حجتالاسلام والمسلمين حسن عرفان در شرح دعاي روز ششم ماه مبارک رمضان با بهرهگيري از آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) برخي از چوبهاي بدون صداي خداوند را بيان کرده است.
اللهمّ لا تَخْذِلْني فيهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِتِكَ ولا تَضْرِبْني بِسياطِ نَقْمَتِكَ وزَحْزحْني فيهِ من موجِباتِ سَخَطِكَ بِمَنّكَ وأياديكَ يا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبينَ.
خدايا وا مگذار مرا در اين روز در پى نافرمانيت، و مزن مرا با تازيانه کيفر و برکنارم بدار از موجبات خشمت بحق احسان و نعمتهاى بىشمار تو، اى حد نهايى علاقه و اشتياق مشتاقان.
* خذلان يعني چه؟
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، به نقل از مركز خبر حوزه، «خذلان» به معناي وانهادن ميباشد، همانگونه که در دعاي «اللهمّ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
گاهي خدا ما را در برابر گناه به خودمان وا ميگذارد، ولي بندگان داراي شايستگي و لياقت را در هنگام گناه تنها نميگذارد حال يا با تنبيه و آگاه نمودن دروني و يا با آگاهي رساندن بيروني، آنها را متوجه گناه و پستي آن ميکند، تنبيه بيروني مثل داستان حضرت يوسف(ع) ميباشد «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ»( يوسف : 24 ).
زليخا به سوي يوسف رفت و يوسف نيز متوجه زليخا شد و به سوي او رفت، ولي خدا در اين حالت، برهان خود را به يوسف نشان داد و دست حضرت يوسف را با تنبيه بيروني گرفت و از منجلاب گناه بيرون کشيد، و داستان از اين قرار بود وقتي زليخا گفت: بروم روي بت خود را بپوشانم، اين مساله، حضرت يوسف را متوجه کرد و گفت: تو چشمان بت نابينا را که درک و شعوري ندارد را ميپوشاني! ولي من خداي سميع و بصير را چگونه بپوشانم؟ اين مساله، حضرت يوسف را متنبه کرد و حضرت يوسف از آن مکان فرار کرد.
خداوند آن عده از افرادي را که خدا را دوست دارند و او را ناظر بر اعمال خود ميدانند، نميگذارد در موقع مواجهه با گناه، تنها بمانند.
* نمونه تنبيه دروني
بعضي اوقات، تنبيه، دروني است و خداوند بندگاني را که دوست ميدارد، آنها را از درون متنبه ميکند در مقابل گناه، آنها را تنها نميگذارد.
مثل فضيلبن عياض که؛ خواست با دختري عمل نامشروع انجام دهد، موقع ورود به خانه آن شخص، در بالاي ديوار اين آيه از قرآن را شنيد که همسايه او تلاوت ميکرد «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آَمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ» (الحديد:16) آيا وقت آن نرسيده است که دلهاي مومنان در برابر ذکر خدا و آنچه حق نازل کرده است خاشع گردد؟! (سوره حديد آيه 16)
فضيل گفت: چرا وقت آن رسيده است، برگشت و توبه کرد و نام او جزو عارفان قرار گرفت.
خدايا مرا در اين روز در مقابل گناه تنها نگذار و با تنبه دروني و بيروني مرا از گناه دور بدار.
* فراز ديگري از دعا
«ولا تضربني بسياط نقمتک» مرا با تازيانههاي نقمت خود، تنبيه نکن.
لفظ تازيانه در اين جمله، استعاره از ناخشنوديها و غضبهاي الهي است، مثل اينکه گفته شود: چوب خدا صدا ندارد، و اگر خدا کسي را با چوب خود بزند ديگر رهايي براي آن نيست.
چوبهاي تنبيه خدا، چند چيز است: اولين مورد چوب و کيفر خدا، «محروميت» است. محروميت نيز خودش انواعي دارد که شامل: محروميت از موقعيت مثل حضرت آدم و حوا، که از جايگاه و موقعيتي که داشتند محروم شدهاند، محروميت از رزق، محروميت از علم، محروميت از عبادت، محروميت از لذت عبادت و ... ميباشد.
* ابتلا به بيماري
دومين مورد از چوب و کيفر الهي ابتلا به بيماري است، نميتوان گفت که همه بيماران، به کيفر الهي مبتلا شدهاند، ولي بعضي از تازيانههاي الهي، به صورت بيماري، ميباشد.
شخصي به امام صادق(ع) عرض کرد: کسي از من درباره حج سوالي کرد، گفتم به حج نرود و به جاي رفتن به حج، فلان کار را انجام بدهد، حضرت فرمود: چرا چنين جوابي دادي؟ به جهت آن فتواي بدون دليل که دادي خدا يکسال تمام تو را مريض خواهد کرد، آن صحابي امام گفت: بيمار شدم و يک سال تمام درد کشيدم.
* چوب سوم خدا
گرفتاري به فقر، سومين مورد چوب خدا است، اين قضيه نيز عموميت ندارد، ولي گاهي شخصي، گناه يا مکروهي انجام ميدهد که کيفر آن فقر است، البته بايد توجه کرد که اين موارد، همانگونه که بيان شد عموميت ندارد و هر فقري به خاطر گناه نيست.
* بلاهاي عمومي
يکي ديگر از تازيانههاي الهي که به صورت بلاهاي عمومي سيل، زلزله يا خشکسالي صورت ميپذيرد، اين مورد است که براي همه کيفر نيست، براي بعضيها، ترفيع درجه است، ولي بدون ترديد بلاهاي عمومي بر ستمگران، کيفر ميباشد.
مورد پنجم از کيفر و تازيانه الهي، که يکي از بدترين کيفرهاست، مشغول کردن به غير خدا ميباشد، البته خيليها اين چوب و تازيانه را خوب نميشناسند، انساني که به تدريج از خدا دور ميشود و به گناه مشغول ميشود، کم کم خدا محبت و عشق خود را از دل او ميبرد و روز به روز در صورت اصرار به گناه در لجنزار معصيت غرق ميشود، در اين حالت خداوند ديگر نظر لطف و رحمت خود را از آن ميگيرد، کسي که نسبت به حقوق خدا بيتوجه باشد، نسبت به حقوق مردم نيز بيتوجه خواهد بود، در اين صورت نه رعايت همسايه خود را ميکند، نه رعايت همکار خود را و نه احترامي به پدر و مادر و بستگان خود خواهد گذاشت، اي مردم اگر به اين مرحله رسيديم زنگ خطر براي ما به صدا در آمده است، بايد تلاش کنيم که برگرديم و از حوادثي که براي ديگران اتفاق ميافتد عبرت بگيريم.
در روايت آمده است که خداوند کيفر بعضي افراد را با مشغول کردن آنها به آب و گل رقم ميزند، يعني تمام عمر خويش را صرف ساختن دنياي خود ميکند و سرمايه عمر خود را اين طور به هدر ميدهد.
در روايت ديگر نيز آمده است که وقتي خداوند ميخواهد بعضيها را عذاب کند؛ عشق غير خدا را در دل آنها قرار ميدهد و در نتيجه، عمر خود را در عشق غير خدا صرف ميکنند.
* قدرت غلبه بر نفس
با نفست کشتي بگير!
يکي از کشتي گيرهاي معروف زمان، شيخ رجبعلي خياط به نام «اصغر آقا پهلوان» نقل کرده که: يک روز مرا بردند نزد جناب شيخ، ايشان زد به بازوي من و فرمود:
«اگر خيلي پهلواني با نفس خود کشتي بگير»!
«اگر بخواهي خدا تو را صدا کند، قدري معرفت پيدا کن و با او معامله کن.»
والسلام عليکم و رحمة الله برکاته
انتهاي پيام
نظرات