به گزارش ایسنا، هومن حاجی عبداللهی در نقش رحمت امینی در سریال «پایتخت ۷» حضور دارد و در کنار بهتاش، نقی و ارسطو از شخصیتهای اصلی مرد سریال محسوب میشود.
او شامگاه گذشته در برنامه کامران نجف زاده حاضر شد و پس از پخش صحنهای از سریال پایتخت که در زمان خود وایرال شده بود، به توضیحاتی در این زمینه پرداخت.
بازیگر پایتخت درباره نحوه یادگیری لهجه مازندرانی گفت: اصالتا از پدر و مادر تهرانی هستم. از سال ۷۶-۷۷ که وارد رادیو شدم یک موضوع مادرزادی و ذاتی بود که روی لهجه ها کار می کردم. قبلا هم دایی ام را دیده بودم که در رادیو و تلویزیون این کار را می کرد و از او تقلید میکردم. دوست داشتم من هم این کارها را انجام بدهم. با لهجههای مختلف در رادیو جنگها و نمایشها را کار می کردم. وقتی به سریال پایتخت پیوستم کارم خیلی آسان تر بود.
روز اولم در پایتخت محسن تنابنده مریض شد و نیامد
حاجی عبداللهی خاطره اولین روزش در هفت گانه پایتخت را اینطور تعریف کرد: در پایتخت ۲ روز اول فیلمبرداری که رفتم برای رحمت خروس باز که یک قسمت خروس بازی را بگیریم محسن تنابنده بیمار شد و نتوانست سرکار بیاید. با خودم گفتم خدایا او بازیگردان و بازیگر اصلی کار است، چون بخش هنری و لهجه با او بود. احمد مهرانفر جای او به کمک من آمد. لهجه را خیلی غلیظ گرفتم. احمد گفت لهجه را کمتر کن. خیلی پررنگ و چرب است. کمتر و کمتر کردم و این نگرانی را داشتم که چه کنم. به هر حال احمد در کارهای دیگر هم بازی گردان بود. خودم را سپردم و کار انجام شد. محسن را ندیدم و دفعه بعد که رفتم سکانس سرسفره را بگیریم او را دیدم و گفت بیمار بودم و نیامدم. سکانس هایت را دیدم شاهکار شده است. این را که گفت نفسی از سر راحتی کشیدم.
ماجرای گریه های نسرین نصرتی به خاطر گرما!
او ضمن اشاره به خاطره های پشت صحنه سریال پایتخت بیان کرد: واقعا هر روزش برایمان خاطره بود. اما بگذارید از سختی های کار بگویم. یک جایی در پایتخت ۴ در ساختمان نیمه کاره غیرمجاز کار می کردیم. خاطرتان باشد یک گیت بود که نمی گذاشتند وارد شویم. هوا بسیار گرم بود و ماه رمضان مشغول کار بودیم؛ تعدادی از بچه ها با زبان روزه با جانشان بازی می کردند. هوا چهل و یک درجه بود. کولر شاسی بلند روشن بود. من، هما و سارا نیکا و سوسن داخل ماشین بودیم. اینقدر گرم بود که من فقط سرپلان هایی که ضبط می کردم داخل ماشین می نشستم؛ اصلا روی این را نداشتم که در ماشین زیر باد کولر بنشینم. بیرون می رفتم و می ایستادم. در خاطرم است خانم نصرتی با هدایت هاشمی و فامیل در تریلی در حال رفتن به سر ساختمان بودند یک جایی نگه داشتند که استراحت کنند و دیدم خانم نصرتی گوشه کنار یک درخت ایستاده است و گریه می کند. پرسیدم چرا گریه میکنی و گفت هوا گرم است. یعنی گرما در حدی بود که خانم نصرتی داشت گریه می کرد!
خودمان هم نمیدانیم پسر سوسن چه کرده بود!
او درباره یکی از سکانس های پایتخت که دیالوگ اینطور بود که او می گفت پسر سوسن جلوی چشم سوسن ... و هما حرفش را نیمه تمام می گذاشت و اجازه نمی داد بگوید پسر سوسن چه کرده، توضیح داد: واقعا نمی دانم چه کرده بود.در متن هم تا همینجا بود. بعدها که وایرال شد با خودمان گفتیم واقعا چه بود؟! اتفاقا در همین فصل با محسن و بقیه می خندیدیم و می گفتیم ماجرای پسر سوسن چه بود و هر کداممان یک حدسی می زدیم. به نقطه مشترکی نرسیدیم.
بازی در نقش روحانی «نون خ» را دوست داشتم
این بازیگر تلویزیون در پاسخ به نجف زاده که گفت خیلی جاها کلیشه ها را شکستی و مثلا در نون خ نقش یک روحانی را بازی کردی، گفت: خیلی خوب بود و این نقش را خیلی دوست داشتم. وقتی سعیدآقاخانی این کار را پیشنهاد داد سریع پذیرفتم و این سریع پذیرفتن ریسک بالایی دارد؛ به هر حال می روی و نمی دانی چه پیش می آید. اما من عزمم را جزم کردم و رفتم. به جزییات رفتار و سکنات روحانیان دقت می کردم. قبلا وقتی مسجد می رفتم و حواسم به کارهایی که انجام می دادند بود، نشست و برخاست و حتی آداب چای خوردنشان را دیده بودم. شغلم ایجاب می کرد و البته من از دوران کودکی اینطوری بودم. اگر کسی در فامیل خیلی سوژه بود ادای او را در می آوردم و وقتی مادرم ریسه می رفت می فهمیدم خوب ادای آن شخص را درآورده ام. یکبار ادای یکی از فامیل ها را درمی آوردم و مارم سرنماز بود. نمازش را شکاند و نشست خندید. از همان سال ها اینطوری بودم.
به آقاخانی گفتند چرا پنگول را روحانی کردهای!؟
وی تصریح کرد: نقش روحانی «نون خ» را پذیرفتم و اتفاق دیگری افتاد که از فصل دوم نبودم. نمی دانم کجا اما جلسه ای تشکیل شد و آقایی به نقد و صحبت با سعید آقاخانی نشسته بود که شما پنگول را روحانی کردی. در صورتی که من بازیگر هستم. یک روز گوینده عروسکی هستم و ممکن است روزی رحمت باشم. روزی در جشنواره ای بازیگر فیلم شمال از جنوب غربی در نقش یک نفوذی جاسوس باشم. ربطی ندارد و گاهی مسائل را قاطی می کنند.
برای نقشم در سریال خوشنام تلاش زیادی کردم
او در پاسخ به نجف زاده که گفت در سریال خوشنام بسیار متفاوت بودی، بیان کرد: خیلی این نقش را دوست داشتم و واقعا بابتش تلاش کردم. اصلا اهل دعوا نبودم و هرگز تجربه های این چنینی نداشته ام. اهل دعوا نیستم اما به هرحال دعواهایی را در دوران کودکی ام دیده بودم که چون سنم کم بود در ذهنم نقش بسته بود. هیجانی شده و ترسیده بودم. از همه این حس ها در این کار بهره گرفته بودم تا بتوانم این نقش را خوب در بیاورم.
ماجرای شباهت تن صدای حاجی عبداللهی به گوینده اصلی شرک
حاجی عبداللهی در پاسخ به نجف زاده که گفت «شِرِک خیلی مهربان بود» توضیح داد: شِرِک خیلی مهربان بود. چند وقت پیش یک پستی دیدم و خیلی خوشحال شدم و لایک کردم. دوستمان خیلی لطف داشت و تشکر کرد. مایک مایرز گوینده اصلی شرک است و خیلی عجیب است، اصلا خودم هم نشنیده بودم، قیاس کرده بود که چقدر تُن صدایم شبیه او است.
مارسل پروست بیشتر شبیه رحمت پایتخت است تا من!
نجف زاده گفت هومن حاجی عبداللهی شباهت زیادی به مارسل پروست دارد و او پاسخ داد: نمی دانم قضیه اش چیست اما با تیپ هایی که زده است بیشتر شبیه رحمت است! چقدر این شباهت عجیب است و شما عجیب تر هستید که این شباهت ها را پیدا کرده اید و تصاویر من و مارسل پرو را هماهنگ کرده اید.
سوژه خنده بچه ها در دورخوانی هفت بهار نارنج شدم
مجری برنامه برمودا پرسید: در فیلم سینمایی هفت بهارنارنج با استاد نصیریان هم بازی بود، خاطره ای از او در ذهنت داری؟
این صداپیشه پاسخ داد: اوج دوران کرونا بود و قرار گذاشتند برویم خانه استاد و دورخوانی را آنجا انجام بدهیم. از کسانی که یادم می آید بودند و خیلی به من خندیدند؛ علی نوابی و محمدکمالی پور، فرشاد گل سفیدی هم کارگردان کار بود. رفتیم استاد ماسک زده بود و همه ما هم برای رعایت حال ایشان که سنشان بالا بود ماسک زده بودیم و باید مراقبت می کردیم. استاد ایستاده بود و من از در رسیدم و برای ادای احترام رفتم خم شدم و گفتم استاد عرض ادب. باور کنید خیلی هم جلو نرفتم و آقای نصیریان گفت جلو نیایی ها! گفتم به خدا اصلا جلو نمی آیم و رفتم نشستم. سوژه خنده بقیه شدم و می گفتند ضایعت کرد.
تعریف و تمجید استاد نصیریان از هومن حاجی عبداللهی
وی ادامه داد: این ماجرا تمام شد و برای اولین جلسه شمال سر دورخوانی رفتیم از اتاق بغلی با استاد سلام و علیک کردم و جلو نرفتم. دورخوانی را شروع کردیم و استاد نصیریان با بزرگواری هرچه تمام تر شروع به خوب کردن حال من کردند. گفت اسم این آقا چیست و من گفتم استاد من هومن حاجی عبداللهی هستم، پایتخت را نمی بینید؟ گفت من چیزی نمی بینم. گفتم بازیگر هستم. گفت خیلی خوب هستی. خیلی حالم خوب شد.
بازیگر فیلم سینمایی «هفت بهار نارنج» ادامه داد: یک سکانس با استاد نصیریان داشتم که چهار، پنج دقیقه دیالوگ می گفتیم. آخر سکانس استاد به گل سفیدی کارگردان فیلم گفت من و هومن بودیم که کار یک روزه تمام شد، وگرنه سه روز کار می برد. با این حرف حالم خوب شد و خیلی خوشحال بودم. ان شاءالله عمرشان دراز باشد. ما چهار بار در این پلان سکانس کات دادیم. جمله یادمان می رفت یا تپق می زدیم و هر چهار بار اشتباه من بود، ایشان اشتباهی نکرد و حتی دیالوگ من هم یادشان بود... خاطره بسیار دلپذیری با ایشان داشتم.
استاد نوذری؛ جنتلمن و خوش صحبت در عین حال متین و باوقار
حاجی عبداللهی درباره همبازی شدن با منوچهر نوذری در «چند میگیری گریه کنی» گفت: روحش شاد. با حال نزاری سر کار می آمد. روزی که در بهشت زهرا کار می کردیم ایشان از ۹ صبح تا ۶ عصر با روی زرد و صورت ورم کرده به لوکیشن می آمدند. او بسیار جنتلمن و خوش صحبت و در عین حال متین و باوقار بود.
قرار بود با رضا صفدری برویم استخر و او وسط عید فوت کرد...
بازیگر «پایتخت» درباره مرحوم رضا صفدری این خاطره را تعریف کرد: زمان آقای دارابی جلسه مجریان بود. رضا یک پرشیا ۴۰۵ مشکی داشت، از پشت فرمان به من گفت یک سری به من بزن و بیا به استخر و سونا برویم. به او گفتم تا چهارم عید ایران نیستم و اجرا دارم، حتما بعدش قرار می گذاریم. خداحافظی کردیم و او هشتم فروردین از دنیا رفت.
با خشایار الوند خداحافظی نکردم...
وی مواجهه وحشتناک دیگرش با مرگ را اینطور توصیف کرد: روح خشایار الوند شاد. من سر «نون خ۱» بودم و ساعت ۱۰ شب برای تست گریم نسخه سینمایی پایتخت به دفتر پیش مجید اسکندری رفتم. بعد از تست گریم آماده رفتن به خانه بودم و قرار بود صبح فردا برای تست لباس برگردم. خشایار را دیدم که سیگار در دست مشغول نوشتن است، نگاهی به او کردم و نخواستم مزاحم نوشتنش شوم، گفتم فردا او را می بینم دیگر! خداحافظی نکرده رفتم و او فردا صبح فوت کرد.
خداراشکر مثل قبل تعدد خاله و عمو در تلویزیون زیاد نیست
او در پاسخ به اینکه کدام یکی از مجریان کودک زن کارشان را بهتر انجام داده اند گفت: الان اوضاع بهتر شده است، زمانی وقتی تلویزیون را روشن می کردی، به اخبارگوهای زن و مرد هم می خواستی خاله و عمو بگویی! اینقدر که تعدد خاله و عمو در تلویزیون بود. من خودم مسابقه اجرا می کردم عمو هومن صدایم می زدند! هر خاله و عمویی هم کارایی خاص خودشان را داشتند و با یک حیوان کار می کردند، یکی با گربه یکی با ببعی، یکی با آدم فضایی های کوچولو. هر کدام هم بین بچه ها درجه محبوبیتی داشتند، یکی عاشق خاله شادونه بود، دیگری خاله نرگس را دوست داشت، یکی خاله سارا، خاله عفت، خاله شمسی... خاله های زیادی بودند که هیچکدام اسم خودشان رویشان نبود. طوری روی خودشان اسم مستعار می گذاشتند انگار بیرون قرار است با تیر بزنندشان! آزاده آل ایوب، خاله نرگس شده بود، ملیکا زارعی خاله شادونه شده بودو ...
این مجری درباره فاطمه امینی گفت: البته او خاله نیست، او هنرمند خوبی است که خیلی خوب کودک می شود و از بازیگران خوب تئاتر هستند.
گلههای صداپیشه پنگول از جانشینش
صداپیشه پنگول درباره سرنوشت این کاراکتر گفت: من از فروردین ۸۷ تا ۹۳، ۹۴ پنگول را اجرا کردم. بعد قرار شد برنامه تولیدی کار شود. سر من شلوغ شد و دیگر نرفتم. بعدها صداپیشه دیگری را آوردند تا صدای من را تقلید کند و این اتفاق به ناشیانهترین و ناپسندترین شکل ممکن انجام شد، کار هم نگرفت و هیچ اتفاقی نیفتاد. دوست عزیزی که این کار را انجام داد نه برای اجازه گرفتن، بلکه فقط برای خبر دادن هم به من زنگ می زد، من میگفتم برو. به خیلی از دوستان صداپیشه درجه یک این پیشنهاد شد و به من زنگ زدند و مرا در جریان گذاشتند اما گفتند ما نمی رویم. اما این دوستمان به بدترین شکل ممکن بدون هیچ تماسی کار را انجام داد و ... .
انتهای پیام
نظرات