علیرضا مجابی (م. آذرفر) - هنرمند نقاش، شاعر و پژوهشگر - که بعد از ۱۷ ماه دوری از فعالیتهای حرفهای در این نمایشگاه گروهی شرکت کرده است، در گفتوگو با ایسنا میگوید: سال گذشته چند بار اعلام کرده بودم که در حال برنامهریزی برای برگزاری چند پرفورمنس در سطح بسیار وسیع هستم که متأسفانه به دلایل معلوم و نامعلومی این اتفاق نیفتاد. به عنوان مثال قرار بود در رشت پرفورمنسی بداهه به همراه سازهای کوبهای انجام شود که بلاتکلیف ماند. در شهرهای شیراز، همدان و یزد هم اقدام کردیم، اما هر کدام به دلایلی انجام نشدند.
او ادامه میدهد: از سوی دیگر نیز مدتی است که از عارضه شدید دیسک گردن رنج میبرم و به توصیه دکترها باید کمتر کار کنم. در نتیجه ناراحتیهای روحی و جسمی سبب شد که برای اولین بار در طول سی و چند سال فعالیت هنری، ۱۷ ماه مطلقاً کاری انجام ندهم. بعد از ۱۷ ماه سکوت، اثری را خلق کردم که شاید بتوان گفت فصل تازهای از آثار نقاشی من محسوب میشود. این اثر با تغییرات جدی در متریال و اجرا و فرم نسبت به سایر کارهایم همراه است.
مجابی یادآور میشود: در همین زمان توسط یکی از دوستان نقاشم آقای سعید لزرجانی دعوت شدم که در نمایشگاه گروهی با عنوان «شهر، خسته است» حضور داشته باشم. این اتفاق همزمان شد با کشیدن اثر آخرم که قرار است برای اولین بار در این نمایشگاه ارائه شود. عنوان این اثر با ابعاد ۱۳۰ *۱۷۰، «آزادی» است.
در استیتمنت نمایشگاه آمده است:
«شهر، این واژهی کهن، این نام هفتهزار ساله، خاستگاهی که از آغاز ذهن بشر را به خود مشغول کرده، شده است مهمترین دغدغهاش. با تغییر نابهنجار ساختارش در فرم میتواند طبیعت را به نابودی کشاند و تغییر نابهنجار محتوایش میتواند ساکنانش را ببلعد، نابود کند.
و همین جاست که بشر در طول این هفت هزار سال میاندیشد تا به آرمان شهرش دست یازد. تاریخ را ببینیم؛ از افلاطون و ارسطو گرفته تا فارابی خودمان بگیر و بیا توماس مور انگلیسی را ببین و یا حتی توماس کامپانلا با آن نگاه افراطیاش که میگوید اصلاح نژادی باید صورت پذیرد تا افراد بد ذات و شرور مادرزاد به دنیا نیایند، عمری را به اندیشیدن گذاردن و راهکارها پیشنهاد دادند تا آرمانِ رسیدن به اتوپیا، مدینهفاضله و آرمانشهر به تعویق نیفتد.
و اینک ما در عصرِ معراجِ پولاد و اعوجاج دود، در سرزمینی گربهسان از منطقهای مدام بلاخیز و خاورمیانهنام، به فریاد نشستهایم. از دردِ خستگیِ شهر، جهانشهر، کلانشهر، وطنشهر.
و هریک با رنگ، پرده از زخمی برداشتهایم که بر صورت خانهمان نقش بسته است.
تا باز بیندیشیم و به اندیشه دعوت کنیم به امید فردایی که شاید برای آیندگان، رسیدن به اتوپیا، حسرتی دور و دیر نباشد.
به این رنگها نگاه کنید:
شهر خسته است…»
مجابی همچنین درباره استیتمنت نمایشگاه «شهر، خسته است» که توسط خود او به نگارش درآمده است، چنین توضیح میدهد: لزوماً از شهر منظورم تهران نیست، بلکه منظور هر پناهگاه و خاستگاهی است که بشر برای آرامش و زیست خودش در نظر میگیرد. در واقع نگاه این نمایشگاه به شهر، فراجغرافیایی و فرامکانی است. تابلوی من نیز در این نمایشگاه در لایههای پنهان خود رنجی که شهر و شهروند در دنیای امروز متحمل میشود را به نمایش گذاشته است.
انتهای پیام
نظرات