به گزارش ایسنا، سید مجتبی هاشمی در ۱۳ آبان ماه ۱۳۱۹ در محله شاهپور تهران به دنیا آمد. قبل از انقلاب به فعالیت علیه رژیم شاهنشاهی میپرداخت. وی پس از پیروزی انقلاب، کمیته انقلاب اسلامی منطقه ۹ را تشکیل داد.
با شروع غائله کردستان، به همراه عده ای از افراد کمیته منطقه ۹، عازم غرب کشور شد و در پاک سازی آن منطقه شرکت کرد. هنوز چند روز از آغاز تجاوز عراق به خاک ایران نگذشته بود که او و عده ای از هم رزمانش داوطلبانه و مستقل عازم جنوب کشور شدند و در مدرسه فدائیان اسلام، واقع در شهر آبادان استقرار یافتند.
آنها اولین نیروهای نظامی نامنظم برای مقابله با مهاجمان بعثی در آبادان و خرمشهر بودند. فرماندهی این نیروها را که به گروه فدائیان اسلام معروف شدند، سید مجتبی برعهده داشت.
سید مجتبی در این مدت در دو محور عملیاتی، زیر پل خرمشهر و جبهه ذوالفقاریه آبادان، با تشکیل دو خاکریز به عنوان خط اول(الله) و خط دوم(علی) نیروها را سازماندهی کرد و با کمترین امکانات و تحمل رنج و مشقت زیاد، توانست سدی مقابل ماشین مجهز ارتش صدام ایجاد کند.
در صفحه ۲۵۴ از جلد پانزدهم (صحیفه امام) و در نامه تشکر امام خمینی از فرماندهان ارتش و سپاه در شکست حصر آبادان، از گروه فدائیان اسلام قدردانی شده است.
نقش بارز شهید هاشمی در مردمی کردن جنگ
«ما دو فرمانده جنگهای نامنظم داشتیم؛ یکی شهید چمران و یکی شهید هاشمی. شهید چمران بیشتر در غرب کشور بودند و بعد در اهواز و جنوب، ولی شهید هاشمی بیشتر فرمانده جنگهای نامنظم گروه فدائیان خلق در خرمشهر و آبادان بودند که بعدا چندین بار هم به کمک شهید چمران شتافتند.
پایه گذار اولین نیروهای مردمی در خرمشهر و آبادان توسط گروه شهید سید مجتبی هاشمی بوده که به «فدائیان اسلام» معروف بود. ایشان ۱۵۰۰نیرو از سراسر کشور داشتند.
وقتی که حضرت امام فرمان ارتش ۲۰میلیونی را داد، خیلی از بزرگان مملکت می گفتند، آقا ماچند میلیون نفری هستیم که ۲۰میلیونمان رزمنده باشد. اما دو نفر در وهله اول سریع تر از بقیه به فرمان امام(ره) عمل کردند؛ یکی شهید چمران و دیگری شهید هاشمی.
امر به معروف
ایشان قبل از انقلاب هرجائی که بودند و اذان می شنیدند، خودشان اذان می گفتند و همان جا نماز می خواندند. بعضی از وقت ها در مراسمات عروسی که تازه در تالارها انجام میشد، آقا سید میدانست که نباید آنجا برود، ولی برای اینکه جو را عوض کند، آنجا میرفت و با صدای بسیار زیبایشان شروع میکردند، اذان گفتن و جو را عوض میکردند و آنقدر این اذان زیبا بود که همه لذت میبردند و گوش میدادند.»
شهادت سید
سید مجتبی و خانوادهاش بارها از طرف مجاهدین خلق، تهدید به مرگ شده بودند، اما لحظهای از عزم خود برای یاری رسانیدن به جبههها فروگذار نکرد. او بعد از مدتی از جبههها برگشت و مغازه لباس فروشیاش را دوباره دایر کرد.
او در زمانی که در عملیات ثامنالائمه حضور داشت، مورد هدف چندین عملیات تروریستی ناکام از سوی مجاهدین خلق (منافقین) قرار گرفت. بالاخره بعد از پخش اعلامیههایی که در آن نام سید مجتبی و چند تن دیگر از بچههای فدائیان اسلام، به نام افرادی که توسط مجاهدین خلق اعدام خواهند شد، ذکر شده بود، عاقبت در آستانه ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۴، از پشت سر هدف گلوله منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید.
در ادامه چند یادداشت ازاین فرمانده شهید را مرور میکنیم:
نبرد حق جویانه
نمیتوان در حالیکه دشمن، خاک میهن اسلامیمان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و به پیر و جوان ما ر حم نکرده و امت به پا خاسته را زیر گلوله باران گلولههایش به شهادت رسانیده و شهرهایمان را با خاک یکسان کرده و نزدیک به سه میلیون ایرانی را گرفتار کرده، دست از ستیز کشید و به نبرد حق جویانه تا محو کامل آثار جنایات و تجاوز، ادامه نداد.
رسالت ما در قضیه فلسطین
مگر میشود به عنوان یک مسلمان متعهد به خود اجازه داد تا به سرزمینهای اشغالی فلسطین عزیز، اسرائیل غاصب همچنان بتازد و مردم محروم و آواره مسلمان فلسطین را هر روز قتل عام کند.
هرگز نمیتوانیم ساکت بنشینیم، در حالی که آنها در خانههای خود، اجازه نفس کشیدن را ندارند. آری، آنها محکوم بر مرگند، زیرا مدافع ارزشهای اسلامیاند. آنها برای خدا میجنگند و همانا پیروزی از آن مسلمین است.
گوش به فرمان رهبر باشید
ای جوانان، ای پسران و دختران عزیزم، ای نور دیدگان، ما در جبهه حق علیه باطل، پشت دشمنان را شکستیم و از برای آرامش شما، چه شبها که نخوابیدیم. ما از شما دفاع کردیم. ما از ناموسمان دفاع کردیم. ما همچون یاران رسول الله(ص) بودیم که به جنگ بدریون شتافتیم.
می دانید که چه برادرانی را از دست دادهاید؟ میدانید چه خواهرانی را از دست دادید؟ میدانم که میدانید غنچه های نشکفتهای را به زیر تانک های بعثیون فرستادیم تا شما در آرامش بسر ببرید، تا هیچ ابر قدرتی نتواند نگاهی چپ به شما بکند.
من و تمام سربازان جان برکف امام به فدای یک تار موی شما. بدانید که تا ما در سنگر نبرد هستیم، هیچ نامردی نمیتواند از شما حتی یک قطره اشک بگیرد.
آری، هرآنچه دارم، فدای جوانان عزیزم. و ای جوانان وارسته وطن، من فقط به عشق شما و حفظ اسلام شما، دردها و زخمهایم را تحمل میکنم و طاقت می آورم؛ هرآنچه سختی است در این عالم.
دستان خسته و ناتوان پدرتان را با اطاعت از خداوند مهربان یاری بخشید و مرحمی بر زخم های فرو رفته در پیکر جانم. رهبر عزیزتان را یاری نمائید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها نکنید. وقت رهاشدن روحم از زندان تنم بزودی فرا می رسد و شما را به خدا می سپارم و به سوی تمام هستیم پرواز میکنم.
انتهای پیام
نظرات