از نگاه او نمونه یک آهنگساز موفق در این حوزه، آهنگساز بزرگی همچون پرویز مشکاتیان است که علاوه بر تسلط خود بر موسیقی ایرانی، به همان میزان هم میتوان او را یک ادیب دانست.
طی دو گفتوگوی پیشین ایسنا با کوروش بابایی و پدرام درخشانی درباره بحث مخاطبشناسی موسیقی باکلام و بیکلام و آسیبشناسی پرمخاطب بودن موسیقی باکلام نسبت به موسیقی بیکلام، این بار تصمیم گرفتیم گپ و گفتی با میدیا فرجنژاد ـ آهنگساز و نوازنده تار ـ داشته باشیم.
در ابتدا از او سوال میکنیم که چرا ترجیح مخاطبان موسیقی در ایران بر موسیقی باکلام است؟ پاسخ میدهد: اساسا موسیقی باکلام موسیقی پرمخاطبتری است، دلیلش هم ساده است؛ چون کلام روشی است که بشر با آن ارتباط برقرار میکند. زمانی که کلام و کلمه به موسیقی اضافه میشود، موسیقی ارتباط سادهتری با مخاطب برقرار میکند و همین موجب میشود که بشر سریعتر موضوع را دریابد.
او با بیان اینکه اعتماد هر گونه از موجودات به صدای خودشان بیشتر است، توضیح میدهد: مصداق این امر همانند زمانی است که وقتی میخواهیم با یک کودک صحبت کنیم، ناخودآگاه با لحن کودکانه با او حرف میزنیم. این امر درباره تمام حیوانات هم صدق میکند و به آواهای صوتی نوع خودشان واکنش بهتری نشان میدهند. صدای بشر هم برای نوع خودش قابل اعتمادتر است و دوست دارد پیغامی که همنوعش به او میرساند را بفهمد.
چرا برخی از آهنگسازانی که موسیقی بیکلام میسازند در ساخت موسیقی باکلام موفق نیستند؟ پاسخ میدهد: به دلیل اینکه آنچه در موسیقی باکلام اتفاق میافتد دارای بخشی است که فارغ از صرفا سواد موسیقایی است؛ یعنی آهنگساز باید سواد ادبی هم داشته باشد؛ به خصوص در کشور ما که تولید موسیقی دستگاهی و آواز ایرانی برای استفاده از غزل و شعر فارسی بود.
آهنگسازانی داریم که پایه کار آنها بر ساخت موسیقی بیکلام است ولی در عین حال برای برگزاری کنسرت ترجیحشان بر حضور خوانندگان هم هست. آیا درست است که هنرمند به جای همگام کردن مخاطب با خود، او با مخاطب همراه شود؟ فرجنژاد در پاسخ به این پرسش چنین میگوید: خیر؛ بسیار کار اشتباهی است. آهنگسازان و نوازندگانی در حوزه موسیقی بیکلام فعالیت میکنند که وقتی کلام سازشان را به تنهایی میشنوید برای شما مقبول است. ولی زمانی که همین افراد به سراغ کلمه میروند، به حدی برخورد آنها با کلام زشت است که با شنیدن موسیقی آنها دچار دلآشوبه میشوید.
پس چرا این افراد موسیقی باکلام کار میکنند؟ پاسخ میدهد: عمدتا این افراد به دلیل هدفهای مالی که دارند، با چند خواننده مشهوری که تعدادشان هم محدود است کار میکنند. بدین صورت به واسطه نام و نشان این خوانندهها کنسرتهای بزرگی برگزار میکنند و پول بیشتری کسب میکنند. ولی مسئله اینجا است که گاهی وقتها آثاری که با همین خوانندهها هم میسازند، شنیده نمیشود.
او ادامه میدهد: هنر این نیست که آهنگساز یک اثر فوقالعاده خوب یا متوسط را در همکاری با یک خواننده مشهور بسازد تا شنیده شود. زمانی کار جذاب خواهد بود که آهنگساز اثری فوق العاده در همکاری با خوانندهای ناآشنا بسازد و اینگونه اثرش شنیده شود.
آیا میتوان گفت که یکی از دلایل اقبال مخاطبان به موسیقی باکلام به خاطر جنبه همذات پنداری است؟ میگوید: قطعا همینطور است. مخاطب موسیقی باکلام را گوش میدهد تا با آن همذات پنداری و پیامی از آن دریافت کند.
او ادامه میدهد: البته بحث موسیقی تجاری که اساسا اندیشهای پشت آن نیست، جدا است. موضوع موسیقی اندیشمند و هدفدار است که مخاطبِ آگاهتری دارد. البته که اساسا مخاطب موسیقی دستگاهی ایرانی، مخاطبی است که حداقل علاقهمندی را به هویت خود را دارد؛ زیرا با یک بررسی ساده معلوم میشود که مخاطب آواز ایرانی فردی است که با ادبیات کلاسیک ایران آشنا است و آن را زبان مرجع میداند.
فرجنژاد تصریح میکند: این افراد نسبت به کسانی که موسیقی مصرفی گوش میدهند، تفاوتهای کلی دارند و در موسیقی به دنبال درک پیام آن هستند؛ حال آن پیام میتواند یکی از احساسات بشری، اعتراض به یک پدیده، شادمانی از یک پدیده و یا هر احساس و پیام دیگری باشد.
او میگوید که «باتوجه به ویژگیهای مخاطبِ این حوزه، ورود کردن به آن کار هر کسی نیست» و تصریح میکند: نمونه یک آهنگسازِ موفق در این حوزه، آهنگساز بزرگی همچون استاد پرویز مشکاتیان است که علاوه بر تسلط خود بر موسیقی ایرانی، به همان میزان هم می توان ایشان را یک ادیب دانست؛ چراکه ادبیات را میشناسند، تلفیق شعر و موسیقی ایشان درست است و آگاهی دارند.
این آهنگساز معتقد است که در سال حتی سه تصنیف خوب که قابل شنیدن باشد ساخته نمیشود؛ زیرا نمیتوانند خلق کنند، دچار کم سوادی هستند و با ادبیات عجین نیستند و تا حدی که اگر از آنها بخواهید سه صفحه از کلیله و دمنه یا تاریخ بیهقی را بخوانند، نمیتوانند. همین امر موجب میشود که تلفیق نادرست شعر و موسیقی داشته باشند، به گونهای که معنی شعر هم عوض میشود. درحقیقت چشمه ملودی پردازی و تلفیق شعر و موسیقی سالهاست که سوسو میزند و به سختی زنده مانده است.
از او سوال میکنیم که آیا ممنوعیت موسیقی در دورههای مختلف تاریخی اثری بر قوت گرفتن موسیقی باکلام داشته است؟ پاسخ میدهد: موافق نیستم که ممنوعیت موسیقی در برهههای مختلف باعث این شده باشد که شعر رسانه اول این کشور شود. البته درست است که در دوره هایی تمام هنرها از جمله موسیقی، وجه مذهبی پررنگ تری به خود گرفته اند، ولی مسئله اینجاست که موسیقی با ترکیب شدن با شعر مذهبی این جنبه را پیدا کرده است.
این هنرمند بیان میکند: این امر در غرب هم جریان داشته است و طی دورهای، قطعات موسیقی اکثرا فرم عبودی پیدا کردند و آهنگسازان حتی در موسیقی کلاسیک عمدتا آثاری را بر اساس ذهنیت خود از وقایع مذهبی و دینی که در انجیل گفته شده، ساختهاند.
این نوازنده تار اضافه میکند: موسیقی مذهبی ما هم که با شعر عامیانه همراه بوده، طی دورههای مختلف به صورت سینه به سینه منتقل شده است. درحقیقت آنچه که حائز اهمیت است، به همراه بودن شعر و موسیقی برمیگردد که نشان میدهد مردم ما به خواندن کلام همراه موسیقی عادت داشته و آهنگین بودن اشعار برایشان مهم بوده است؛ تا حدی که این امر موجب شده شاعری مانند مولانا در بین مردم ما شناخته شود.
او ادامه داد: موسیقی دستگاهی مبتنی بر ردیف آوازی کاملا متأثر از شعر و ادبیات فارسی است؛ یعنی آنچه که امروز از آن به عنوان موسیقی ایرانی یاد میکنیم، نه آنچه که لزوما در زمان فارابی از آن به عنوان موسیقی یاد میشده است.
در ادامه به فرجنژاد میگوییم که در گذشته اگر آلبومی در حوزه موسیقی ایرانی ساخته میشد، چند قطعه بیکلام هم در بین کار بود ولی امروزه این ساختار کمتر در بین آثار موسیقی دیده میشود. علت چیست و خود این امر چقدر در سلیقه امروزی مخاطب نسبت به موسیقی باکلام و بیکلام، دخیل است؟
پاسخ میدهد: امروزه، هزاران ساعت تکنوازی و قطعه بی کلام به صورت رسمی و غیررسمی منتشر میشود، ولی به دلیل پایین بودن کیفیت و فقر دانش موسیقی، مردم آنها را در حافظه شنیداری خود نگه نمیدارند. دانش موسیقی صرفا دانستن نکات تخصصی نیست بلکه وقتی هنرمندی وارد حوزه موسیقی ایرانی میشود، یعنی باید موسیقی اقوام بداند، شعر بداند، ادبیات، تلفیق شعر و موسیقی، زبان شناسی و جامعه شناسی بداند.
او ادامه میدهد: عده زیادی از آهنگسازان ما این توانایی را ندارند؛ در نتیجه آثاری که به عنوان قطعات بیکلام ساخته میشود، غالبا فاقد اصول زیبایی شناسی است. اگر مخاطب اثری بیکلام از استاد پرویز مشکاتیان یا لطفی را به خاطر میسپارد، به این دلیل است که خط ملودی دارند و خط ملودی را میتوان به خاطر سپرد.
از این نوازنده تار سوال میکنیم که چقدر این مسائل به ضعف در فرهنگسازی برمیگردد و در نهایت تا چه حد به تحول در موسیقی نیاز داریم؟
این آهنگساز اینگونه به این سوال پاسخ میدهد که «موسیقی ما از گذرگاههای پر پیچ و خمی تاریخ عبور کرده و به شکل فعلی به دست ما رسیده است. هر پیچیدگی دیگری را هم که سر راه آن بگذارید مانند آب روانی که از کوچکترین درزی عبور میکند، پشت سر خواهد گذاشت.»
او ادامه میدهد: به جای اینکه فرهنگ سازی کنیم باید مانع بیفرهنگسازی شویم؛ زیرا اغلب رسانههایی که اکنون فعالیت میکنند، چه رسمی و چه غیررسمی، چه داخلی و چه خارجی، کمر بستهاند که بیفرهنگی شنیداری را مد کنند و تأثیر آن هم مشهود است؛ به این صورت که خوانندههایی که بلد نیستند بخوانند و کارشان فالش است، بلیط کنسرتشان در چهار دقیقه فروش میرود. این امر نشان میدهد که جامعه ما را از تفکر و تعقل دور کردهاند. بزرگی در یکی از صحبتهایش میگفت، متأسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که مشهورات جای خود را به مشهودات و بدیهیات دادهاند؛ یعنی اگر فردی یا چیزی مشهور است، پس خوب است.
ما چند سالن کنسرت در تهران داریم که قابلیت اجرای آکوستیک داشته باشد، چند تهیه کننده حوزه موسیقی جدی داریم، کدام ارگان را داریم که بودجه برای فرهنگ سازی در حوزه موسیقی در نظر گرفته و کنسرت های رایگان و خیابانی اجرا میکند؟ کدام بخش را داریم که موزیسین مستقل را حمایت کند، کدام شبکه تلویزیونی را داریم مداوم موسیقی نواحی و دستگاهی را پخش کند و یا ساز شناسی داشته باشد که بچه ها یاد بگیرند.
در بخش دیگری از این گفتوگو به پروژه «تار و تاریخ» این هنرمند پرداختیم که مدتی است ویدیوهای آن منتشر میشود. این هنرمند درباره ایده اولیه این پروژه توضیح میدهد: جناب آقای سیف الله شکری قبل تر پروژهای پژوهشی را به نام «صدای تاریخ» آغاز کرده بود که در بناهای تاریخی کشور از جمله تخت جمشید، پاسارگاد و ... آثار موسیقی کهن را مقابل دوربین ثبت و ضبط میکرد و با حمایت معنوی یونسکو و سازمان موزههای جهانی این پروژه را پیش برد. از آنجایی که ایشان از های و هوی به دور بودند، کارشان نسبت به پروژههایی که از روی دست ایشان مشق شده بود کمتر دیده شد. بعد از این ماجرا همکاران دیگرم هم این کار را آغاز کردند ولی مسئله اینجا بود که این پروژهها، دارای ضعفهایی بود که در پروژه خودم سعی کردم روایت خودم را از این مقوله ارائه دهم.
این هنرمند تصریح میکند: تفاوت کار من با باقی همکارانم این بود که کار حتما به تاریخ منطقهای که در آن ویدیو ضبط میکنیم، متصل باشد و صرفا در یک محله خاص به اجرای موسیقی مقامی آنها نپردازیم. باید در نظر گرفت که نباید خود را به موسیقی مقامی یک محله تحمیل کرد بلکه باید اثری را به آثار موسیقی آنجا اضافه کنیم.
او درباره علت محوریت این پروژه بر موسیقی باکلام میگوید: برای اینکه بتوانم پیام منطقه و جغرافیایی را که در آن به ضبط موسیقی میپردازیم را به درستی منتقل کنم، موسیقی باکلام را انتخاب کردم که هم دردسر آهنگسازی داشته باشد، هم دردسر خواننده و هم انتخاب شعر.
«چگونه محل ضبط را انتخاب میکنید؟» میگوید: یک تیم تحقیقاتی، لوکیشنهای باستانی و تاریخی مناطق (میراث ملموس) و هم موسیقی منطقه را (میراث ناملموس)، بررسی میکنند که پس از انتخاب از بین آنها، تلاش میشود بر اساس هر دو میراث ملموس و ناملموس تألیفی داشته باشم که بتوان تابلویی را از آن اتفاق و واقعه ارائه داد.
او درباره انتخاب خوانندگان این پروژه توضیح میدهد: سه سال پیش طی پروژه آواز صدا نزدیک به ۷۰۰ تا ۸۰۰ نفر، صوتهایی از آواز خود برایم ارسال کردند که اکنون در این پروژه از خوانندههای خوب آن پروژه کمک گرفته شده است.
او همچنین میگوید : این آثار در استودیو ضبط میشود؛ زیرا پس از چند بار ضبط در فضای باز صدای کار به درستی ضبط نشده بود، پس از آنجایی که دوست نداشتم کار صدای بدی داشته باشد و صرفا برای اینکه بگویم کاری را انجام دادهام، همان ویدیوها را منتشر کنم، ضبط آثار را به استودیو منتقل کردم. این آثار در قالب صوتی و تصویری هم قابل استفاده خواهند بود و تنها برای اینستاگرام نیستند.
او درباره آینده این پروژه بیان کرد: قصد دارم بخش مرتبط با موسیقی ایران و کشورمان را به اتمام برسانم و بتوانم کم کم پروژه را از کشور خارج کنم.
انتهای پیام
نظرات