*يك رزمنده، يك خاطره*/1/ گفتم هواپيماي دشمن را ميزنم گفتند برو سنندج

"اصغر ايرانمنش" از يادگاران دوران دفاع مقدس است. وي از ابتداي جنگ تحميلي در جبههها حضور داشته و در مدت هشت سال دفاع مقدس اين رسالت را دنبال کرده است. وي هماكنون بازنشسته است. سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) مروري دارد بر خاطرات اين رزمنده.
ايرانمش ميگويد: جزو گروه 22 توپخانه ارتش در اصفهان بودم. جنگ تحميلي شروع نشده،صدام کرکريهاي خود را شروع کرده بود اما ما در توپخانه در حال آماده باش بوديم. چند روز از خط و نشان عراق گذشت تا وقتي که بوي جنگ آمد. ما را به اهواز اعزام کردند. يک روز چند مافوق براي بازديد به توپخانه آمدند. من در آن زمان گروهبان يکم و از بين همه افراد حاضر در توپخانه ورزيدهترين فرد بودم.
يکي از آنها از خودرو پياده شد و به سمت من آمد. از من پرسيد به محض اينکه هواپيماي دشمن را ببيني چکار ميکني؟ گفتم معطل نميکنم و بلافاصله آن را در هوا ميزنم. گفت: حکم شما را براي اعزام به سنندج ميزنم. براي خدمت به آن جا برو.
براي رفتن به سنندج از شلمچه به سمت کازرون حرکت کرديم. سه روز گذشت. جنگ شروع شد و من هر روز ميرفتم پادگان تا من را شلمچه اعزام كنند. ميگفتند نه، بايد به سنندج برويد. تا اين که بالاخره با نرفتن من به سنندج موافقت شد. عراق پيشروي كرده بود و تانکها در شلمچه به گل نشسته بودند. ما به خرمشهر رفتيم.
ديدم از پالايشگاهها دود بلند شده و شهر شلوغ است.وقتي خانههاي خالي از سکنه را ديدم خيلي دلم سوخت. با لباس شخصي داخل خرمشهر شدم. با خودم گفتم اگر مرا گرفتنند ميگويم من جزو مردم عادي هستم و به اين فکر نکردم که لباسهاي ارتشي من درون ساک است.
در خرمشهر پرنده پر نميزد. قدري در شهر چرخيديم. ظهر شد رفتم مسجد جامع. خانمها در آنجا براي رزمندهها غذا درست ميکردند. خجالت کشيدم بروم غذاي گرم بگيرم و خودم را با تن ماهي سير کردم و براي پيدا کردن توپخانه حرکت کردم. در راه به سربازي برخوردم. به من گفت: ميتواني با ما همکاري کني؟.
هر جا رفتم هيچ کس نتوانست اطلاعي از محل توپخانه به من بدهد. مسيري را در پيش گرفتم و شروع به حرکت کردم. نميدانستم که دارم به سمت عراقيها حرکت ميکنم تا اينکه از پشت درخت يکي گفت: اينجا کسي نيست، برگرد.
مسيرم را عوض کردم. از دور يک ماشين نمايان شد. رئيس گمرک خرمشهر داخل آن بود. گفت: سوار شو.سوار شدم اما ناگهان ماشين ارتش را از دور ديدم. به رئيس گمرک گفتم من با اين ماشين کار دارم برو دنبالش. بالاخره راننده ماشين ارتش متوجه شد و نگه داشت. به من گفت: سوار ماشين پشت سري بشو و بيا. گفتم: کدام ماشين؟ به عقب نگاه کرد ديد ماشيني را که بوکسل کرده بوده از آن جدا شده و جا گذاشته است.
با ماشين رفتيم پاسگاه حسينيه و گفتند برو بر روي توپخانه. آنجا خسارت کمي ديده بودند. توپها را برميداشتيم و به محل ديگري ميبرديم و در خرمشهر آنجايي که عراق حمله کرده بود خالي ميکرديم و بعد به عقب و به سمت پاسگاه حسيني برميگشتيم.
پنج شش روز گذشت. عراق هنوز خرمشهر را تصرف نكرده بود. گلولههاي توپخانه تمام شد. ما اينجا محاصره شده بوديم و کسي از ما اطلاعي نداشت. سه طرف ما عراقيها بود و يک طرف هم رودخانه.
مهمات هم تمام شده بود هفت هشت روز بدون آذوقه بوديم. خدا کمک کرد که يک تانکر آب در جاده خرمشهر اهواز خراب شده بود و سربازي ميرفت و با توجه به اينکه عراقيها در جاده تردد ميکردند با احتياط آب ميآورد و خوشبختانه هيچ کس از خوردن آن آب مسموم نشد.
براي غذا هم شانس آورديم. به اين ترتيب که ماشين عراقيها اشتباه آمد داخل پاسگاه. سرباز ما به آنها ايست داد. عراقيها که فهميدند ما ايراني هستيم پاسگاه را به رگبار بستند. يکي از درجهدارهاي توپخانه، فرمانده عراقي را زد. يک سرباز مصري آمد زير بغل فرماندهش را بگيرد تا ببرد كه يکي از نيروهاي ما سرباز مصري را نشانه گرفت. ماشين عراقي به سرعت برگشت اما يكي از استوارها گلولهاي به سمت لاستيك ماشين عراقي شليك كرد و ماشين پس از طي مسافتي از جاده خارج شد. داخل آن غذا، چند تا لوله و لاستيک بود.
عراقيهايي که فرار کرده بودند محل ما را لو دادند و صبح بعد عراقيها به ما حمله کردند. همان موقع هلي کوپتري آمد اينجا و گفت: شما در محاصره هستيد و به فرمانده اطلاع داد. فرمانده هم دستور عقبنشيني داد، عقب برگشتيم و نزديک دارخوين مستقر شديم.
بخش دوم اين خاطره روز دوشنبه بر روي سايت ايسنا ارسال خواهد شد.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات