نمایشگاه عکس آنکادر که آثار آن مربوط به هنرجویان کارگاه عکاسی حمیدرضا گیلانیفر در جهاد دانشگاهی خراسان رضوی بوده، از روز شنبه در نگارخانه فردوسی فرهنگسرای جهاد دانشگاهی مشهد آغاز به کار کرد و در روز گذشته با پایان رسید.
هنرمندان عکاس این گالری به بهانه اختتامیه این نمایشگاه در رابطه با آثار خود توضیحاتی را ارائه داده، یا با جملاتی عکس خود را توصیف کردهاند.
رویا ایرانی اصل بیان میکند: به نظرم عکسها همه سرنوشت مشترکی دارند. یک روز که موقع ثبتشان میشود خبرت میکنند؛ آن روز دوربین را مصممتر دست میگیری، حسی قبلش به تو الهام میشود و میدانی که امروز قرار است عکسی متولد شود. آن روز صبح خیلی زود با اشتیاق تولد یک عکس دوربین را برداشتم و قاب را دیدم؛ انگار تمام این همه مدت منتظرم بود. آگاهانه این عکس را ثبت کردم و دوستش دارم. پرنده در این عکس نمادی از روح هنرگرا است که در آرزوی پرواز است و فرمهای مثلث نمادی از حصار صنعت زدهی زندگی هستند.
عرفان ترابی در رابطه با ۲ عکس خود در نمایشگاه میگوید: عکس اتاق آبی تاثیر من از دورهای در زندگیم بود؛ یک اتاق سرد و آبی. احتمالا بسیاری از هنرمندان دچار این اتاق میشوند مانند دوره آبی پیکاسو. در این اتاق ۲ چیز انسان را زنده نگه میدارد. نخست نردبانی از جنس فلز و دیگری سایه درختی معنوی روی دیوار. تصور میکنم همه چیز برای خروج از این اتاق مهیاست. راجب عکس اسب هم باید بگویم که به عقیده من چشم آن اسب مهمترین عنصر زیباییشناسی عکس من است. مهم نیست که چشم اسب در یکسوم باشه یا نباشد، بلکه مهم این است که چشم خیلی چیزها بیان میکند. اسارت یک روح قوی و تنومند که در عکس با هیبت مثلث نشان دادهام در فرمی دایرهای اسارتی به ظاهر ناممکن اما پرمعنا را نمایان میکند.
علیاصغر غلامپور بیان میکند: گرچه خود را در آغاز عکاسی و در حال مشق کردن میدانم اما تلاش کردهام تا با پیدا کردن زاویه نگاه شخصی خود در عکاسی آنچه را که خود میبینم، به مخاطب منتقل کنم. در این عکس نیز در تلاش بودهام تا همین مسیر را پی بگیرم. در اینجا سعی در ایجاد حالتی بین خیال و واقعیت و القای این حس به بیننده عکس بوده و کشف محدوده این تمایز را به مخاطب واگذار کردهام.
سمانه رثایی نیز درباره عکس خود خاطرنشان میکند: قصه عکس من قصه ماهیهایی بود که به یک سایه هویت بخشیده بود. سایه مردی که اگرچه تاریک بود اما درون آن پر از شور و شوق زندگی بود. درون آن پر از تلاطم و بیرون آن پر از تاریکی؛ شبیه به هیچکدام از سایهها نبود اما به مردان بسیاری شباهت داشت. مردانی که در زیر بار مشکلات رنگ باختهاند اما چیزی از درون زیبایشان کم نشده است.
سحر ناصری درباره دو عکس خود در این نمایشگاه اظهار میکند: عکس نخست مربوط به زندان اسکندر یزد است که حدود چهار سال پیش ثبت شده و جزو اولین عکس های من هست؛ زمانی که شاید هنوز عنوان هنرجوی عکاسی را هم نداشتم زمانی که به دنبال عشقی که به عکاسی داشتم، با هر بار عکس گرفتن آزمون و خطا میکردم. عکس دوم نیز از حوالی خیابان سرخس و مشاغلی ثبت شده که تاکنون کمتر دیده بودم؛ مسگرهایی که در فضای کاری سخت، قلبی مهربان و برخوردی به شدت صمیمانه داشتند و اخلاق خوبشان تا همیشه در خاطرم ماندگار خواهد بود. عکس را ابتدا از زاویه روبهرو گرفتم اما به قاب معمولی که همه آن میبینند راضی نشدم. پس برای کادر دوم زاویه بالا را انتخاب کردم که از زاویه دیگری زحمات این مرد دیده شود.
فائزه حیدری درباره عکس خود تصریح میکند: این عکس برای من حس زندگی داشت و آن زن همه ماجرای عکس من بود. زنی که وقتی حضور دارد، اجاق خانه روشن و گرمای وجودش همهجا پراکنده است. زن آفتاب است؛ حتی وقتی از هویتش چیزی نمیدانیم؛ حتی وقتی تنها سایهای از او میبینیم. پرده در این عکس شاید نمادی باشد از یک جامعه مردسالار که در آن زن ها همیشه در پسِ پرده قرار دارند. دستهایی که به سمت آسمان است و آن دودی که از دودکش بلند میشود نیز از نقاط قوتی بود که برایم جذاب بود و به خاطرش این قاب ثبت شد.
الهه استاد نیز با بیان جملاتی در توصیف عکس خود عنوان میکند: به دیوار کهنه و نمور تکیه دادهام. سالهاست که خانه خالی از سکنه به حال خود رها شده و دیوارهایش دفتر یادگاری رهگذران شده است. در برای عبور از دنیای فرسوده و کهنه بازمانده اما نوری که از پنجره خود را قاب به قاب بر زمین پهن کرده است، مرا به ماندن فرا میخواند.
کیانا احمدیان نیز با اشاره به عکس خود بیان میکند: از آنجا که به دنبال ثبت سوژهای بودم که بتوانم نگاهی نو را در موضوع قاب در قاب از دریچه چشمانم ببینم، با دیدن قایق به گل نشسته در جزیره قشم شور هیجانی در من ایجاد شد که باعث شد تا در گرمای بسیار این عکس را ثبت کنم.
وحید کریمی که گالریگردانی نمایشگاه آنکادر را نیز انجام میدهد، با بیان جملاتی درباره یکی از ۲ عکس خود در این نمایشگاه میگوید: پیش از طلوع برای صید با ایوب راهی دریا شده بود. سومین سفرش بود به آنجا حوالی بلوچستان و بریس زیبا. هیچگاه فرضش از صیادی و صید تا این حد پُرچالش و خشن نبود. این نما را از پسِ هفت ساعت آبنَوَردی ثبت کرد؛ نمایی از مرزِ خاموشِ بین مرگِ ماهی و تکاپوی زیستنِ صیاد.
کریمی با اشاره به عکس دوم خود در این نمایشگاه اظهار میکند: همراه میلاد بودم. رفیقِ همواره سالهای مدید. آن زمان هنوز از درِ هجرت نگذشته بود. حالا اما چندگاهی است که مهاجر شده است؛ هجرت همیشه ردِّ تیزِ خود را بر حاشیه نحیفِ قلبها میاندازد و این قاب لذت همجواریِ توامانِ شادی و سوگواری است. لذتِ یادآوری خاطراتی که از رفتنشان در سوگیم.
صادق آدینه نیز در رابطه با ۲ عکس خود در این نمایشگاه میگوید: در روزهایی که دوربین و لپتاپم رو دزدیده بودند، با اینکه سعی کردم ناراحتیام را به کسی نشان ندهم، لبخند روی لبم باشد و آرامشم را حفظ کنم، از درون خیلی درگیر بودم. فکر میکردم که دنیا برایم تمام شده و باید قید عکاسی را بزنم؛ تا اینکه یک روز عصر که دوستم خواب بود، دوربینش را برداشتم و به دریا رفتم. در حال عکاسی و پیدا کردن کادر بودم تا اینکه این عکس را ثبت کردم. پس از ثبت آن حس آرامشی دریافت کردم. انگار که از تمام درگیریهای درون خود رها شدم.
این عکاس درباره عکس دیگر خود تصریح میکند: میلیونها سال پیش انسانها در طبیعت زندگی میکردند اما روز به روز فاصله بین ما و طبیعت بیشتر شد. حالا در این روزها که به آن عصر دیجیتال میگویند تقریبا فراموش کردهایم که از کجا آمدهایم و این طبیعت چه لطفهایی به ما کرده است. این عکس لحظه جدایی انسان از طبیعت را روایت میکند.
انتهای پیام
نظرات