• چهارشنبه / ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ / ۱۱:۵۸
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1404032818413
  • خبرنگار : 71573

ما حق داریم به کشور خود بنازیم

ما حق داریم به کشور خود بنازیم

«به‌رغم تلخ‌کامی‌ها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را بازمی‌دارد که از پای درافتیم. کسانی که در زندگی خویش رنج نکشیده‌اند سزاوار سعادت نیستند. تراژدی همواره در شأن سرنوشت‌های بزرگ بوده است. ملت‌ها نیز چنین‌اند. آنچه ملتی را آبدیده و پخته و شایسته احترام می‌کند، تنها فیروزی‌ها و گردن‌فرازی‌های او نیست‌، مصیبت‌ها و نامرادی‌های او نیز هست.»

به گزارش ایسنا، محمدعلی اسلامی ندوشن، چهره مطرح فرهنگی و نویسنده فقید در اولین مقاله‌اش با عنوان «ایران را از یاد نبریم» که بعدها در قالب کتابی با همین عنوان منتشر شد، در سال ۱۳۳۹ در مجله یغما نوشته است:

«ایران به‌رغم همه حادثات، به‌رغم همه افتادن‌ها و برخاستن‌هایش هنوز زنده است.

من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به‌گاه بر دل می‌گذرد؛ و آن این است که رسالت ایران به پایان نرسیده است، و شکوه و خرمی او به ‌او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند، کشوری نام‌آور و زیبا و سعادتمند گردد، و آنگونه که درخور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست، نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد. این ادعا، بی‌شک، کسانی را به لبخند خواهد آورد؛ گروهی هستند که اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده‌لوحانه می‌پندارند، لیکن آنانکه ایران را می‌شناسند هیچ گاه از او امید برنخواهند گرفت.

ایران سرزمین شگفت‌آوری است. تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کم‌نظیر است. بزرگترین مردان و پست‌ترین مردان در این آب و خاک پرورده شده‌اند، حوادثی که بر سر ایران آمده بدان‌گونه است که درخور کشور برگزیده و بزرگی است؛ فتح‌های درخشان داشته است و شکست‌های شرم‌آور، مصیبت‌های بسیار و کامروایی‌های بسیار، گویی روزگار همه بلاها و بازی‌های خود را بر ایران آزموده است؛ او را بارها تا لب پرتگاه برده و باز از افتادن بازش داشته. ایران، شاید سخت‌جان‌ترین کشورهای دنیاست؛ دوره‌هایی بوده است که با نیمه‌جانی زندگی کرده اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که می‌خواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده است و زندگی را از سر گرفته.

به‌رغم تلخ‌کامی‌ها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است ولی همین تاریخ به ما نیرو می‌دهد و ما را بازمی‌دارد که از پای درافتیم. کسانی که در زندگی خویش رنج نکشیده‌اند سزاوار سعادت نیستند. تراژدی همواره در شأن سرنوشت‌های بزرگ بوده است. ملت‌ها نیز چنین‌اند. آنچه ملتی را آبدیده و پخته و شایسته احترام می‌کند، تنها فیروزی‌ها و گردن‌فرازی‌های او نیست‌، مصیبت‌ها و نامرادی‌های او نیز هست. از حاصل دوران‌های خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبائی و فرزانگی می‌آموزد. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن بازنایستاده. دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است. آن همه مردان غیرتمند، آن همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن همه سرهای با آرام، پرورده این آب و خاک‌اند. به تولای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار می‌کنیم، چه موهبتی از این بزرگتر که کسی بتواند فردوسی و خیام و حافظ و مولوی را به ‌زبان خود آنان بخواند؟ و برای آنکه بتوان آنان را تا مغز استخوان احساس کرد، همان بس نیست که فارسی بیاموزند، باید ایرانی بود. هموطن مردانی چون بهرام چوبینه و یعقوب لیث و ابومسلم خراسانی و جلال‌الدین خوارزمشاه بودن، مایه تسلی و غرور دلپذیری است. نباید بگذاریم که مشکل‌های گذرنده و نهیب‌های زمانه، گذشته را از یاد ما ببرد. ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه و غنای تاریخی خود الهام بگیریم؛ زیرا در آستانه تحولی هستیم. خوشبختانه ضربه‌هایی که بر سر ایران فرود آمده است، هرگز بدان‌گونه نبوده که او را از گذشته خود جدا سازد. حمله تازیان، شاهنشاهی ساسانی را از هم فرو ریخت، کاخ‌ها خراب شد و گنج‌ها بر باد رفت، اما روح ایرانی مُسخّر نگردید. ایران طی قرن‌ها به‌دست فرمانروایان غیرایرانی حکم‌گزاری شده است، ولی چه باک؟ عرب و ترک و غز و مغول و تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفره ایران نشستند،  اینان آمدند و رفتند، بی‌آنکه بتوانند ایران را با خود ببرند. در همان زمان‌هایی که پیکر ایران لخته‌لخته شده بود و هرباره آن در سلطه حاکم خودی یا بیگانه‌ای بود. روح او پهناور و تجزیه‌ناپذیر مانده بود. ایران واقعی تا بدان‌جا گسترده می‌شد که تمدن و فرهنگ و زبان او در زیر نگین داشت. ایران همواره استوارتر و ریشه‌دارتر از آن بوده است که به‌نژاد یا مسلک سلطان یا خان با فاتحی اعتنا کند؛ قلمرو ایران قلمرو فرهنگی بوده و تمدن و زبان مرزهای او را مشخص می‌داشته است. تاریخ جاودانی هر ملتی، تاریخ تمّدن و فکر اوست؛ مابقی وقایع گذرنده‌ای هستند که ارزش آن‌ها سنجیده نمی‌شود مگر در کمکی که به ‌بهبود زندگی و تأمین رفاه مردم زمان خود کرده‌اند. تاریخ واقعی، تاریخ سیر بشریت به‌سوی ارتقاء است. از این رو، ما چون به گذشته خود نگاه می‌افکنیم، چندان بدان کاری نداریم که در فلان عهد چه کسی بر ایران فرمان می‌رانده یا مرزبانان ایران در کدام خط پاسداری می‌کرده‌اند. سیر معنوی قوم ایرانی و جنبش‌ها و کوشش‌های او برای ما مهم است. ما دوران اعتلای ایران را دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ به شکفتگی گراییده، و دوران انحطاط را دورانی می‌دانیم که تمدن و فرهنگ دستخوش رکود و فساد گردیده.»

 انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha