به گزارش ایسنا، خیلی از ما هنوز تجربه دوران مدرسه خود را فراموش نکردهایم؛ زمانی که استعداد بچهها نهتنها تشویق نمیشد، بلکه گاهی نادیده گرفته میشد. اگر کسی خوب نقاشی میکشید یا ساز میزد، معمولاً واکنش این بود که «باشه، ولی درستو بخون، هنر رو هم در کنارش ادامه بده». اگر بچهای در کار فنی مهارت داشت، گاهی برخوردها در حد یک سرگرمی برای اوقات فراغت بود. توجه اصلی معمولا روی درسهای تئوری بود با این تصور که آیندهسازند و تضمینی برای دکتر و مهندس شدن! موضوعی که به خودی خود بد نبود اما همین تمرکز سبب میشد ابعادِ دیگر توانایی کودک عملا نادیده گرفته شود و استعدادش در بخشهای غیردرسی مجال کمتری برای رشد پیدا کند. آن زمان استعداد یک موضوع حاشیهای بود که جذابیت داشت اما در نهایت اینگونه به نظر میرسید که فایدهای ندارد مگر آنکه به کنکور ربط پیدا کند!
این روزها اما فضا کاملاً تغییر کرده است. برخی خانوادهها دیگر از زمانی که فرزندشان بتواند بنشیند و یا راه برود، دنبال پیدا کردن یک ویژگی خاص در او هستند؛ موضوعی که از یکسو نشاندهنده افزایش آگاهی خانوادهها نسبت به امر مهم تربیت و پرورش اصولیِ فرزند است، اما از طرف دیگر روندی را نشان میدهد که گاهی از سر رقابت با سایر کودکان فامیل شکل میگیرد؛ مسابقه اینکه چه کسی بااستعدادتر است.
شرکت در کلاسهای مهارتآموزی، برنامههای شناسایی استعداد، تستهای مختلف و... حالا به بخش جداییناپذیر زندگی برخی بچهها تبدیل شده است؛ همان کودکانی که در مسیر رفتن به یک رویداد آموزشی، کلاس موسیقی، یادگیری رباتیک و... رشد میکنند تا وقتی که بزرگتر شدند، راحتتر تصمیم بگیرند میخواهند چهکاره شوند. این روند هرچند نشاندهنده افزایش آگاهی والدین است، اما نمیتوان نادیده گرفت که نوعی چشموهمچشمی هم در آن دیده میشود؛ اینکه هر بچهای باید یک چیز خاص داشته باشد که در جمعهای دوستانه و فامیلی ارائه دهد.
ساخت صفحهای برای ثبت استعداد حتی پیش از تولد
این فشار البته همیشه هم با نیت ایجاد رقابت نیست، بسیاری از والدین میخواهند آینده بهتری برای بچههایشان بسازند و طبیعی است که به دنبال کشف تواناییهای واقعی آنها باشند. اما وقتی این روند با مقایسه دائمی همراه شود، نتیجهاش چیز دیگری است. گاهی استعداد تبدیل میشود به نوعی مسابقه خانوادگی؛ اینکه چه کسی زودتر میفهمد فرزندش چه مهارتی دارد یا چه کسی میتواند برای بچهاش رزومه بلندتری بسازد. رفتارهایی که به مدد شبکههای اجتماعی پررنگتر هم شده است؛ جایی که یک کودک حتی قبل از به دنیا آمدن، صاحب یک صفحه اینستاگرامی میشود و بعد عکسها و ویدئوهایی از او با شرح مهارتهای مختلف منتشر میشود و خود این کار هم به ترند ایجادشده در زمینه استعدادیابی دامن میزند.
فهرست استعدادهایت را تیک بزن!
با این رفتار، بسیاری از کودکان حتی فرصت «تجربهکردن» پیدا نمیکنند و صرفا الگویی را دنبال میکنند که پدر یا مادر فکر کرده برای او بهتر است. بچهها به آزمون و خطا نیاز دارند، اما فشار اطراف مانع میشود. این رفتار شاید از نگرانی والدین یا امید به آینده بهتر سرچشمه بگیرد، اما باعث میشود استعداد از یک فرآیند طبیعی و تدریجی به یک پروژه تبدیل شود که هرچه سریعتر باید فهرستوار مقابل موارد مختلفی از آن را تیک زد تا به مورد بعدی رسید.
استعدادیابیهای افراطی فرزندان نسلِ سوخته
نسلهای قبل چنین تجربهای نداشتند. آن زمان استعداد معمولا خودبهخود در بازیها، کارهای دستی، فعالیتهای مدرسه یا حتی در بازیهای گروهی محله کشف میشد. کسی دنبال رزومهسازی از بدو تولد نبود و خانوادهها هم معمولاً با تاکید ویژه بر اینکه «درس مهمتر است» تا حدی اجازه ظهور و بروز استعداد را میدادند. موضوعی که باعث شد بسیاری از افراد تازه در بزرگسالی بفهمند در چه زمینههایی توانایی داشته و چه فرصتهایی را از دست دادهاند؛ نسلی که حالا در مواجهه با فرزندان خود گاهی دنبال استعدادیابی افراطی میرود.
با این حال، نمیتوان همه چیز را به چشموهمچشمی تقلیل داد. بخشی از این توجه، نتیجه تغییرات اجتماعی و آموزشی است. آگاهی جمعی نسبت به اهمیت مهارت و یادگیری، افزایش یافته و بسیاری از خانوادهها تلاش میکنند مسیرهای تازهای برای رشد فرزندشان بسازند. اما سؤال اصلی این است که آیا در این روند، فضای کافی برای تجربه آزادانه وجود دارد یا نه؟ استعدادیابی زمانی مؤثر است که کودک حق داشته باشد مسیر اشتباه را هم امتحان کند. یعنی اگر بچه امروز شطرنج را دوست دارد و فردا دلش میخواهد عکاسی را تجربه کند، این تغییر باید پذیرفته شود و از آن به عنوان بیثباتی در تصمیم یاد نشود.
دوگانگیهای بزرگسالی
برای بزرگسالان و در محیط کاری نیز بسیاری از افراد مهارتهای مختلفی از قبیل تولید محتوا، کار با نرمافزارهای تخصصی، پیگیری پروژهها، ایدهپردازی و... دارند که اتفاقا در دانشگاه هم به آنها پرداخته نشده است اما سازمانها معمولا همان معیارهای قدیمی را مبنای استخدام قرار میدهند. این شکاف میان مهارتهای واقعی و معیارهای رسمی و قدیمی، باعث میشود بسیاری از افراد نتوانند استعدادشان را در زمان مناسب نشان دهند.
از سوی دیگر، برخی هم در معرفی تواناییهایشان تردید دارند. ترس از اینکه مبادا برداشت دیگران این باشد که در حال خودستایی هستند، مانع از بیان صریح مهارتها میشود. این حساسیت باعث شده بسیاری از استعدادها به درستی شناخته نشوند؛ یعنی افراد توانایی دارند اما ترجیح میدهند در جلسات، گفتوگوهای کاری یا فضاهای حرفهای کمتر درباره آن صحبت کنند. این در حالی است که گروهی هم هستند که به سمت اغراق و بزرگنمایی در نشان دادن استعدادهای خود حرکت میکنند.
مسابقه «کی از همه بااستعدادتره» را کنار بگذاریم
در چنین فضایی روز جهانی «استعدادت را جشن بگیر» فرصتی است برای اینکه روند استعدادیابی از گذشته تا امروز را واکاوی کنیم. در گذشته نادیدهگرفتن استعدادها بخشی از الگوی تربیتی بود، اما امروز توجه بیش از حد و حتی استعدادیابیِ زوری بخشی از الگوی فرهنگی شده است. هر دو الگو ایرادهای خودشان را دارند. نقطه تعادل جایی است که استعداد نادیده گرفته نشود اما در عینحال به مسابقهای برای بهتر بودن هم تبدیل نشود؛ مسیری که در آن کودک فرصت اشتباهکردن داشته باشد، نوجوان بتواند چند مسیر را آزمایش کند و بزرگسال بتواند به راحتی تواناییهایش را معرفی کند.
مهمترین موضوع این است که استعداد فقط یک مهارت فردی نیست بلکه بازتابی از فرهنگ اجتماعی است. وقتی فرصت تجربه کردن را به افراد بدهیم، استعداد را طبیعیتر و سالمتر پرورش میدهیم اما اگر به مقایسه دچار شویم، استعداد را هم به عرصه رقابت و نمایش میرسانیم؛ رقابتی که مشخص نیست پایان آن جمعیتی از جوانان بااستعداد کشف شده است یا گروهی که کودکی نکرده، با انبوهی از آموزهها از بازیگری تا نوازندگی و ضربهای ذهنی چندرقم در چندرقم به بزرگسالانی سرخورده تبدیل شدهاند.
انتهای پیام

نظرات