به گزارش ایسنا، در مراسم تشییع پیکر بیژن اشتری، نویسنده، مترجم و منتقد سینما، که امروز (سهشنبه، ۲۰ خرداد) در خانه هنرمندان برگزار شد، جلیل اکبری صحت، روزنامهنگار و منتقد سینما، اجرای مراسم را برعهده داشت و عباس یاری، منتقد سینما، محمد حسینی، داستاننویس و ویراستار ترجمههای اشتری، فیاض زاهد، نویسنده و استاد دانشگاه، مهدی یزدانی خرم، داستاننویس و روزنامهنگار، آزاده مسعودنیا، مترجم، اسدالله امرایی، مترجم، و محمدعلی جعفریه، مدیر نشر ثالث و ناشر آثار اشتری، سخنرانی کردند. همچنین حجتالاسلام سیدمحمدعلی ابطحی بر پیکر او نماز خواند.
نیکنام حسینیپور (مدیرکل روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، علیرضا رئیسدانا (مدیر انتشارات نگاه)، اسماعیل حسنزاده (مدیر انتشارات کتاب پارسه)، کاوه و بهرنگ کیائیان (از نشر چشمه)، یوسف علیخانی (داستاننویس و مدیر نشر آموت) و جمعی از اهل قلم و چهرههای فعال در حوزه فرهنگ و هنر همچون محسن فرجی، امین حسینیون، محمود قلیپور، علیرضا بهنام، کاوه فولادینسب، فرامرز روشنایی، امید معلم، یزدان عشیری، هوشنگ کلمکانی، فرید قاسمی، امید نجوان، جعفر گودرزی، شاهین شجری کهن و مجید سعیدی از حاضران در مراسم تشییع پیکر بیژن اشتری بودند.
جلیل اکبری صحت که اجرای برنامه را برعهده داشت، گفت: خبر شوکهکنندهای بود. تصور این ضایعه دور از ذهن بود، فکر میکردم اشتری تا هشتاد و چندسالگی در کنار ما خواهد بود. او دلسوز به تمام معنا بود.
این روزنامهنگار با اشاره به اولین دیدار خود با اشتری گفت: زمانی که وارد روزنامه میشد که مطلبی بدهد، میگفت خبر بد اینکه.... و حالا باید بگویم خبر بد اینکه ما یکبار زندگی میکنیم و خبر خوب اینکه اگر خوب زندگی کنیم همان یک زندگی برای ما بس است.
اکبری صحت خاطرنشان کرد: بیژن آنچه را میفهمید زندگی کرد، تغییر کرد و زندگی کرد، تغییر کرد و زندگی کرد و زندگی چیزی جز در مسیر زندگی کردن نیست. مرگ دورترین نسبت را با بیژن اشتری داشت اما طبیعت کار خود را میکند.
او سپس گفت: در وصف بیژن نمیشود شعر خواند و به ادبیات پناه برد. دلیل دارد؛ این کار درباره کسی که از جنس کلمه است و کسی که کلمه را معنا میبخشد، کار سختی است. اشتری در عین سادگی و در عین اینکه انسان روراست و درستی بود، پیچیدگیهایی در مفاهیمی که به آنها فکر میکرد، داشت. اشتری انسان پیچیده خوبی بود. با مغزی که آینده را میبیند و از گذشته پلی به آینده میسازد، مواجه هستیم.
همچنین عباس یاری گفت: چقدر دلم میخواست الان که برای چنین چهره ارزشمندی، مراسمی گرفته شده، خود بیژن همین جا بود و ما در چشمانش نگاه میکردیم و به او میگفتیم، بیژن از تو خیلی چیزها یاد گرفتیم؛ یاد گرفتیم چطور نگاه کنیم، چهجوری بنویسیم و یاد گرفتیم چگونه با دیگران معاشرت کنیم که تأثیر عاطفی ما در ذهن آنها باقی بماند.
این منتقد سینما افزود: افسوس گاهی به سمتی میرویم که عین فیلمفارسی و یا فوتبال آدمها را به استقلالی و پرسپولیسی تقسیم میکنیم و آن موضوع بهانهای میشود عدهای از زاویه دیگری به آن آدم نگاه کنند.
یاری افزود: بیش از ۵۰ سال است من کار مطبوعاتی میکنم. زندهیاد اشتری که همینجا هست، نه جسمش بلکه خودش، میل نداشت کسی راجعبه او حرف بزند و میگفت کاری را میتوانم انجام میدهم. فیلمهایی را انتخاب میکرد و در مجله زندهیاد علی معلم درباره آنها مینوشت و نگاه او به این فیلمها نگاهی نبود که منتقد خارجی فیلم را نقد کرده باشد و دیدگاه خودش را مینوشت و نظراتش سیاسی نبود.
او سپس ادامه داد: اشتری به تمام معنا میل به زندگی داشت. بیژن میل نداشت بگوید چندساله است و پیر قلم شده، حتی در نگاه و لباس پوشیدن و حضورش میخواست بگوید من آدم جوانی هستم و بود. جوان بودن هم ربطی به سن و سال ندارد و امری ذهنی است.
محمد حسینی که در نشر ثالث با بیژن اشتری همکاری داشت، با تشکر از کسانی که در مراسم او شرکت کردهاند، گفت: «چه نهنگی به خاک شد». در طول عمر پربرکتش برای ما کلی کار کرد و از مترجمان و نویسندگانی بود که در زمان حیات خود قدر دید. زمانی که صحبت میشد بیژن اشتری در جایی هست، مشتاقان انبوهی برای دیدار او جمع میشدند.
این نویسنده افزود: آقای جعفریه (مدیر نشر ثالث) در این چند روز تلاش بسیاری کرد و گرههایی را که سر راه هنرمندان و نویسندگان بهوجود آمده با خونسردی و صبوری و پایداری حل کرد تا بتوانیم کنار هم باشیم.
حسینی یادآور شد: بخش عظیمی از کتابهایی که به قلم اشتری خواندید، اولین خوانندهاش من بودم زیرا کارها را ویراستاری میکردم. از او بسیار آموختیم و و سر فرصت درباره او حرف خواهیم زد. عمیقاً متأسفم.
فیاض زاهد با اشاره به خاطرهای از عبدالحسین زرینکوب گفت: در دهه ۷۰، مراسمی برای حافظ گرفته بودند و یکی از مقامات عالیرتبه کشور، مقالهای نوشته بود درباره حافظ. استاد سر کلاس فرمود که از نظر من این بهترین مقالهای است که درباره حافظ ارائه شد. ما از مشخصات این مقاله سوال کردیم، پاسخ داد نویسنده در این مقاله اشاره میکند مهم این نیست که حافظ، حافظ و لسانالغیب بوده یا در جوانی شراب مینوشیده و یا اهل خلوت بوده، مهم این است که حافظ، حافظ شده است، چون شدن از بودن مهمتر است.
این استاد دانشگاه و پژوهشگر خاطرنشان کرد: بیژن اشتری از نظر من نمادی است از شدنهای مداوم و پیدرپی. مهم نیست که بگوییم بیژن اشتری در جوانی چه بود و در میانسالی چه شد و در این روزها چه فکر میکرد، مهم این جهد دائمی و این تلاش وصفناپذیر در دانایی و صداقت در بیان آنهاست.
او در ادامه تأکید کرد: فکر میکنم اشتری آدم شجاعی بود، شاید ما آن شجاعت را نداریم که بگوییم چه مسیری را طی کردیم تا به کجا برسیم، مارکسیسم به عنوان مهمترین فلسفه ذهنی است که بیژن با آن آشنا بود. توتالیتاریسم و مارکسیسم انسان را به ماشین تبدیل میکند. مارکسیسم به نوعی مذهب تبدیل میشود. نکته جالب نقد دائمی اشتری به مذهبی است که به مارکسیسم شبیه میشود. چون هر کدامشان آدمی را در بایدها و نبایدهای قطعی متصلب میکنند و مسیر انسان برای رهایی و آگاهی و تعالی دچار اختلال میشود. شاید آموزههای دینی و عرفانی ما در طول هزار سال در تاریخ این مملکت، تأکید بر این نکته بود که شما از طریق دینداری به رستگاری و رهایی برسید ولی تفاسیر مختلف که در نتیجه تغییرات سیاسی رخ میدهد، از آن وجه دیگری میسازد، این اتفاق برای بسیاری از مکاتب رخ داد و بیژن با آن آشنا بود.
زاهد در پایان با اشاره به بیماری اشتری، گفت: از پریشب چیزی ذهن من را درگیر کرده است. ظاهرا علت رشد سرطان فشارهای دائمی عصبی است. امیدوارم روزی فرابرسد که نویسندگان، هنرمندان و اهل فرهنگ مملکت با فشار و استرس و اضطراب کمتری زندگی بکنند.
مهدی یزدانی خرم نیز در سخنانی گفت: اشتری آدم شجاعی بود. از خانواده بزرگی بود، از خاندانی فرهنگساز، خاندان فراهانی که برای ما علم و ادبیات ساختند.
این نویسنده و روزنامهنگار افزود: بیژن اشتری از چاه کمونیسم زود بیرون آمد و با ترجمههایش آگاهیبخشی ایجاد کرد که حیرتآور بود. یکتنه با ترجمههایش در مقابل ایدئولوگهای تمامیتخواه ایستاد و با تمام فشارهایی که آوردند کار نکند، جریتر شد. مدام داشت کار میکرد.
یزدانی خرم سپس گفت: شنیدم با وجود کارشکنی، پیکر بیژن به قطعه هنرمندان میرود و در کنار مرتضی راوندی (تاریخنویس معاصر) دفن میشود. این اتفاق بزرگی است.
او خطاب به پیکر بیژن اشتری گفت: بیژن تشکر میکنم، خیلی تلاش کردی و خیلی زحمت کشیدی و باشکوه بودی. بدشانسی و یا خوششانسی این را داشتم که همراه محمدعلی جعفریه و محمود قلیپور هنگام مرگ کنار او بودیم، او مرگ آرامی دشت با ریش سپیدشده. استراحت حقش است و همگوری با راوندی زیباترین اتفاقی بود که افتاد.
آزاده مسعودنیا هم گفت: بیژن عاشق مردمش بود، عاشق کشورش بود، دغدغهاش تا آخرین لحظه زندگی همین بود. یاد و خاطرش در دل همه ما زنده است.
همچنین اسدالله امرایی در سخنانی با اشاره به اینکه اشتری با مداد و روی کاغذ کاهی مینوشت، نوشته خود را که با مداد روی کاغذ کاهی نوشته بود، خواند: دوست عزیز ما، اشتری چهره در نقاب خاک میکشد و زندگی تازهای آغاز میکند، زندگی در میان کتابهایش. او هم مثل همه روزی به دنیا آمد و چند صباحی زیست و مانند سایر همگنان از دنیا رفت. جالبترین بخش زندگیاش برایم، رشته تحصیلیاش، میکروبشناسی است. علاقهاش به تاریخ او را شاخص میکرد.
این مترجم با اشاره با آشناییاش با اشتری از طریق ابراهیم نبوی و ایرج کریمی، افزود: اشتری به گواه آنچه نگاشته، خواهد ماند و ماندگاریاش در کتابهایش است.
امرایی سپس پیام فریدون صدیقی (استاد روزنامهنگاری) را خواند.
این مترجم در بخش دیگری از سخنانش به مشکل تدفین پیکر اشتری در قطعه نامآوران بهشتزهرای تهران پرداخت.
محمدعلی جعفریه نیز در سخنانی گفت: ما در دوران دوستی و همکاری چند چالش داشتیم. در ترجمه کتابهای سرخ که ما پیروز شدیم، از پس ممیزی و سانسور و نظرات مختلف دردولتها با نگاههای متفاوت برآمدیم.
ناشر کتابهای بیژن اشتری افزود: یکی از چالشهایمان، رفتن به دادگاه برای مشکلات بیژن بود که معروفترینش پرونده برای کرباسچی بود که در آن پیروز شدیم. چالش دیگر پستهای بیژن بود که یا باید پاسخگو بودم و یا او را نصیحت میکردم. پستهایی را که پاک میکرد، به حرف من بود.
او ادامه داد: چالش دیگرمان مریضیاش بود. یک سالی تومور داشت و ۹ جلسه شیمیدرمانی شد اما خود بیژن ادامه نداد و زور من و آزاده به او نرسید. در ماههای اخیر جمعگریز بود و تقریبا پریروز با او درباره ادامه معالجه صحبت کردیم و او قبول کرد. ساعت ۳ بعدازظهر به او زنگ زدم و آخرین حرفی که زد این بود که «من خوبم». بعد هم آن اتفاق افتاد. ماساژ قلبی سه ربع طول کشید اما... نتوانستیم بر چالش بیماری غلبه کنیم و بیژن رفت.
جعفریه چالش پایانی را محل دفن اشتری عنوان کرد و گفت: حق بیژن و یا نویسندهها و هنرمندان این است که در قطعه نامآوران دفن شوند. جایگاه بیژن اشتری، انسانی که ۱۶ ساعت ترجمه میکرد، حقش این بود در قطعه نامآوران باشد. آقای چمران (رئیس شورای شهر تهران) میگوید هر تهرانی، یک قبر مجانی دارد، ما مجانی نمیخواستم اما یک واحد از سه واحد در بهشت زهرا میتوانستند بدهند. معاون فرهنگی ارشاد همراهی کرد اما دکتر چمران همراهی نکرد و گفت اشتری را نمیشناسم، کملطفی کرد. با لطف آقای محسن جوادی (معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) و لطف خانم نادره رضایی (معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، اشتری در قطعه هنرمندان، همسایه مرتضی راوندی شد.
بیژن اشتری متولد سال ۱۳۳۹ بود که ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ در منزل خود درگذشت.
از جمله آثار شناختهشده این مترجم میتوان به «انقلابهای ۱۹۸۹»، «استالین جوان»، «ادبیات علیه استبداد»، «مائو»، «چهگوارا»، «حرمسرای قذافی» و «آکواریومهای پیونگیانگ» اشاره کرد.
همچنین «تیم برتون»، «سینمای انگلستان»، «فرهنگ سینمای معاصر آمریکا» در دو مجلد، «زندگینامه بیل کلینتون» و «زندگینامه هیلاری کلینتون»، «فرمانده؛ ونزوئلای هوگو چاوز»، «انور خوجه»، «دختر استالین»، «استالین؛ دربار تزار سرخ»، «لنین»، «دستنوشتهها نمیسوزند»، «امید علیه امید»، «رفیق؛ زندگی و مرگ ارنستو چه گوارا» و «شوروی ضد شوروی» از جمله دیگر آثار ترجمهای او هستند.
انتهای پیام
نظرات