به گزارش ایسنا، «گاردین» در یکی از گزارشهای اخیرش از زبان «سم جوردیسون» ویراستار و ناشر، رد شدن رمان ماندگار «اتحادیه ابلهان» (۱۹۸۰) را از سوی یکی از همکاران سرشناسش مورد بررسی قرار داده است. یادداشت «جوردیسون» از انتشارات «گالی بگَر» را در ادامه میخوانید:
ویراستاری که روی «جان کندی تول» را زمین انداخت، احتمالا درکی نزدیکبینانه داشته، اما برخی از سوالاتی که درباره این رمان مطرح کرده، همچنان به سختی قابل پاسخ دادن است.
فروتنی چیزی است که به عنوان یک ویراستار، خیلی زود یاد میگیرید. اگر خوششانس بوده باشید و رمانهای عالی را منتشر کرده باشید، حتما چندین اثر خیلی خوب را هم از دست دادهاید. به عنوان ویراستار و یکی از مدیران بنیانگذار انتشارات مستقل «گالی بگَر»، شب خیس عرق از خواب بیدار میشوم، در حالیکه میدانم یک جایی در پوشههای ایمیلم یک اثر کلاسیک سرد و سنگین خوابیده. شاید حتی وقت نکنم آن را بخوانم، چه برسد به اینکه به اشتباه آن را رد کنم. پیشتر، کتابهای کاملا عالی را رد کردهام و در آینده هم خواهم کرد. حقیقت تلخ این است که تو نمیتوانی همه چیز را منتشر کنی و ناشر هم یک انسان است و جایزالخطا.
اما حداقل میتوانم به خودم دلداری بدهم که به رمان برنده «پولتیرز»ی مثل «اتحادیه ابلهان» نه نگفتهام. هنوز به شهرت غیرحسرتبرانگیز «رابرت گاتلیب» دست پیدا نکردهام، مردی که در تاریخ به عنوان فردی شناخته میشود که شاهکار اساسی «جان کندی تول» را چاپ نکرد.
سرنوشت برای «گاتلیب» خیلی بیرحم بود، چون تاریخ نباید او را اینچنین لقب میداد. او یک ویراستار و ناشر موفق و متعهد بود که در کنار دستارودهای بسیار، سه سال وقت برای چاپ رمان «مخمصه» صرف کرد و در مواجهه با «تول» و کتابش، صبوری و همدردی واقعی از خود نشان داد.
اما حتی خود «گاتلیب» هم منتشر نکردن «اتحادیه» را درشتترین اشتباه خود خواند. (البته باید خاطرنشان کرد که او «کلکسیونر» جان فولز را هم از دست داد). مادر «تول» به خاطر اینکه کتاب «اتحادیه ابلهان» در زمان زنده بودن پسرش منتشر نشد، از دست «گاتلیب» عصبانی بود و او را سرزنش میکرد. و از همه غمانگیزتر این است که «تول» اواخر عمرش به این باور رسیده بود که «گاتلیب» ایدههایی را از کتاب او دزدیده و در رمانی به نام «سوپرکِرم» نوشته «ژرژ دو» منتشر کرده است. در واقع این کتاب شباهتهایی سطحی با «اتحادیه ابلهان» دارد.
اما پیش از اینکه «تول» تسلیم این توهمها شود، دو سال از رابطه نزدیکش با «گاتلیب» و تشویقها و حمایتهایی که از سوی آقای ناشر نصیبش میشد، میگذشت. «تول» داوطلبانه کتابش را برای یک ناشر تاثیرگذار و سرشلوغ فرستاده بود و «گاتلیب» به او نزدیک شد تا او را تشویق کند، برای دوبارهنویسی کمکش کند و خیلی جدی او را تا زمان چاپ کتاب، همراهی کند.
داستان پیچیدهای درباره «گاتلیب» و «تول» در کتاب «پروانهای در دستگاه تایپ» ـ که زندگینامهای شگفتانگیز از «تول» به قلم «کوری مکلاچلین» است ـ روایت شده است. «مکلاچلین» مینویسد «اتحادیه ابلهان» برای این به چاپ نهایی نرسید که «گاتلیب» خواستار تغییراتی در رمان بود و «تول» این را نمیخواست، نه به این خاطر که «تول» جواب منفی شنیده بود.
«گاتلیب» در را برای «تول» باز گذاشته بود تا پس از انجام بازنویسی و یا برای یک کار جدید به نزدش بیاد. او متوجه استعداد «تول» شده بود و به شدت سعی میکرد او را تشویق کند.
وقتی «تلما تول» پس از مرگ پسرش، دستنوشته را نزد ناشران دیگر برد، اکثر آنها رویش را زمین زدند. پس «گاتلیب» حداقل بسیاری از ویژگیهای یک کتاب خوب را میدانست.
«تول» در نامه سال ۱۹۶۵ خطاب به یکی از دوستانش نوشت به او گفته شده که «اغلب به شدت خندهدار است، خندهدارتر از هر کس دیگر» و اینکه کتابش «مملو از شگفتی، هیجان و شکوه» است. این ستایشی جدی به حساب میآید، آن هم از سوی یکی از قدرتمندترین آدمهای نشر نیویورک و باید موجب دلگرمی هر نویسنده مشتاقی شود.
اما «تول» در همان نامه به شروط «گاتلیب» هم اشاره کرده و نوشته است: «او گفت این کتاب هوشمندانهتر از این است که تنها نمایشی خندهدار باشد. باید فضا و هدف داشته باشد.» این نکته آخری در نامهای که «گاتلیب» سال ۱۹۲۴ به «تول» نوشت هم دیده میشود.
وقتی برای اولینبار به اواسط کتاب رسیده بودم (و دقیقا به اندازه دفعه اول آن را خندهدار میدیدم)، نمیفهمیدم چرا این اثر باید «درباره» چیزی نوشته شده باشد. همین که خندهدار است کافی نیست؟ کافی نیست که من در شرایط استراسزا، یاد بخشهایی از این کتاب میافتم و جوک میسازم و همین ایده باعث شد زمان تماشا کردن جریان انتخابات اخیر انگلستان، بیشتر وقتم را به خمیازه کشیدن بگذارنم؟
دیگر چه چیزی لازم بود؟ آیا این کتاب که درباره هیچ است، هنوز معنا دارد؟ این کتاب درباره مفاهیم تنهایی و دوری از دیگران، خیلی عمیق نظر داده. در واقع ایدههای عمیق زیادی در «اتحادیه ابلهان» پیدا میشود، کتابی که آیینهای است روبهروی اهالی نیوارولئان دهه ۱۹۶۰ و جهان ما در سال ۲۰۱۷.
کاملا برای من روشن شده که این کتاب خاص است. من یک امتیاز نسبت به «گاتلیب» دارم: ادراک. حالا که اینجا روبهروی کلاسیکهای مدرن «پنگوئن» نشستهام، فهم نسبت به جذبه ماندگار این کتاب، خیلی راحت جاری میشود. اما مطمئن نیستم اگر جای «گاتلیب» بودم، تصمیم بهتری میگرفتم.
باید یادآوری کنم که بسیاری از خوانندگان هنوز هم با «گاتلیب» موافق هستند. از زمانی که مطالعه این کتاب را در گروه کتابخوانی شروع کردهام، چندین نقد دربارهاش شنیدهام. شمارش از دستم در رفته که چند نفر شکایت کردهاند کتاب چیزی به آنها اضافه نکرده و «ایگلیشس جی. رایلی» یک شخصیت شکلگرفته به حساب نمیآید. در واقع خود «گاتلیب» آنقدر شجاع بود که اخیرا گفته اگر دوباره هم دستنوشته «اتحادیه ابلهان» را بخواند، همان نظر را خواهد داد.
البته به نفع آیندگان، بالاخره یک ناشر پیدا شد که نظر دیگری داشته باشد. کتاب «تول» بالاخره رنگ آفتاب، میلیونها خواننده و جایزه «پولیتزر» را دید. خوانندگان و داوران «پولیتزر» واقعا این کتاب را پسندیدهاند. در کنار همه اینها باید گفت، خواندن و ویرایش کردن کاری سلیقهای است که شغل یک ویراستار را جذاب و گاهی خطرناک میکند.
ترجمه: مهری محمدی مقدم - مترجم ایسنا
انتهای پیام
نظرات