• یکشنبه / ۲۸ بهمن ۱۴۰۳ / ۱۰:۰۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1403112820487
  • خبرنگار : 71573

عاشقانه‌ای که خواندنش جرم سیاسی بود!

عاشقانه‌ای که خواندنش جرم سیاسی بود!

«بزرگ‌ علوی در سال‌های قبل از انقلاب، ممنوع‌القلم شد و داستان‌هایش اجازه انتشار در ایران نیافت. در آن سال‌ها، رمان «چشمهایش» در چاپخانه‌های مخفی یا به صورت نسخه‌های دست‌نویس تکثیر می‌شد و خواندن و داشتن آن جرم‌ِ سیاسی محسوب می‌شد!»

به گزارش ایسنا، بزرگ علوی (سیدمجتبی علوی)  ۲۸ بهمن ۱۳۷۵، در ۹۳سالگی در  برلین درگذشت، او که از پیشگامان داستان‌نویسی جدید و نویسندۀ مشهور چپگرای ایران است در ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ شمسی در تهران و در خانواده‌ای اهل سیاست به دنیا آمد. پدرش، سیدابوالحسن، که از فعالان جنبش مشروطه بود و در آلمان به «کمیتۀ ملیون» پیوسته بود، در یکی از سفرهای پنهانی‌اش به ایران (۱۳۰۲)، پسران خود، بزرگ و مرتضی را برای ادامۀ تحصیل به آلمان برد.
علوی، پس از بازگشت به وطن، در ۱۳۰۷ معلم زبان آلمانی هنرستان صنعتی شیراز شد. سپس به‌عنوان مترجم یک آلمانی به گیلان رفت. این سفر بعدها الهام‌بخش معروف‌ترین داستان کوتاه او «گیله‌مرد» شد. او در ۱۳۰۸، به تدریس زبان آلمانی در هنرستان صنعتی تهران پرداخت و با فضای روشنفکری پایتخت، ازجمله محفل ادبی صادق هدایت ارتباط یافت.
علوی با انتشار نخستین اثرش، مجموعۀ داستان چمدان (۱۳۱۳) به عنوان یکی از پیشگامان داستان‌نویسی جدید ایران شناخته شد. او سال ۱۳۱۶ به اتهام عضویت در «تشکّل کمونیستی» بازداشت و به هفت سال زندان محکوم شد و نخستین مرحله از کار ادبی او یعنی نگارش و ترجمۀ آثار ناسیونالیستی و روان‌شناختی، به پایان رسید.
علوی پس ‌از آزادی از زندان ورق‌پاره‌های زندان (۱۳۲۱)  و  پنجاه و سه نفر را نیز در ۱۳۲۲ منتشر کرد. سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ پربارترین دورۀ فعالیت ادبی اوست. مهم‌ترین دستاورد ادبی این دوره از زندگی علوی مجموعۀ داستان «نامه‌ها» (۱۳۳۰) و رمان «چشمهایش» (۱۳۳۱) است.

«چشمهایش» شاخص‌ترین اثر بزرگ علوی است که ۷۲ سال پیش به چاپ رسید و اکنون چاپ پنجاه‌وپنجم آن در انتشارات نگاه در دسترس علاقه‌مندان است؛ هرچند باید به این عدد و رقم کتاب‌هایی را که به صورت غیرقانونی منتشر می‌شود و در بساطی‌های کنار خیابان به‌وفور یافت می‌شود، اضافه کرد.

«چشمهایش» روایت یکی از دوستداران نقاش معروفی به نام «ماکان» است که به دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است؛ استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضا شاه است در تبعید درمی‌گذرد. یکی از آثار باقی‌مانده از او، پرده‌ای است به‌نام «چشمهایش»، چشم‌های زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو است راز این چشم‌ها را دریابد. بنا بر این سعی می‌کند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. پس از سال‌ها ناظم زن مورد نظر را می‌یابد و در خانهٔ او با هم گفت‌وگو می‌کنند. زن به او می‌گوید که او دختری از خاندانی ثروتمند بوده است و به خاطر زیبایی‌اش توجه مردان بسیاری را جلب خود می کرده اما آن‌ها برای او سرگرمی‌ای بیش نبودند و تنها استاد ماکان بود که توجهی به زیبایی و جاذبه‌اش نداشته است. زن برای جلب توجه استاد با تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد همکاری می‌کند اما استاد نه فداکاری او را جدی می‌گیرد و نه احساسات و عشق او را درمی‌یابد. در آخر استاد توسط پلیس دستگیر می‌شود و زن به درخواست ازدواج رییس شهربانی که از خواستاران قدیمی او بوده‌ است به شرط نجات استاد از مرگ پاسخ مثبت می‌دهد. استاد به تبعید می‌رود و هرگز از فداکاری زن آگاه نمی‌شود. در تبعید پردهٔ چشم‌هایش را می‌کشد، چشم‌هایی که زنی مرموز اما هوس‌باز و خطر ناک را نمایان می‌کند. زن می‌داند که استاد هرگز او را نشناخته است و این چشم‌ها از آن او نیست.

حسن میرعابدینی در کتاب «پیشه دربه‌دری» درباره این کتاب می‌نویسند: در رمان «چشمهایش» بیش از سیاست، قصه عشق را می‌خوانیم، زیرا به قول م. آزاد «علوی باطنا مردی سودایی است و در حقیقت توی خط آن حرف‌ها (سیاست) نیست. چشمهایش و تکه‌هایی از نامه‌ها لحن و محتوای اشرافی اما انسان‌دوستانه دارد... علوی نویسنده بود و صادق و همین صداقت بود که شوروغوغا و یأسِ (داستان‌های) او را از پشت امیدواری (سیاسیِ مقاله‌هایش) نشان می‌داد.» نزدیکانش بر آن‌اند که صداقت او با سیاست‌بازی و تحزب در تضاد بود. پرویز ناتل خانلری او را «نویسنده صمیمی و احساساتی» باز می‌شناسند_ نویسنده‌ای تغزلی که خوش دارد حماسه‌سرایی کند. پیوستن او به حزب توده ایران نیز، بیش از انکه از باوری مرامی ناشی شود، حاصل نوعی کنجکاویِ معلم‌منشانه است. خودش می‌گوید: «من نویسنده هستم، به کار سیاست نمی‌خورم». با این‌حال، عمری را به وابستگی‌های حزبی گذراند و از نوشتن آن‌چنانکه باب طبعش بود دور افتاد. این امر از او چهره‌ای تراژیک ساخت که، با همه عشق به نوشتن، متعهد است نگارش مقاله‌های ایدئولوژیک را ادامه دهد. اما تنها بهره‌ای از ماجراجویی‌هایش را صرف ژرنالیسم و سیاست کرد و بهره غالب را به نوشتن اختصاص داد.  

علوی مبدع یا برجسته‌سازِ گرایش‌های ادبیات زندان (حبسیات جدید) و ادبیات مهاجرت در داستان‌نویسیِ زبان فارسی است. او، در سال‌های قبل از انقلاب، ممنوع‌القلم شد و داستان‌هایش اجازه انتشار در ایران نیافت. در آن سال‌ها، رمان «چشمهایش» در چاپخانه‌های مخفی یا به صورت نسخه‌های دست‌نویس، تکثیر می‌شد و این درحالی بود که خواندن و داشتن آن جرم‌ِ سیاسی محسوب می‌شد! این جوّ، و نقش‌آفرینیِ چهره داستانیِ «نقاش مبارز و ضدرژیم»، شخصیت نویسنده را در مِهی از رمزوراز پوشانده بود و قهرمان رمان را به الگوی رفتاریِ نسلی از آرمان‌گرایان دهه ۱۳۴۰_۱۳۵۰ بدل کرده بود. به گفته برخی از کسانی که آن عوالم را گذرانده‌اند، علوی «در بالندگی و تحول فکریِ» نسلی از جوانان چپ‌گرای دهه چهل «نقشی بسزا» ایفا کرد. در نظر آنان «آشنایی با او و چشمهایش آغازی بوده است برای نگریستنی دیگر به دنیا». شهرنوش پارسی‌پور نیز، که در ده‌سالگی رمان علوی را خوانده، از تأثیر درخورِ تأمل آن برخود سخن می‌گوید. به‌ویژه آنکه گفته می‌شد آن رمان با الهام از زندگی کمال‌الملک نوشته شده است. پارسی‌پور می‌نویسد: آثار علوی سبب «علاقه‌ گنگ و بدون وابستگی سیاسیِ» او، دختری از خانواده‌ای مرفه، به «مسئله نیروهای چپِ ایران» شده بود. او می‌افزاید: علوی «برای من به صورت چهره‌ای اسطوره‌ای درآمده بود... به طوری که سال‌ها بعد، هنگامی که نخستین رمان خود سگ و زمستان بلند و (۱۳۵۵) را نوشتم، در حقیقت، چشمهایش بزرگ علوی مدنظرم بود. می‌کوشیدم ادبیاتی در این مایه به وجود آورم.»

 میرعابدینی در کتاب خود می‌گوید: بزرگ‌علوی رمان‌های «سالاری‌ها»(۱۳۵۷)، «موریانه»(۱۳۷۲) و «روایت»(۱۳۷۷) را می‌نویسد اما در هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌تواند نومایگیِ مضمونی و ساختاریِ چشمهایش را تکرار کند. 

حسین پاینده، منتقد ادبی نیز  بر این موضوع صحه گذاشته و گفته است: «علوی  ‌رمان‌های دیگری نیز نوشت که از جمله آن‌ها، رمان «سالاری‌ها»ست که درباره افت و خیز یک خانواده اشرافی در حدود سال ۱۳۰۰ است. رمان بعدی او در سال ۷۲ به نام «موریانه‌ها» است که راوی آن یک ساواکی است و رمان دیگر او به نام «روایت» که در سال ۷۷ چاپ شد، زندگی یک مبارز سیاسی قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد است که این سه رمان به لحاظ تکنیک و دیگر اصول نویسندگی به هیچ عنوان به پای «چشمهایش» نمی‌رسد؛ چرا که اگر رمان به دنبال ترویج ایدئولوژی باشد، دیگر رمان نمی‌شود.»

پاینده  درباره بزرگ علوی گفته است: من معتقدم که بزرگ علوی هم مانند بسیاری از نویسندگان دیگر ما نامکشوف مانده است و جالب است که خود او در این باره می‌گوید که اطرافیان من به من بی‌توجه بوده‌اند و نقلی از اوست که می‌گوید همکاران من تعریف و تمجید سرشان را بخورد، اگر هم اسم من را در روزنامه خواندند، به روی‌شان نیاوردند و این مسأله می‌تواند برای بسیاری از نویسندگان امروز ما هم درس بزرگی باشد که از بی‌توجهی به آثارشان گله‌مندند؛ چرا که می‌بینیم به نویسنده‌ای مثل بزرگ علوی هم بی‌توجهی می‌شده است.

 علوی پس از انقلاب ۳ بار به ایران‌ آمد: فروردین ۱۳۵۸، سال ۱۳۵۹  و فروردین ۱۳۷۱.

میرعابدینی در کتاب خود می‌گوید: علوی می‌خواست نویسنده شود اماهر بار مانعی سد راه او برای آفرینش ادبی شد: سیاست و زندان، فعالیت حزبی، تبعید و پیشه تدریس. او در ۲۸ بهمن ۱۳۷۵(۱۷ فوریه ۱۹۹۷) در سن نود و سه‌سالگی به عارضه قلبی درگذشت و در گورستان برلین به خاک سپرده شد. در حالی که این حسرت را به دل داشت: «وقتی می‌بینم که همکاران من چه آثار باارزشی نوشته‌اند... دلم آکنده از غم می‌شود که چنته من خالی است و از خود می‌پرسم چه شد که می‌خواستی نویسنده بشوی وسطِ راه ماندی.»

 انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۴۰۳-۱۱-۲۸ ۲۱:۲۵

یادش جاودان باد و راهش پر رهرو ...