فرامرز قريبيان در ادامه گفتگوي تفصيلي خود با خبرنگار سينمايي ايسنا به فعاليت سينمايياش در بعد از انقلاب اسلامي اشاره كرد و گفت: من سفري به آمريكا داشتم كه سال 59 برگشتم، اولين فيلم بعد از انقلاب بنده "سفير" به كارگرداني فريبرز صالح است كه فيلمبردارياش اواخر پاييز شروع شد كه با وسواسي كه كارگردان داشت تا اواخر سال 60 ادامه داشت و فينال فيلم در گرماي بسيار طاقت فرساي "برازجان" فيلمبرداري شد و فيلم در اولين دوره جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد.
يك بازيگر كافي نيست، فقط بازيگر خوبي باشد تا مطرح شود
خودم معتقدم كارهاي زير متوسط هم بازي كردم، اما همه اينها آگاهانه بوده و مربوط به حرفه بازيگري ميشود، يك بازيگر هميشه تنها كافي نيست كه بازيگر خوبي باشد تا مطرح شود.
بازيگر مسائل جنبي زيادي هم دارد كه بعضيها به آن آگاهند و بعضيها هم نيستند و آنهايي هم كه ميدانند ماندگارتر ميشوند. من فيلمهايي كه خوب نبودند را آگاهانه بازي كردم، اما به دليل اينكه فكر ميكردم فروش خوبي خواهند داشت، آنها را بازي كردم و معتقدم فيلم بايد خوب باشد و اگر فروش نكند، مهم نيست و يا اگر فيلم خوبي نيست اما فروش خوبي دارد، قطعا كمكي براي سينما است اما اعتقادي به فيلمهاي خنثي ندارم.
"جدال در تاسوكي" را براي كارگرداني ساختم
در سال 65 "جدال در تاسوكي" را به اين دليل ساختم كه به نوعي وارد حيطه كارگرداني بشوم و با همه مشكلات آن زمان اين فيلم ساخته شد. در حاليكه نقش اصلي براي خود من نوشته شده بود، اما مسوولان وقت سينما در دوره رياست "آقاي انوار" اجازه نداند، خود من بازي كنم و گفتند يك نفر نميتواند چند كار انجام دهد، بنابراين فقط كارگرداني كردم به هر حال با توجه به اينكه فيلمهايي كه بازي كرده بودم همه سودآور بودند عدم حضورم در فيلم خودم باعث شد كه اين فيلم زياد سودآور نباشد. براي فيلم "قانون" كه كاري پليسي بود به عنوان بازيگر سراغم آمدند و وقتي فهميدم كارگردان چه كسي است، ديدم نميتوانم با آن كار كنم و عذرخواهي كردم بعد از مدتي به سراغم آمدند كه با آن كارگردان به توافق نرسيديم و خودت آنرا بساز كه اين فيلم هم مورد علاقهام نبود، اما فيلم "چشمهايش" را خودم انتخاب كردم و مسعود جعفري جوزاني قرار شد فيلمنامهاي آن را بنويسد كه ساختش در توان من باشد و با توجه به فيلمنامه خوبي كه در اختيار داشتم سعي كردم در حد توان خودم فيلم خوبي ساخته شود، هر چند كه در زمان اكران به خاطر كم لطفي مسوولان خوب نفروخت و به همين دليل نتوانستم فيلم بعديام را بسازم. با "چشمهايش" اولين جايزه بينالمللي خودم را از فستيوال فيلم "زيمبابوه" گرفتم.
بازي در "رقص در غبار"
سينماي ايران به جوانان با استعداد نياز دارد
من هميشه طرفدار جوانها بودهام و معتقدم سينماي ايران احتياج زيادي به جوانهاي با استعداد دارد، به همين دليل هم از افرادي كه فيلم اول خود را ميخواهند بسازند با شناختي كه از سابقه كاريشان دارم و فيلمنامهاي كه در اختيارم ميگذارند استقبال ميكنم. آقاي فرهادي از آن نوع فيلمسازاني است كه از همكاري با او بسيار راضي هستم. "رقص در غبار" فيلم بسيار موفقي است كه همه جاي دنيا هم مطرح شد و خود من سه جايزه براي آن فيلم گرفتم كه مهمترين آن جايزه بينالمللي مسكو بود و در آسيا پاسفيك و جشن خانه سينما هم جايزه گرفت. اما متاسفانه فروش خوبي در ايران نداشت و اين جاي تاسف است كه بايد ببينيم چرا از اين نوع فيلمها، مردم استقبال نميكنند و از فيلمهاي حادثهاي بيشتر استقبال ميشود و متاسفانه فيلمي مثل "رقص در غبار" مهجور ميماند. "شهر زيبا" را هم با فرهادي كار كردم كه آن هم فيلم خوبي است ولي در فروش موفق نبود.
در "شهر زيبا" نقشم كوتاه است اما حساس و اصلي است و نميشود يك سكانس از آن را حذف كرد.
در بازيگري اگر كسي سراغت نيايد بسيار دردناك است
بزرگترين بازيگران دنيا هم گاهي مجبور ميشوند....
سال 83 چند فيلمنامه به دستم رسيد كه از هيچكدام خوشم نيامد و در آن سال يك فيلم هم كار نكردم. در سال 84 فيلمنامه "روياي خيس" به دستم رسيد كه ديدم اگر همين را هم كار نكنم، امسال هم كاري ندارم. يك هنرپيشه سينما بايد همه اينها را در نظر داشته باشد و فقط نميتواند فيلم خوب بازي كند. بزرگترين بازيگران دنيا هم گاهي مجبور به پذيرش كارهايي ميشوند. منتقدين و تماشاگران بايد به نوعي حضور بازيگر را حس كنند و اگر قرار باشد بنشينم و كاري كه خوشم بيايد را بازي كنم، ممكن است 2 سال بيكار بمانم و تمام شوم و ديگر كسي سراغم نيايد و در اين حرفه اگر به سراغت نيايند بسيار دردناك است. خودم هم ميدانم ممكن است يك فيلم اصلا مناسب من نباشد اما بعضي مواقع به عنوان بازيگر مجبور هستي بازي كني. در "روياي خيس" بازيگر معروف فقط من بودم و با توجه به فروشي كه داشت بيننده متوجه ميشود كه فيلمهاي من هنوز ضرر نميدهد.
"رييس" بهترين كار كيميايي بعد از انقلاب است
من بعد از انقلاب "تجارت"و"رد پاي گرگ" را با كيميايي كار كردم و بعد از آن ديگر تمام نقشهاي اصلي فيلمهاي كيميايي جوان شدند و به سن من نميخوردند ما رفيقهاي قديمي هستيم و همانطور كه من خوشحال ميشوم فكر ميكنم كيميايي هم خوشحال ميشود هر دو با هم كار كنيم و هيچ وقت مشكلي با هم نداشتهايم. فيلم "رييس" و بازيام در آن را خيلي دوست دارم و فكر ميكنم يكي از بهترين كارهاي كيميايي در بعد از انقلاب است. در اين فيلم صحنهاي است كه به اتفاق امين تارخ به "سينما ركس" ميرويم و در واقع آن دو دوست دقيقا خود من وكيميايي هستيم و در دوران نوجواني چهارشنبهها كه فيلمهاي جديد ميآمد به اتفاق هم بعد ازمدرسه به سينما ميرفتيم. در دورهاي خانه ما از محل خيابان ري به انتهاي خيابان جمهوري تغيير مكان داد و چون با سينما فاصله افتاد همان چهارشنبهها ساعت 4 در دالون سينما ركس قرار ميگذاشتيم و بعد كه همديگر را ميديديم. به داخل سينما ميرفتيم بنابراين آن صحنه را خيلي دوست دارم و واقعا گريهام گرفت.
كار با كيميايي بسيار راحت است و او به تمرين كردن زياد اعتقاد ندارد وخود من هم در سينما معتقد به تمرين نيستم بازيگر كارش حسي است و اگر تمرين كند حس از بين ميرود و كار مكانيكي ميشود.
كيميايي بازيگرش را خيلي خوب هدايت ميكند و همه بهترين بازيشان را انجام ميدهند، نقشي هم كه براي بازيگر مي نويسد و ديالوگهايي كه در دهان او ميگذارد بسيار مناسب انتخاب ميكند و براي خود من تا به حال پيش نيامده كه به طور مثال اگر قرار باشد در صحنهاي تحت تاثير قرار بگيرم و اشكي در آيد از وسايل مصنوعي استفاده كنم و تمام صحنهها به طور طبيعي اتفاق ميافتد.
خودم را بازيگر سينما ميدانم و از آن لذت ميبرم
هيچ وقت علاقه نداشتم كار تئاتر انجام بدهم و خودم را بازيگر سينما ميدانم، همانطور كه بازيگر سريال و فيلمهاي 90 دقيقهاي هم نميدانم. از بازيگر سينما بودن است كه لذت ميبرم و عشق من به اين حرفه است. تئاتر از حوصله من خارج است و هيچ وقت هم وسوسه نشدم آنرا تجربه كنم.
سينما جاي رقابت دوستانه و سالم است
جوانهايي كه الان كار بازيگري ميكنند با استعداد هستند. بايد جوانها وارد سينما شوند و كساني كه استعداد درست دارند بيايند و نمونه شوند. سينما جاي رقابتهاي درست، دوستانه و سالم است. الان وضعيت براي جوان ها بسيار خوب شده است و مدرسههاي بازيگري متفاوتي بوجود آمده است در زمان ما فقط يك هنرهاي دراماتيك بود كه آن هم به اداره تئاتر مربوط ميشد. خوشبختانه امروز مدارس زيادي باز شده كه راه را براي جوانها باز كرده و سينماي پذيراي جوانها است. سينما متعلق به جوانهاست و جاي ما را آنها بايد پر كنند، الان نوع ديد خانوادهها هم نسبت به سينما عوض شده است. در زماني كه نوجوان بودم مشكلاتي با خانوادهمان داشتيم به خصوص اينكه خانواده من مذهبي بودند و حتي مي گفتند اين حرفه مطربي است.
خيليها دوست دارند به سينما بيايند و فكر ميكنند همينجوري راحت است اما كسي كه علاقه و عشق واقعي به سينما داشته باشد خودش راهش را پيدا ميكند همانجور كه ما بدون هيچ كمكي پيدا كرديم.
تدريس بازيگري را دوست ندارم
حرفه من بازيگري سينماست و عاشق اين كار هستم، اما اصلا تدريس را دوست ندارم. البته الان كار تدريس بازيگري بسيار زياد شده و شايد درآمدي هم داشته باشد، اما من آن را يك حرفه ميدانم و معتقدم كار من نيست. من هم دنبال اينكه تدريسي داشته باشم نيستم. آقاي كيميايي بارها اصرار داشته براي من كلاس بگذارد و تدريس داشته باشم، اما گفتم اصلا نميتوانم، من اصلا اهل كلاس نيستم و همانطور كه در دوران دبيرستان شاگرد خوبي نبودم، استاد خوبي هم نميتوانم باشم.
الگوبرداري در بازيگري صحيح نيست
نوع و سبك بازي من آمريكايي است و از دوره نوجواني تا به امروز به چند نسل از بازيگران آمريكا علاقه داشتهام. در نوجواني "اسپنسر تريسي" و "گري كوپر" بودند و در دورههاي بعد "برت لنكستر"، "كرك داگلاس"، "پل نيومن" و "مارلون براندو" و دوباره بعد از آن "آل پاچينو"، "رابرت دنيرو"، "هريستون فورد" بازيگران مورد علاقهام بودهاند اما هيچ وقت از آنها الگو نگرفتم و هميشه سعي كردم خودم باشم. الگوبرداري صحيح نيست و هميشه آدم بايد خودش باشد، بايد فكر كني اين شخصيت چي است و خودت را در آن قالب بگذاري.
همكاري با حاتمي و تقوايي
در فيلم "جهان پهلوان" زندهياد علي حاتمي قرار بود، نقش مربي تختي را بازي كنم كه حتي مهمتر از نقش خود تختي بود كه به سرانجام نرسيد. در فيلم "زنگي و رومي" هم كه نوشته فوقالعادهاي داشت آقاي تقوايي نقش خيلي زيبايي كه خيلي آنرا دوست داشتم به من سپرده بودند تا در كنار آقاي راد و خانم تهراني آنرا بازي كنم كه قبل از اينكه بازيگران اصلي مقابل دوربين بروند فيلم خوابيد. ناصر تقوايي يكي از بهترين كارگردانهاي اين مملكت است و متاسفانه هنوز پيش نيامده با او كار كنم.
محمد سام قريبيان
پسرم محمد سام كه الان 33 سال دارد، پس از حضور در فيلمهايي مثل "گردباد"، "جدال در تاسوكي"، "شكار خاموش" و "ترانزيت" نشان داد كه خيلي به سينما علاقه دارد، ضمن آنكه به عنوان مجري در تلويزيون هم فعاليت داشت. خودش تصميم گرفت به آمريكا برود و در رشته سينما تحصيل كند، من فقط برايش توضيح دادم كه زمانه عوض شده است و به صرف اينكه من پدرت هستم دوست ندارم در اين حرفه باشي و ممكن است بعد از مدتي از بين بروي كه الان در "يوسيل" دوره فوق ليسانس سينما را طي ميكند.
احساساتم در بازيگري را از طريق چشمهايم بروز ميدهم
بروز دادن تمام احساسات و درونيات از چشمهايم را يكي از ويژگيهاي بازي من ميدانند. "چشم" در سينما خيلي مهم است و بازيگران زيادي در دنيا هستند كه باچشمهايشان زياد كار ميكنند. تصوير سينما، چشمها را بهتر از همه چيز ميبيند و شما ميتواني با چشم خود خيلي چيزها را انتقال بدهي كه با چيزهاي ديگر نميتوان انتقال داد.
ترجيح ميدهم در سبك "چشمهايش" فيلم بسازم
ترجيح ميدهم اگر قرار است فيلم ديگري را بسازم در تهيهاش شراكت داشته باشم تا بتوانم مطابق ميل خودم كار كنم. به خصوص بعد از فيلم "چشمهايش" تلاش خواهم كرد كار بعديام در همان سبك باشد واگر بهتر نباشد، حداقل در همان سطح باشد. هنوز سناريويي ندارم اما مسعود كيميايي چند طرح خوب دارد كه قول داده فيلمنامهاي را به من بدهد و خيلي مايلم آنرا بسازم.
جامانده از صحبتهاي فرامرز قريبيان
*وقتي براي اولين بار مقابل دوربين قرار گرفتم، آنقدر هيجان زده بودم كه ميترسيدم و لرز داشتم.
*از ميان كارهايم "گوزنها" و "غزل" را در قبل از انقلاب و "رد پاي گرگ" و "رييس" را در اين دوره از همه بيشتر دوست دارم.
*در همه جاي دنيا وقتي سن بازيگر بالاتر ميرود كارش هم كمتر ميشود، البته در هاليوود نقشهايي براي اينگونه افراد نوشته ميشود كه اميدوارم اينجا هم روزي اينگونه شود.
*فيلم "سيفالله" را آماده پخش دارم كه كار خوبي است اما مشكل پخش دارد.
*حضور در فيلمهاي كمدي را دوست دارم و فكر ميكردم نقشم در "دو نفر و نصفي" كمدي است اما آقاي صمدي اصرار داشت نقش من كمدي نباشد.
*هيچ وقت همزمان سر دو كار نبودهام و هميشه بازي در يك فيلم را به اتمام رساندهام و بعد پيشنهاد كار ديگري را قبول كردهام به همين دليل بارها چند ماه بيكار شدهام.
*فيلمهاي خارجي جديدي كه وارد ايران ميشود را در خانه ميبينم، اما از ميان فيلمهاي ايراني فقط آنهايي كه تعريفشان را ميشنوم، ميبينم.
*تا به حال در نقش منفي بازي نكردهام و ميگويند چهرهات به درد اين نقشها نميخورد.
*به خاطر اينكه مردم مرا ميشناسند رويم نميشود به سينما بروم و در آنجا نميتوانم راحت باشم.
*دورهاي مردم از فيلمهاي جنگي استقبال ميكردند كه بيشترين آنها را من بازي ميكردم.
گفتو گو از مسعود نجفي خبرنگار سينمايي ايسنا
انتهاي پيام


نظرات