• سه‌شنبه / ۲۹ مهر ۱۴۰۴ / ۰۸:۲۴
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1404072918506
  • خبرنگار : 71062

گلوله و زندگی؛یادداشتی درباره کتاب «جاده‌های ناتمام»

گلوله و زندگی؛یادداشتی درباره کتاب «جاده‌های ناتمام»

وقتی عملیات می‌شد کابوس ما آمدن پیکی بود که خبر شهادت فرماندهی را می‌آورد. اول که صدای دویدن در پله‌ها می‌آمد تن‌مان می‌لرزید که الان زنگ کدام خانه را می‌زنند و خبر شهادت عزیز کدام خانواده را می‌دهند.

کتاب «جاده‌های ناتمام» نوشته محبوبه عزیزی است که زندگی و خاطرات خدیجه بشردوست،همسر سردار محمدعلی عزیز جعفری را روایت می‌کند. این کتاب در ۲۶۴ صفحه توسط انتشارات «مرزو بوم» به چاپ رسیده است. 

روایت خدیجه بشردوست از زندگی با سردار جعفری تقریبا  زندگی در شرایط جنگی را به خوبی در معرض دید خواننده قرار می‌دهد. نیازی نیست در این کتاب به دنبال حوادث خاصی باشیم تا به سختی‌های زندگی همسر یک فرمانده در جنگ پی ببریم. زندگی در غربت، نزدیکی به درگیری، تنهایی‌های ممتد به ویژه در زمان‌هایی که به کمک مردان خانه‌شان نیاز داشتند، به دوش کشیدن مشکلات زندگی در تنهایی و ... صبر و تحمل و وفاداری او را به صورت تصویری از مقابل چشمان مخاطب عبور می‌دهد: «...  فقط دلم به این خوش بود که  که آقا عزیز اینجاست و اگر کاری پیش بیاید، تنها نیستم. آن روز، ۲۷ تیر ۱۳۶۳ بود. به هوش که آمدم دیدم روی تخت هستم. آقا عزیز و مادرم بالای سرم بودند. پرسیدم بچه چیه؟ دیدیش؟» آقا عزیز خندید و گفت: «پسره، سالم و سرحال.» لبخند زدم و گفتم: «خدا رو شکر. آقاعزیز آرام کنار گوشم گفت باید برم دزفول. آقای هاشمی رفسنجانی رفتن اونجا جلسۀ مهمی هست که همه باید باشن مجبورم برم.
خنده‌ام خشک شد توی دلم. گفتم اینجا، توی این بیمارستان جنگ زده موندم که پیش تو باشم حالا می‌خوای ما رو بذاری و بری؟!» ولی چیزی نگفتم. ترسیدم حرف بزنم، بغضم بترکد. سرم را تکان دادم که برو به سلامت. وقتی من و بچه را سالم دید، خیالش راحت شد و رفت
دزفول.

مرور بخش‌هایی از این دو روایت‌ می‌تواند خط سیر مناسبی پیش روی مخاطب قرار بدهد تا به اهمیت همیاری وهمراهی همسران فرماندهان و سایر رزمندگان در جنگ تحمیلی بیشتر از پیش پی ببرد.    

شاید برای برخی مخاطبان این سوال پیش بیاید که نوشتن خاطرات همسر یک فرمانده چه آورده‌ای برای مخاطب دارد؟ چون آنها هم به مانند دیگر مادران نقش خانه‌داری و انجام کارهای روزمره را بر عهده داشته‌اند. البته که بخشی از این برداشت می‌تواند درست باشد اما این مقایسه از ابعاد مختلف کامل نیست و نیاز دارد که با واکاوی زندگی فرماندهان جنگ، با نحوه زندگی آنها در زمان جنگ بیشتر آشنا شویم. یکی از اهداف چاپ کتاب «جاده‌های ناتمام» را نیز می‌توانیم در این راستا ارزیابی کنیم. 

در بخش‌هایی از صفحات ابتدایی خوانش کتاب، مخاطب در زمانی که خدیجه بشردوست قدم به راه جدیدی گذاشته است سری به دوران بچگی او می‌زند: « از کوچه‌مان دور و دورتر می‌شدیم. حسن کمی دنبال‌مان دوید. برگشتم. دیگر نمی‌توانستم نگاهش کنم. انگار دستی مرا لحظه به لحظه از بچگی‌ام جدا می‌کرد. برگ‌های سبز یاس خانه همسایه که هر سال در فصل بهار بوی عطرش محله را برمی‌داشت از دیوار خانه‌شان  بیرون زده بود. یاد روزهایی افتادم که با فریده و پروین دخترهای همسایه‌مان اینجا وسطی بازی می‌کردیم. هوا پر از بوی دریا بودو با اینکه خانه‌مان از دریا فاصله داشت شب‌هایی که هوا طوفانی بود، باد، صدای موج‌ها را می‌آورد. آن روزها خانه‌ها یک طبقه بود و راحت صدای دریا و مرغ‌های دریایی را می‌شنیدیم. این صداها را دوست داشتم و گاهی با آن به خواب می‌رفتم. ... » 

هر قدر صفحات کتاب به جلو می‌رود به ویژه حرکت کامیون حامل جهیزیه خدیجه بشردوست، خواننده نیز سوار بر مسیر سرنوشت راوی کتاب می‌شود. با دلتنگی‌های دور شدنش از خانه‌ای که در آن به دنیا آمده و زندگی کرده است ناراحت می‌شود و با دلداری‌های سردار جعفری به همسرش به دنیای بشردوست جدید باز می‌گردد که در مسیر پیش رو قرار دارد. هرچند رفت و برگشت‌های راوی به خاطراتش هر از چند گاهی مخاطب را هم کمی بیشتر درگیر می‌کند اما روایت دوباره به مسیر اصلی برمی‌گردد.

کتاب جاده‌های جاده‌های ناتمام از آن دست روایت‌هایی است که به جرأت می‌توان گفت بخشی از پازل تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی را کامل می‌کند. در واقع جنگ را از دید کسانی روایت می‌کند که هر چند به صورت مستقیم در خط مقدم درگیری با دشمن قرار نداشتند اما به مناطق درگیری نزدیک بودند و محل‌هایی زندگی‌شان مدام زیر گلوله‌باران و بمباران هواپیماهای دشمن قرار داشت اما هرگز نخواستند شریک زندگی خودشان را تنها بگذارند و به مناطق امن بروند و بر عهد خویش با همسران‌شان پایبند ماندند.

در این میان، همسران تعدادی از این بانوان به شهادت رسیدند . حال تصور کنید تعدادی از این بانوان تنها زمانی به شهرهای مبدا زندگی‌شان برمی‌گشتند که شریک زندگی‌شان به شهادت می‌رسید که تحمل و استرس شنیدن خبر شهادت فرماندهان نیز هم بخش دیگری از سختی‌های این نوع زندگی را شامل می‌شد.« وقتی عملیات می‌شد کابوس ما آمدن پیکی بود که خبر شهادت فرماندهی را می‌آورد. اول که صدای دویدن در پله‌ها می‌آمد تن‌مان می‌لرزید که الان زنگ کدام خانه را می‌زنند و خبر شهادت عزیز کدام خانواده را می‌دهند. در این ساختمان بیشتر فرماندهان زندگی می‌کردند؛ برای همین خبرهای زمان عملیات اینجا زیاد شنیده می‌شد. توی هر عملیات چند نفر از این فرمانده‌ها شهید می‌شدند و خانواده‌شان از ساختمان می‌رفت و یکی از همسایه‌های‌مان کم می‌شد... .»

آنچه که بر غنی شدن بیش از پیش محتوای کتاب «جاده‌های ناتمام» کمک کرده است، حضور دو ناظر محتوایی یعنی مرتضی سرهنگی و محمدعلی آقامیرزایی است که نویسنده نیز در این کتاب به آن اشاره کرده است.

در پایان نگاهی داریم به بخشی از گفته‌های نویسنده کتاب «جاده‌های ناتمام»:

این گفته مرتضی سرهنگی( نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری) که هیچ وقت قدرت گلوله به قدرت عشق و زندگی نمی‌رسد و اینکه قدرت عشق به تمامی در قلب زنان ایرانی جای داشت و همین، دلگرم‌کننده مردان جنگ بود، بیانگر آن است که باید قدردان زحمات، رنج‌ها و امیدهای زنان ایرانی در جنگ باشیم؛ زنانی که هیچگاه برایشان جنگ پایان نمی‌پذیرد، اگرچه برای سربازان و مردان به پایان خواهد ‌رسید. این زنان همان‌هایی هستند که فرزند یا برادر یا شوهرشان را از دست داده‌اند یا مفقودالاثرند و لذا انتظاری همیشگی به بازگشت عزیزان‌شان، جنگ را برای آن‌ها پایان‌نیافتنی کرده است. پیش‌بینی سرهنگی این است که اهتمام به گردآوری و آماده‌سازی و نشر خاطرات این دسته از زنان، سیمای زن ایرانی و در کنار آن، سیمای جنگ دفاعی ما را روشن‌تر و مشخص‌تر خواهد کرد. او معتقد است، ما در چهره زنان جنگ، سیمای یک ملت را می‌بینیم.

انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha