سیدمحمد ابوترابی در گفتوگو با ایسنا با حضور در تحریریه این خبرگزاری اظهار کرد: هنر پل ارتباطی میان اندیشمندان و جامعه و به نوعی یک دیکشنری است که مفاهیم را به روشهای متنوع در اختیار عموم قرار میدهد. من پس از سالها تجربه و فعالیت هنری امروز بیشتر به آموزش نقاشی ذهنی، موضوعی و مفهومی میپردازم؛ چراکه اعتقاد دارم وظیفه من برون کشیدن خلاقیت دانشجو از درون و به معرض ظهور خودش قرار دادن و پس از آن ارتباط دادنش با مخاطب است که البته در این مسیر برای بیان از ابزارهای متنوع عناصر بصری استفاده میشود.
وی افزود: چنانچه به طور متمرکز به نقاشی بنگریم، این هنر دارای سه دوره است. دوره اول روایتگری، دوره دوم طبیعتگرایی و دوره سوم ذهنگرایی است. از همان دوره اول این پرسش مطرح است که چرا در این هنر، روایتگری به چشم میآید و پاسخ آن بسیار آسان است، چراکه از آغاز انسان اولیه بر دیواره غارها شکلهایی از آنچه میدیده و یا بر او میگذشته، کشیده است. پس از دورههای آغازین نیز ادوار مختلف به اشتباه آورده شده است تا جایی که در لوح حمورابی شاهد این هستیم که همچنان از فتحها روایت شده و در ادامه مسیر تا امپرسیونیسمها این روند امتداد یافته است. در روایت داستانهای مسیح هم ما به رنسانس میرسیم و در همه اینها ارتباط ما با تصویرگری از طریق روایتگری اتفاق افتاده است و نقاشی ابزاری برای ثبت این روایتها بوده که جامعه بتواند با آن ارتباط برقرار کند. در جای جای تاریخ هنر میتوان از این مثالها یافت. مثلا به باور من یکی از پارامترهای جذابیت مانی این بوده که اعتقاداتش را با نقاشی بیان میکرده است و به جرأت میتوانم بگویم که کلیسا به شکلی از روش مانی برداشت کرده است.
ابوترابی گفت: با ظهور عکاسی و تسهیل مسیر روایتگری تصویری، شاهد تحولی عظیم در رویکرد هنرمندان هستیم. این روند در طی مسیر چند دههای در اروپا به ذهنیتگرایی انجامید و این ذهنگرایی ایجاب میکرد مسیر آکادمی هنری در جهت تغییر مبانی و ساختارهای خود اقداماتی اساسی انجام دهد و اتفاقا همینجاست که مسئله آموزش اهمیت ویژه خود را نشان میدهد. به این معنا که باید ببینیم سیستمهای جدید آموزشی در دنیا که خروجیهای خوبی دارند از چه روشهایی استفاده میکنند تا ما هم از آنها بهرهمند شویم.
مسئله «نقد هنر» در پیشبرد آن نقش اساسی دارد
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه هنر نقاشی شرق اساسا یک هنر فلسفی، درونی و همراه با صداقت و عدالت بوده است، خاطرنشان کرد: این مسئله حتی در ادبیات شرق هم به روشنی دیده میشود، برعکس ادبیات غرب که برونگرایی در آن بیشتر وجود داشته است. من چند وقتی است که در کلاسها دیگر تاریخ هنر غرب را تدریس نمیکنم، چراکه در آموزشهای تئوریک نقاشی، از هنر غرب بسیار گفته شده و میشود، در نتیجه تصمیم گرفتم تا در آموزش هنرجویان و دانشجویان، بیشتر از فرهنگ و هنر ایران بگویم. به اعتقاد من، ما از غرب زیاد گفتهایم اما روی فرهنگ ۷۰۰۰ ساله خودمان به اندازه کافی و درخور کار نکردهایم. وظیفه امروز من به عنوان یک مدرس دقیقا همین است؛ چراکه در فرهنگ و هنر «آنچه یافت می نشود، جستهایم ما».
وی افزود: من حتی میتوانم خاستگاه هنر مدرن غرب را، هنر شرق بدانم که البته شاید خیلیها این را قبول نداشته باشند. با این توضیح که در مسیر فراز و فرود هنر شرق مسائلی وجود داشته که شاید در غرب بهتر تسهیل شده باشد و یکی از مهمترین آنها این بوده است که غربیها برای هنر خود، منتقد داشتهاند اما در همان ایام شرقیها این مهم را در اختیار نداشتند. همین امروز هم با این مسئله مواجه هستیم، مگر چند سال است که منتقد داریم؟! هنوز مجله نقد و تجزیه و تحلیل هنرهای تجسمی مخصوصا در زمینه بررسی آثار هنری و عملکرد نگارخانهها در کشورمان نداریم و به نوعی در زمینه نقد این مباحث، همهجا محافظهکارانه برخورد کرده و میکنیم. این موارد در پیشبرد هنر اهمیت ویژهای دارد که بدون شک برای ایجاد و تقویت آن باید از ساختار آموزشی و دانشگاهها شروع کنیم، ساختاری که صد البته رابطه مستقیمی با مدرس و شیوه نگرش و تدریس او دارد و جایگاه تاثیرگذار او را نیز بیشتر به رخ میکشد. از طرفی عدم حمایت دولت همچنین دغدغه و غم نان نیز هنرمند را تحت تاثیر خود قرار میدهد، فرصتها را از وی گرفته، اصطلاحا دست و پای او را میبندد و باعث منزوی شدنش در فضای محدود آتلیه میشود. در هر دورهای که حکمرانان به هنرمندان بهای بیشتری دادهاند خروجیهای بسیار درخشانتری به دست آمده است، برای مثال در تاریخ هنر ما به عقیده من، دوره تیموری دوره شکوفایی هنرهای تجسمی ما بوده است و پس از آن نیز میتوان به دوره صفویه اشاره کرد.
یکی از رسالتهای مراکز آکادمیک هنر، نظمدهی به ذهن هنرمند است
ابوترابی تاکید کرد: در موضوع «هنر برای هنر یا هنر برای مردم»، من «هنر برای هنر» را کمرنگتر میبینم. در حقیقت هنر تعریف یک مسئله جامعه شناختی برای مردم است و اگر آنها نباشند آثار هنری به چه کار میآیند و وجود خلاقیت در نوع بیان هنرمند است که اثر هنری را برای این مخاطب عام، جذاب میکند. اما متاسفانه در ایران غم نان باعث شده که تاثیر گالریداران بر هنرمندان زیاد شود که این مسئله، هم به هنرمند و هم به خلاقیت هنری ضربه میزند و هنرمند ممکن است به سمت و سوی کار سفارشی متمایل شود. متاسفانه این معضل در حراجیهای ما نیز اتفاق میافتد و در نهایت به جای اینکه هنرمند به جامعه سمت و سو دهد، خود به سمت بازار و اعمال سلیقه مخاطب و عواملی از این دست کشانده میشود و این به معنای واقعی کلمه یک فاجعه است که برای مخاطب عام هنر نیز بسیار خطرناک است.
وی ادامه داد: یکی از رسالتهای اصلی مراکز آکادمیک و آموزشی ما در زمینه هنر نظمدهی به ذهن پریشان هنرمند در چنین شرایطی است و به نظر من حتی بعد از فارغ التحصیلی هم باید به عنوان حمایت معنوی از دانش آموختگان ارائه شود که بدون شک برنامهریزیهای مدیریتی و سیاستگذاریهای صحیح خود را میطلبد. البته باید به این نکته هم اشاره کنم که خوشبختانه خود هنر به عنوان یک غربال عالی عمل میکند و در بستر زمان هنرمندانی را که حرفی برای گفتن داشته باشند ماندگار میکند. امروز دیگر نمیتوان به هنرجویان تنها مشق عاشقی داد بلکه باید آنها را همپای چالشهای زندگی امروز آموزش داد. هنرمندان جوان ما که خیلی از آنها دانشجویان دانشگاه هستند، بارها از من میشنوند که برای پیشرفت خود و هنرشان باید دارای تفکر اقتصادی هم باشند تا از آن منبع درآمد بتوانند برای هنر هزینه کنند و به نظرم اگر درباره چنین مسائلی گفتوگو نشود، ممکن است باعث شود هنرمندان جوان قدمهای درستی برندارند و در نهایت قبل از رسیدن به پختگی از اهداف خود دست بکشند. البته یک مسئله دیگر هم وجود دارد که نمیدانم به کجا متصل است و آن هم این است که هنر هیچ وقت کسی را گرسنه نگه نداشته و در هر شاخهای از آن که فعال باشی در نهایت درآمدی کسب خواهی کرد و من اعتقاد دارم که اگر بذر هنر در نهاد فرد وجود داشته باشد تنها باید آن را پرورش و رویش داد و بدین ترتیب دیگر خیلی از این جزییات، کماهمیت خواهد شد.
هنر مسیری برای جامعه شناختی و خودشناسی است
این مدرس دانشگاه با تاکید به این مسئله که هنر نقاشی یک زبان مشترک بین المللی است، خاطرنشان کرد: اولین مدارس آکادمیک هنر در جهان بر پایه نقاشی بنا شدهاند و در ایران هم این اقدام توسط کمالالملک انجام شده است. نقاش به نوعی آوانگارد و نقاشی به شکلی پیشرو و سازنده ساختار هنرهای دیگر است. هنرمند نقاش، کارگردان اثر هنری خویش است که به چیدمان عناصر و اندیشههای خود میپردازد و در همه جا به خلاقیت، اندیشه و جرات او اعتماد شده است. من هنر را اخلاق میدانم، به این معنی که هنر برای من پروسهای بوده تا به سبب آن به اخلاق دست پیدا کنم؛ حال موفق بودن یا نبودنم هم جای بحث خود را دارد. لذت نابی که در این پروسه اتفاق میافتد دارای اهمیت است که حتی ممکن است در تولید اثر اتفاق نیفتد؛ نقاشی برای من همین است. تکنیک در نقاشی دستیافتنی است اما زمانی که از اخلاق در نقاشی حرف میزنیم یعنی اینکه من چگونه میتوانم رسالت اجتماعی خود را به درستی ایفا کنم.
وی افزود: بدیهی است که چنین هنرمندی به واسطه اطلاعات خود برای جامعه و آینده آن، احترام و ارزش قائل است. من به عنوان یک هنرمند میخواهم که مخاطب بتواند به سبب برقراری ارتباط با اثر، چند دقیقه از هیاهو و گرفتاری زندگی امروز فارغ شود، احساس راحتی کرده حتی برای زمان کوتاهی به غم و غصه و دنیا نیاندیشد و تنها به تماشا بپردازد؛ وظیفه هنرمند همین است.
ابوترابی ادامه داد: با این تعاریف نقاشی برای من زندگی بوده است و خود را در این زمینه خوششانس میدانم که درس و کار و دوست و خانوادهام همه با هنر گره خورده است. چیزی خارج از هنر در زندگی من نبوده است و بر این عقیدهام که هنر مسیری برای انسان شناسی و خودشناسی است. این حرف را شنیدهایم که میگویند هنرمندان خالق اثر هستند، اما من آن را تصحیح میکنم و میگویم ما به سبب نگاه مطالعاتیمان به هستی، کاشف اثریم، ما کاشف حقایق و اشیا و فرمها هستیم و زاویه نگاهمان همان چیزی است که شاید در همه به ودیعه گذاشته نشده باشد.
وی خاطرنشان کرد: این نگاه جستجوگرایانه در هنرمند که گاهی خواب را از چشم او میرباید، در کنار اخلاق که از آن حرف زدیم میتواند از ویژگیهای اصلی وی به شمار رود که در نهایت نیز به صداقت ختم میشود و اینچنین است که میشود هنر، نجاتبخش انسان آینده و تغذیهکننده روح بلند او باشد تا بتواند زیباییها را بهتر و بیشتر و عمیقتر دریابد.
انتهای پیام
نظرات