمندانه همگان را به یاد خانه و زندگی و زن و فرزند و خویش و پیوند انداخته، و همه دردِ دل خود را از زبان شاعر شنیدهاند و هوس یار و دیار کردهاند. در قرون بعد که این اوضاع و احوال فراموش شده بود، تذکرهنویسان از این داستان شگرف شعر اظهار تعجب کردهاند و لطف سخن را درنیافتهاند. از آن جمله دولتشاه سمرقندی گفته است: «اگر در این روزگار سخنوران مثل این سخن در مجلس سلاطین و امرا عرض کنند مستوجب انکار همگان گردد.»
با پایان کار سامانیان کاخ محله جوی مولیان و خانههای آن کوی یا به دست فرمانروایان جدید یا در سوانح آتشسوزی از میان رفت. اندک اندک ارتباط ساکنان ایران کنونی هم با آن سوی جیحون ضعیفتر شد، و آوازه بلند کوی جوی مولیان از میان رفت.
این بار با شنیدن نام «جوی مولیان» نه مفهوم محله، بلکه مفهوم نهری به ذهنها میرسید و بعضی کاتبان در عالم خیال شرشر آب جوی را میشنیدند و بیاختیار «بانگ جوی» کتابت میکردند، یا موسیقی حروف جوی سبب میشد که به جای «باد» بوی را در کنار آن بنشانند، و مولیان را هم نه به تلفظ معمول عصر رودکی بلکه همآواز با بوی جوی به ضم میم تلفظ کنند و ترکیب «بوی جوی مولیان» جانشین گفته رودکی گردد. و این تحول به طوری که از دستنویسهای قرن هفتم و هشتم برمیآید، پیش از حافظ انجام گرفته و به همین صورت تحریفشده به دست حافظ رسیده است.
در این زمینه بیشتر بخوانید:
چرا «بوی جوی مولیان» در یادها ماند؟
ترکیب «بوی جوی مولیان» با دستکاری ذوق لطیف ایرانی طی یازده قرن و با موسیقی دلنشینی که یافته، همراه آن داستان شیرین خیالانگیز یک تشخص و موجودیت ناگسستنی به خود گرفته، و بر دل ایرانیان نشسته است. در این جا همآوایی و همحرفی کلمات چنان موسیقی دلپذیری دارد که گوش شنونده بیش از آنکه از معنی لذت برد سرمست الفاظ میشود.
از وقتی هم که مرحوم روحالله خالقی در هزار و صدمین سال میلاد رودکی آهنگ شادیبخش مهیجی برای این قطعه ساخت و با صدای گرم بنان اجرا شد که در آن «بوی جوی مولیان» تکرار میشد، شعر رودکی و این ترکیب گوشنواز نهتنها در دلهای اهل شعر و موسیقی بلکه در فرهنگ عمومی ملت ایران جای گرفت.
حالا میدانم که بیان این حقیقت چقدر خطر کردن است و خیلی دل و جرات میخواهد که بگوییم طبق نسخ معتبر و به دلایل متعدد بوی جوی نیست و باد جوی است و مولیان هم بر وزن حوریان و لولیان و لوطیان نیست و اگر هم مثل عربیمآبان بر وزن مرویان و پرنیان نخوانیم، باید بر وزن کولیان بخوانیم. خوانندهای که سالها با بیت رودکی انس داشته و با موسیقی دلاویز دلنشین آن حالها کرده و لذتها برده است، ابرو در هم کشیده خواهد گفت: این دیگر چه ملانقطیبازی است! شعر فارسی مال ملت ایران است. رودکی هر چه میخواهد گفته باشد، ملت ایران این بیت را این جور خواسته و پسندیده و درستش کرده و میپسندد!
اما چه میتوان کرد؟ اگر چه ذوق مردم امروز به جای خود محترم است و «بوی جوی مولیان» گوشنوازتر از گفته رودکی است، اما قبول صورت تحریفشده درست بدان میماند که یک سکه اصیل کهنه، اما کج و کوله عصر سامانی را آب کنند و با طلای آن یک سکه امروزی ظریف و زیبا، ضرب کنند. این هم طلاست و زیباست و قیمت دارد، اما این آن نیست.
مشکل فقط درباره این یک بیت نیست، این مشکلی است که در نقد و تصحیح همه شاهکارهای مورد علاقه مردم هست. حالا وقتی کسی دیوان شاعران گمنامی را که تنها یک نسخه آن هم از عصر نزدیک به عصر مؤلف مانده، مثل دیوانهای قوامی رازی، ضیاء خجندی، ذوالفقار شروانی، شرف هارون جوینی، جهان خاتون (معاصر حافظ) یا آثار شاعران دیگری را که مردم با شعر آنها انس و الفتی ندارند تصحیح میکند، هیچ نگرانی ندارد. اما در تصحیح شاهنامه و دیوان حافظ و کلیات سعدی که به تفاوت مورد توجه عمومی هستند و ذوق عامه ابیاتی از آنها را به صورتی پسندیده و پذیرفته و از آن خود کرده، این دشواری هست.
انتهای پیام


نظرات