• سه‌شنبه / ۳ بهمن ۱۴۰۲ / ۱۱:۵۱
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1402110302055
  • خبرنگار : 71451

یک کار ویژه برای همکلاسی شهید

یک کار ویژه برای همکلاسی شهید

من و سه نفر از رفقا جلو رفتیم و با پیرمرد غسال حرف زدیم. او گفت: «ما دیگر نفس نداریم و اگر عجله دارید، ما شما را راهنمایی می‌کنیم تا خودتان شهیدتان را غسل دهید؛ البته اگر جرئت غسل دادن و کفن پوشاندن به شهدا را دارید.ما هم کار غسل و کفن محمود را با راهنمایی پیر مرد غسال شروع کردیم.

به گزارش ایسنا، دبیرستان سپاه تهران (مکتب‌الصادق علیه‌السلام) که در بین دانش‌آموزانش به مکتب مشهور است، از پاییز ۱۳۶۱ دانش‌آموز جذب کرد و تا ۱۷ سال و (۱۷ دوره) پس‌ از آن ادامه یافت. در هشت سال دفاع‌مقدس حدود ۹۰۰ دانش‌آموز جذب مکتب شدند و از این تعداد، ۱۰۰ نفر به شهادت رسیدند. حدود ۱۵۰ نفر نیز جانباز شدند و حدود ۳۰۰ نفر دیگر در عملیات‌های مختلف زخم و جراحت برداشتند؛ آماری که اگر بی‌نظیر نباشد، در سطح مدارس آن زمان و به نسبت تعداد دانش‌آموزان، قطعاً کم‌نظیر است.

دریک تلاش گروهی چندساله و طی تحقیق از جمع دانش آموزان مکتب و خانواده‌های شهدا و برخی هم‌رزمان و دوستان آنها، خاطرات این شهیدان جمع‌آوری و در کتاب «یاران دبیرستان» تدوین‌ شده و توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.

محمود خلیل زاده، متولد ۱۳۴۷ یکی از دانش آموزان شهید این مدرسه است. مهدی مهدوی دوست و همرزم این شهید روایت می کند: «تیرماه ۱۳۶۵ همه بچه‌های دوره اول تا چهارم در قالب یک اردو به منطقه جنوب رفتیم. ابتدا یک گروه از بچه‌ها حدود 20 روز به اردوی آموزش آبی و خاکی سد دز رفتند و پس‌ازآن، با آن گروهی از بچه‌ها که در خط مقدم پدافندی منطقه ام الرصاص، روبروی خرمشهر مستقر بودند، جابه‌جا شدند. وقتی بچه‌ها در سد دز آموزش آبی‌خاکی می‌دیدند، محمود خلیل زاده بیش از همه کار می‌کرد.

وقتی وارد چادر می‌شدیم، می‌دیدیم وسایل بچه‌ها، ساک‌ها، پتوها و لوازم شخصی و عمومی مرتب چیده شده و چادر مرتب و جارو کرده و غذا آماده است.همه این کارها را محمود بدون سروصدا و با اخلاص انجام می‌داد. زمانی هم که وارد خط پدافندی شدیم، با مجید کریمی طینت و قاسم امینی در یک مقر، وظیفه پدافند در خط مقدم را به عهده گرفته بودند. بازهم رفتار و روش محمود آقای خلیل زاده همین‌جور کمک و خدمت به همراهان بود، البته تا جایی که می‌شد، پنهانی و بی‌سروصدا و مخلصانه.

همچنین سید رضا قدیری می‌گوید: «از محمود خلیل زاده اولین خصیصه‌ای که به یاد دوستانش می‌آید، این است که بسیار ساکت و آرام و دلنشین بود. سال چهارم دبیرستان بودیم که خود را به جبهه رساند و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.

پیکرش را همراه هفت یا هشت شهید دیگر به مکتب آوردند تا دسته‌جمعی تشییع شوند. مراسم باشکوهی با مارش و احترام نظامی و مداحی برگزار شد. وقتی خواستند هر شهید را برای تشییع به محل زندگی‌شان ببرند، من و چند نفر از بچه‌های جنوب و جنوب غرب تهران با پیکر شهید خلیل زاده به محله‌شان در نزدیکی یاغچی آباد رفتیم.

پدر و مادرش یک سال قبل در تصادف دردناکی مرحوم شده بودند. یک‌خانه کوچک 50 متری داشتند. بچه‌ها به خاطر مظلومیت و معصومیت محمود سنگ تمام گذاشتند و تشییع‌اش در محل با حضور مردم و اهل محل و بچه‌های مکتب، بسیار خوب و باشکوه برگزار شد.

نزدیک ظهر رسیدیم بهشت‌زهرا (س) و پیکر محمود را بردیم سالن تغسیل شهدا. دو پیرمرد غسال که شیفت کارشان بود، آن‌قدر پیکر شهدا را غسل داده بودند که از نفس افتاده بودند. روزهای کربلای ۵ تعداد شهدا بسیار زیاد بود و مثل امروز هم نبود که غسال‌خانه مکانیزه باشد و افراد غسل دهنده زیاد باشند. حجم زیاد خونابه زیر پای دو پیرمرد جریان داشت و تعداد زیادی از شهدا در صف غسل دادن بودند.

من و سه نفر از رفقا جلو رفتیم و با پیرمرد غسال حرف زدیم. او گفت: «ما دیگر نفس نداریم و اگر عجله دارید، ما شما را راهنمایی می‌کنیم تا خودتان شهیدتان را غسل دهید؛ البته اگر جرئت غسل دادن و کفن پوشاندن به شهدا را دارید.ما هم کار غسل و کفن محمود را با راهنمایی پیر مرد غسال شروع کردیم.

مشکل اما این بود که بدن شهید سالم نبود، ترکشی به جگر محمود خورده بود که هر چه آب می‌ریختیم و می‌خواستیم کفن کنیم، دوباره خون‌ریزی می‌کرد. پهلو و دست محمود هم ترکش‌خورده بود و مجروح بود. به یاد مادر سادات (س) افتادیم و روضه وداع حضرت زهرا (س) را خواندیم.

بسیار متأثر و با چشمانی اشک‌بار تلاش می‌کردیم؛ اما تا آب را قطع می‌کردیم و پلاستیک را دور بدن می‌انداختیم، دوباره خون همه‌جا را می‌گرفت. خون‌ریزی جگر به‌هیچ‌وجه بند نمی‌آمد. آخر، پیرمرد غسال جلو آمد و همین‌طور که آب می‌ریختیم، مقدار زیادی پنبه در زخم شهید قرار داد و جلوی خون‌ریزی را گرفت.

سرانجام کار غسل و کفن و نماز تمام شد و پیکر شهید را روی دوش هم‌رزمان و هم‌کلاسی‌ها و دوستان مکتب، به قطعه شهدا بردیم و به خدا سپردیم.

 علیرضا اشتری از دیگر دوستان این دانش آمورز روایت می کند: وقتی وصیت‌نامه شهید محمود خلیل زاده را می‌خواندم، به نکته‌ای بسیار دقیق از او برخوردم که شبیه آن را ندیده بودم و نه خودم و نه دیگران تا آن‌وقت به مکتب و مکانش و امکاناتش از این زاویه نگاه نکرده بودیم.

این نشان از دقت و توجه خاص شهید خلیل زاده به مسائل اطرافش داشت؛ چیزی که شاید از رفتار و منش ساکت و آرام او چندان آشکار نبود. او خطاب به دوستانش در مکتب نوشته است:

«دوستان، شما در مکانی بسیار مقدس هستید. شما آینده‌سازان این انقلاب و موسی‌های آینده هستید که در خانه فرعون زمان، آمریکای جنایتکار، در حال تحصیل هستید. قدر این مکان مقدس را بدانید و همان‌طوری که موسی در دامن فرعون، تربیتی نیکو یافت، شما نیز از امکانات استفاده کنید و افرادی مؤثر برای انقلاب باشید.»

منبع:

اشتری، علیرضا-داود عطایی کچویی، یاران دبیرستان (خاطرات شهدای مکتب امام صادق (ع) دبیرستان سپاه تهران) مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۱، صص ۲۳۸، ۲۳۹، ۲۴۰، ۲۴۱

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha