به گزارش ایسنا، سرهنگ پاسدار جابر اردستانی؛ رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس؛ از فرمانده گروهان های لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در دوران دفاع مقدس با اشاره به مرحله اول عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر بیان کرد: عملیات الی بیتالمقدس دهم اردیبهشت سال ۶۱ با رمز عملیات؛ «یا علی بن ابیطالب (ع)» در چهار مرحله آغاز شد.
مرحله اولرسیدن به جاده اهواز، خرمشهر و قطع ارتباط دشمن با عقبه و گرفتن سرپل برای مراحل بعد بود. بعد از پیروزی عملیات غرورآفرین فتح المبین که فتح بابی بود برای پیروزیهای بزرگتر و با توجه به ضربات سخت و مهلکی که ارتش صدام از رزمندگان اسلام خورده بود و هنوز خود را پیدا نکرده و بازسازی لازم را انجام نداده بود، لازم بود ضربه هولناکی دیگر دریافت کند.
با درایت مسئولین وقت و فرماندهان رشید سپاه اسلام و هدایت و حمایت حضرت امام (ره) که همواره میگفتند باید به دشمن درسی داده شود که نه خود و نه هیچ کشوری جرئت حمله به ایران را نداشته باشد، تصمیم به آغاز عملیات جدید گرفته شد. البته طرح این عملیات از قبل برنامهریزیشده بود ولی زمان آن را در این وقت ضروری دانستند، زیرا که دشمن اصلاً فکرش را هم نمیکرد با فاصله اندکی حدود ۲۰ روز الی ۳۰ روز بعد از شکست در عملیات فتح المبین درگیر یک شکست سنگینتر بشود.
در عملیات فتح المبین گستره منطقه عملیاتی حدود ۲۵۰۰ کیلومترمربع بود ولی در عملیات الی بیتالمقدس گستردگی عملیات بیش از ۵۴۰۰ کیلومترمربع بود و ۴ مرحله پیشبینیشده و هدف اصلی عملیات، آزادسازی خرمشهر بود و طبق عملکرد لشکرها در عملیات قبل، مأموریت جدید به تیپها ولشکرها واگذار شد؛ از جمله لشکر ۲۷ محمد رسولالله تهران.
البته آن موقع همه نیروها در قالب تیپ بودند. بعدها لشکر شدند. لشکر ۲۷ با توجه به عملکرد خوبش در فتح المبین، مستعد واگذاری مأموریت مهمتری بود. لذا مأموریت گردان ما که به نام گردان «حمزه (ع)» به فرماندهی شهید «رضا چراغی» و معاونت «نصرتالله قریب» بود؛ این بود که میبایست ابتدا یک راهپیمایی ۲۰ کیلومتری را انجام بدهیم و در مدت حدود ۴ ساعت که گاهی بهسرعت و گاهی آهسته حرکت میکردیم، ضمن عبور از رودخانه کرخه، با رعایت همه موارد نظامی خود را به پشت دشمن در آنطرف جاده اهواز - خرمشهر میرساندیم.
سپس با شروع عملیات همزمان با دیگر رزمندگان با دشمن درگیر میشدیم و ادوات و توپخانه دشمن را از کار میانداختیم تا دشمن نتواند علیه رزمندگان استفاده کند. همچنین مأموریت ما گرفتن تلفات زیاد از دشمن و به اسارت گرفتن آنها بود.
مسیر، طولانی و خیلی هم خستهکننده و زجرآور بود و بعضاً نیروها در حین راهپیمایی خوابشان میبرد ولی با همه خستگی و پاهای تاولزده، از رود کرخه عبور کرده و به محل موردنظر رسیدیم، طوری که دشمن متوجه حضور ما نشد. خدا برکت بدهد، چقدر تانک و توپ و انواع ادوات که قابلشمارش نبود، انگار تمام آتشبار دشمن در اینجا بود.
حیوانی که مأمور الهی بود
بهفرمان برادر چراغی، نیروها کمی در پشت یک خاکریز نصف و نیمه استراحت کردند و منتظر اعلام رمز عملیات شدند که در این زمان چند مین منور در میدان کنار ما روشن شد. همه در اضطراب و دلهره و نگرانی بودند که مبادا الآن دشمن متوجه حضور ما در پشت سرش شود و این میتوانست باعث قتلعام و یا اسارت ما شود.
ما همه درازکش روی زمین بودیم و دشمن هم بهصورت کور کورانه یه مقدار آتش روی میدان ریخت ولی چون دیدند خبری نیست مطمئن شدند حیوانی یا چیز دیگری بوده، چراکه در همین زمان مشاهده کردیم که یک سگ با پای قطعشده، لنگانلنگان از میدان مین بیرون آمد و خیال ما کمی راحت شد و این بهنوعی مأمور خداوند برای نجات ما و گمراهی دشمن بود.
آغاز عملیات/غافلگیری دشمن
ساعت، ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت سال ۶۱ را نشان میداد که رمز عملیات به نام یا علی بن ابیطالب (ع) توسط فرماندهان اعلام شد. در تمامی منطقه بیکباره صدای تکبیر اللهاکبر رزمندگان پیچید و زمین و زمان علیه دشمن خبیث بعثی شد و آتش از همه طرف از آسمان بر سر عراقیها فرود میآمد. دشمن، شروع به دفاع کرد که خط مقدمش سقوط نکند اما سقوط خط مقدم رزمندگان را قانع نمیکرد و تا تسخیر خاکریزهای بعدی و عقبه دشمن باید پیش میرفتند.
ما تا این زمان، هنوز شاهد و تماشاگر هنرنمایی رزمندگان در آنسوی خاکریز و روبروی دشمن بودیم و با اعلام درگیری از سوی برادر چراغی، ما بر اساس تقسیمبندی از قبل انجامشده و با مدد گرفتن از ائمه هدی (ع)، با شلیک چند آرپیجی، شروع به انهدام سنگرهای گروهی و استراحت و انبارهای مهمات و سلاحهای سنگین دشمن کردیم، این در حالی بود که دشمن انتظار حضور ما را در پشت سرخود نداشت.
البته عدهای هم میبایست آتشبار دشمن را بدون شلیک حتی یک گلوله به غنیمت گرفته و سمت و جهت توپها را به سمت عراقیها نشانه میگرفتند و با سلاح و مهمات خودشان علیه آنها اقدام میکردند که خیلی خوب از عهده این کار برآمدند و وضعیت عملیات به نفع رزمندگان اسلام شد.
چون دشمن نتوانست از توپخانه استفاده کند، رزمندگان بهراحتی خط اول دشمن را تصرف کنند. بعثیها گیج و منگ شده بودند و نمیتوانستد درک کنند که از همه طرف، از روبرو و از جناحین و همچنین از پشت سر در محاصره قرارگرفتهاند و دائم تلفات میدهند و هیچ کاری از دستش برنمیآید.
ما تعداد زیادی از بعثیها را داخل سنگر هایشان با زیرپوش اسیر کردیم، و میبایست تا قبل از طلوع آفتاب تمامی رزمندگان به اهداف از پیش تعیینشده دست مییافتند که به لطف حقتعالی و مدد امام علی (ع) و دعاهای پیر جماران و دست غیبی امام زمان (عج) مأموریت به نحو احسن انجام شد.
دشمن که در حال فرار و هزیمت توسط رزمندگان بود، به کمینی که ما براشون گذاشته بودیم برخورد کرد و همه کشته و یا اسیر شدند. صدای دخیل الخمینی فضای منطقه را پرکرده بود و چندین هزار نفر از دشمن به درک واصل شدند و چند هزار نفر هم به اسارت گرفته شدند و خستگی نیروها با اون اوصافی که گفته شد به درآمد.
مقابله با پاتکهای سنگین دشمن
خب آفتاب طلوع کرده بود و پاکسازی سنگرها هنوز به اتمام نرسیده بود، چراکه تعدادی از عراقیها خود را در گوشههایی مخفی کرده بودند وگهگاهی هم تیراندازی میکردند.
در همین حس و حال و خوشحال از پیروزی بودیم که ناگهان آتش سنگین دشمن، هم از زمین و هم از هوا توسط هواپیماهای میگ و سوخو، جهنمی از آتش و دود در منطقه ایجاد کرد و حالا رزمندگان میبایست از حاصل زحمتشان که پیروزی بر دشمن در مرحله اول بود دفاع میکردند و این نشان از پاتکهای بسیار سنگین دشمن میداد.
رزمندگان هرچه در توان داشتند در پشت خاکریز گذاشتند و اینجا بود که مردانگی و جاودانگی را به اثبات رساندند. در منطقهای که به دلیل مسطح بودن و نبود عوارض طبیعی، بجز جاده اهواز- خرمشهر که یه مقدار از سطح زمین بالاتر بود، مانع دیگری نبود و همه در پشت خاکریز و کنار جاده از دستاوردشان با گوشت و پوست و خون خود دفاع میکردند.
واقعاً جهنمی بود. دشمن با ادوات زرهی همینطور جلو میآمد و در بعضی نقاط با تانک و نفربر خود را به روی جاده اهواز خرمشهر رسانده و حتی از جاده عبور کرده و از پهلو رزمندگان را زیر آتش سبک و سنگین گرفته بود و بعضاً متحمل تلفاتی شدیم. ولی با رشادت و شهامت مثالزدنی رزمندگان و عنایات الهی و مدد حضرت صاحبالزمان (عج)، با دشمن بعثی به مقابله پرداخته و دشمن را با تلفات زیاد به عقب راندیم.
تا غروب دشمن چندین پاتک دیگر انجام داد و هر بار به مدد الهی شکست خورد و وقتی فهمید حریف رزمندگان اسلام نمیشود در همانجایی که عقبنشینی کرده بود خاکریز زد و این یعنی دشمن شکست را پذیرفته و آتش میریزد تا خاکریز دفاعیاش را کامل کند.
مجروحیت و انتقال به عقب
در همین حین صدای انفجار مهیبی در چند متری ما که نشان از برخورد گلوله توپ بود آمد و چندین نفر بودیم که همگی شهید و یا مجروح شدیم. از جمله محمدحسین برهان مجرد و چند نفر دیگر که شهید شدند، من و حاج مهدی سماواتی و چهار نفر دیگر بهشدت مجروح شده بودیم.
من علاوه بر اصابت ترکش، دچار موج انفجار شدید شده بودم که بعداً دوستان تعریف میکردند که من داشتم به سمت دشمن میدویدم و دائم فریاد میزدم که توسط آنها به عقب برگردانده شدم و بعد از امداد اولیه، با آمبولانس منطقه را ترک کردم. من را بهاتفاق مداح معروف حاج مهدی سماواتی که او هم از نیروهای دسته ما بود ولی هنوز خیلی معروف نبود و کم سن و سال بود، به بیمارستان ۲۹ بهمن تبریز اعزام کردند.
مدتی باهم تو یک اتاق بستری بودیم و ایشان هم بعدها از رفتار من که دچار موج گرفتگی شده بودم تعریف میکرد و میخندید. بعد از مدتی باهم مرخص شدیم و بهاتفاق پدر سماواتی به تهران آمدیم. یککمی که بهتر شدم و حس و حالم بهبود پیدا کرد، فهمیدم مرحله اول عملیات الی بیتالمقدس در همان نقطه، بعد از قطع جاده اهواز خرمشهر و گرفتن سرپل برای مراحل بعدی تثبیتشده است.
انتهای پیام
نظرات