به گزارش ایسنا، در ظاهر، موضوع روشن است؛ فردی که به خاطر مرگ مغزی دیگر امیدی به بازگشتش نیست، میتواند با اهدای اعضا، زندگی چند نفر دیگر را نجات دهد. اما در واقعیت، این تصمیم برای بسیاری از خانوادهها به دلیل ناآگاهی نسبت به این نوع مرگ، دشوار است. واژه «مرگ مغزی» برای بسیاری غریب است، چون در تصور عمومی، بدنِ گرم و ضربان قلب نشانه زنده بودن است. همین درک هم باعث میشود پذیرش اهدای عضو، حتی در میان خانوادههایی که با آن مخالفتی ندارند، به تأخیر بیفتد یا به طور کامل رد شود.
از سوی دیگر، در جامعهای که حتی صحبت از خودِ مرگ هنوز نوعی بدیُمنی تلقی میشود، طبیعی است که گفتوگو درباره تصمیمهای پس از مرگ نیز جای چندانی در روابط روزمره نداشته باشد. بسیاری از افراد وقتی بخواهند در زمان حیات درباره تمایل خود به اهدای عضو با خانواده حرف بزنند، با یک «دور از جان» یا تغییر سریع موضوع مواجه میشوند. گفتوگوهای خانوادگی درباره رضایت یا مخالفت با اهدای عضو تقریبا نادر است و همین، تصمیمگیری را در لحظۀ بحرانی مرگ مغزی دشوارتر میکند؛ لحظهای که معمولاً آمیخته با شوک، انکار و سردرگمی است.
وقتی پشیمانی دیگر سودی ندارد
در چنین شرایطی، تصمیم نهایی اغلب نه بر پایه آگاهی، بلکه زیر فشار روانی و ترس گرفته میشود؛ روندی که میتواند باعث شود فرصت نجات جان فردی دیگر از دست برود، در حالی که امیدی به بازگشت عزیز از دسترفته هم وجود ندارد. این تصمیم ناپخته گاه بعدها حس پشیمانی به همراه دارد چنانچه بر اساس آمار اعلامشده از سوی نایبرئیس انجمن اهدای عضو ایران، سالانه بین پنج تا هشتهزار نفر در کشور دچار مرگ مغزی میشوند، اما تنها حدود هزار خانواده با اهدای اعضای عزیزشان موافقت میکنند و در میان خانوادههایی که مخالفت میکنند، ۸۵ درصد بعدها پشیمان میشوند. پشیمانیای که معمولاً زمانی سر میزند که همهچیز تمام شده و هیچ فرصتی برای جبران باقی نمانده است. در چنین لحظهای، خانوادهها تازه با پرسشی روبهرو میشوند که شاید اگر پیشتر دربارهاش فکر کرده بودند، تصمیمشان فرق میکرد و اعضای بدن عزیزشان به جای خاک، مهمان بدنِ دیگری میشد.
فیلم و سریال؛ حلقه مفقوده فرهنگسازی
نکته مهم اما این است که با وجود تلاش نهادهای مرتبط، هنوز بهدرستی به بُعد فرهنگیِ اهدای عضو از فرد مرگ مغزی پرداخته نشده است. آگاهی از مفهوم مرگ مغزی و معنای واقعی اهدای عضو، بیش از آنکه با کمپینهای تبلیغاتی یا پوسترهای رسمی شکل بگیرد، نیازمند گفتوگو و روایت انسانی است؛ روایتی که در زندگی واقعی جریان پیدا کند، نه آنکه به موضوعی مناسبتی تبدیل شود که فقط در «روز ملی اهدای عضو» دربارهاش حرف بزنیم یا در قالب یک گفتوگوی تلویزیونی از کنار آن بگذریم.
سینما و تلویزیون در این میان نقش تعیینکنندهای دارند، اما تعداد آثار تولیدشده درباره اهدای عضو بهزحمت به تعداد انگشتان یک دست میرسد. این روند باید تداوم داشته باشد. به تصویر کشیدنِ واقعی تجربه خانوادههایی که اعضای عزیزشان را اهدا کردهاند، میتواند بیش از هر شعار و کمپین، اثرگذار باشد. فیلمی که نشان دهد یک پدر و مادر چگونه میان عشق به فرزندی که میدانند فقط چند روزی با کمک دستگاه نفس میکشد و درک ضرورت نجات دیگران باید تصمیمی مهم بگیرد، گاهی از ساعتها تبلیغ، فرهنگسازتر است.
فرهنگ اهدای عضو چه زمانی شکل میگیرد؟
فرهنگسازی در اهدای عضو به گفتوگوهایی نیاز دارد که از سطح بیمارستان و پوسترِ خیابانی فراتر برود. این گفتوگو باید در دل خانوادهها، مدارس، رسانهها و در روایتهای فرهنگی جریان پیدا کند. باید بتوان درباره مرگ، مثل بخشی از واقعیتِ زندگی حرف زد و آن را صرفا در سوگواری و ناراحتی خلاصه نکرد. در این مسیر، نهادهایی مانند صداوسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای فرهنگ عمومی و دیگر سازمانهای فرهنگی مسئولیت مهمی بر دوش دارند که تنها در قالب کارهایی مانند پویشهای مقطعی اثرگذار نخواهد بود بلکه باید در طراحی برنامههای مستمر و پشتیبانی از تولیدات فرهنگی، از آثار سینمایی و تلویزیونی گرفته تا جشنوارههای ادبی و رسانهای و... که تجربه انسانیِ مرگ مغزی و اهدای عضو را به شکل واقعی و تأثیرگذار بازنمایی کند، نمود داشته باشد. تداوم چنین فعالیتهایی، همراه با ایجاد فضای گفتوگو، میتواند تابوهای موجود را بشکند و به مرور، اهدای عضو را از یک تصمیم دشوار و ناگهانی به بخشی از فرهنگ زندگی روزمره تبدیل کند؛ جایی که آگاهی و احساس مسئولیت، پیش از مواجهه با بحران، در دل جامعه ریشه میدواند.
مرگ نقطه پایان نیست
تجربه سالهای گذشته نشان میدهد هر زمان که روایت انسانی و فرهنگی از اهدای عضو در رسانهها بازتاب یافته، تأثیر اجتماعی آن ملموس بوده است. وقتی مردم به درستی با مفهوم مرگ مغزی آشنا میشوند، نهتنها مخالفتی نشان نمیدهند، بلکه حتی دیگران را به ثبتنام در طرح اهدای عضو تشویق میکنند. به گفته مدیرعامل انجمن اهدای عضو ایران، بسیاری هنوز مرگ مغزی را نمیشناسند و همین ناآگاهی مانع شکلگیری فرهنگ اهدای عضو شده است.
در نهایت، ماجرا به آگاهی جمعی برمیگردد. اهدای عضو صرفاً یک عمل پزشکی نیست؛ آیینهای از بلوغ فرهنگی ما در مواجهه با مرگ است. اگر مرگ را بخشی از زندگی بدانیم، اهدای عضو نه پایان، بلکه آغاز نوعی ماندگاری انسانی است؛ فرهنگی که هنوز به اندازه کافی برایش حرف نزدهایم.
به بهانه صابر کاظمی...
بهانه نوشتن این گزارش، اتفاقات روزهای اخیر درباره صابر کاظمی ـ ملیپوش والیبال کشورمان بود؛ موضوعی که مجددا بحث اهدای عضو از فرد مرگ مغزی را به گفتوگوهای روزانه افراد آورد و نشان داد این وضعیت فرصتی است برای فکر کردن به اثرگذاری اهدای عضو در سطح جامعه، بهویژه زمانی که این اتفاق برای یک فرد شناختهشده رخ دهد. تصور کنید یک چهره مشهور در اوج توجه عمومی دچار مرگ مغزی شود و خانواده تصمیم به اهدای اعضایش بگیرد؛ پیام اجتماعی و فرهنگی چنین اقدامی بیتردید بسیار گسترده خواهد بود.
در چنین شرایطی، مردم با مفهوم مرگ مغزی و اهدای عضو آشنا میشوند. روایت انسانی این تصمیم، وقتی با بازتاب رسانهای همراه شود، میتواند الگویی قدرتمند برای فرهنگسازی ایجاد کند و گفتوگو درباره مرگ مغزی را به زندگی واقعی بیاورد.
و حالا که تا سطر پایانی این گزارش را خواندید بهتر است بدانید که میتوانید با مراجعه به سایت انجمن اهدای عضو ایرانیان درخواست خود برای دریافت کارت اهدای عضو را ثبت کنید یا اگر فرصت این کار را نداشتید کد ملی خود را به شماره ۳۴۳۲ پیامک کنید تا کارت اهدای عضو برای شما صادر شود.
انتهای پیام


نظرات