به گزارش ایسنا، غلامرضا امیرخانی، رئیس سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران در گفتوگویی در حال و هوای این روزهای ایران از توجه ویژه شاعران به وطن گفته است که متن آن در پی میآید:
تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن!
گفتوگو با دکتر غلامرضا امیرخانی
رئیس سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران
مهدی مظفری ساوجی
- آقای دکتر با التفات به رخدادهای اخیر و ضمن توجه بیش از پیش به ایران، خوشحال میشویم نظرتان را دربارۀ این مسئله بشنویم. میدانیم که در متون ادبی به ویژه اشعار شاعران، از «ایران» گاهی به عنوان «مام وطن» یاد شده.
- من هر وقت به وطن فکر میکنم اولین چیزی که در ذهنم نقش میبندد شعر بهغایت زیبای ابوالقاسم لاهوتی با آن تعابیر رساست که در معانی و بیان این شاعر قد برافراشته. میدانید که در سالهای پس از مشروطه تلقی خاصی از وطن در اذهان پدید آمد که بازتاب وسیع آن را میتوان در متون ادبی، به ویژه شعر شاعران مشاهده کرد. اتفاقاً در سفری که چندسال پیش، در اواسط دههٔ نود به مسکو داشتم با گروهی از دوستان بر مزار لاهوتی حاضر شدیم و ضمن ادای احترام و قرائت فاتحه، یادش را گرامی داشتیم. شعری که لاهوتی دربارۀ میهن سروده شعر معروفی است و واقعاً ارزش این شعر در روزها اخیر که سرزمین ما مورد تجاوز نیروهای متخاصم قرار گرفته بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. تیری که لاهوتی با این شعر در کمان معانی و بیانش نهاده همچنان در پرواز است و مرزهای عشق ما را به میهن مشخص میکند. به همین دلیل این شعر لاهوتی و نظایر این اشعار را میتوان همان حبلالمتینی دانست که برای متفرقنشدن باید همواره به آن چنگ زد:
تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن!
بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن!
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم میهن ای میهن!
فزونتر گرمی مهرت اثر میکرد، چون دیده
به حال پرعذابت میگشودم میهن، ای میهن!
به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن، ای میهن!
اگر مستم اگر هشیار اگر خوابم اگر بیدار
به سوی تو بود روی سجودم، میهن، ای میهن!
به دست دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبازمین را آزمودم میهن ای میهن!
- خوشبختانه این بینش همواره در شعر شاعران ایران وجود داشته و در واقع خط قرمزشان حدود و ثغور مرزهایی بوده که هرگز قابل مذاکره نبوده و نیست و با هیچ امتیازی نمیشود حتی یک وجب از آن را جابهجا کرد.
- بله، ادبیات فارسی از این نظر واقعاً غنی است. دیوانهای شاعران ما معادن گرانبهایی است که میتوان همواره گهرهای ذیقیمتی را از آنها استخراج کرد. بیشک مهمترین و باارزشترین گهر در این میان همانا التفات به وطن و هرآینه حفظ و حراست مرزهایی است که حدود و ثغور آن را قرنها پیش، مرزبانانی از نوع حکیم طوس تعیین کردهاند. در حقیقت وطنپرستی دغدغهای بوده که از همان سدههای نخستین به آن توجه شده و مثلاً یکی از نقاط عطف و اتصال چنین بینشی شاهنامه است. در این اثر حماسی ما به رگههای درخشانی از میهندوستی و وطنپرستی برمیخوریم که تا پیش از آن سابقه نداشته. به عنوان مثال زمانی که در روزگار انوشیروان ایران مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگیرد حکیم طوس چنان بانگ رسا و فلکپیمایی درمیافکند که طنینش هنوز از سدهها آنسوتر به گوش میرسد:
نمانیم کاین بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بُوَد بوم ایرانزمین
- و خب چنین گنجینۀ شایگان و اندیشۀ پربهایی میتواند ضمان تمامیت ارضی ما را برای همیشه فراهم کند.
- شاهنامه بیتردید سند ایران و شناسنامۀ زبان فارسی است و با توکل به خدا و با اتکا به چنین کتاب ارزشمندی هیچ دشمنی نمیتواند گزندی به تمامیت ارضی این مرز و بوم برساند و سودای خام تجزیه یا تصرف آن را در سر بپرورد. تاریخ هم غالباً در بزنگاههای خطیر همین را نشان داده و ما مردم اغلب در مقابل کوچکترین تعدی و تجاوزی بیمقدمه و با شدیدترین شکل واکنش نشان میدهیم و نطفۀ هر تخطی و تخاصمی را در نطفه خفه میکنیم. در جنگ دوازهروزۀ اخیر نیز همین مسئله ثابت شد و دیدیم که دشمن چطور با پیشنهاد آتشبس، ترک مخاصمه کرد و عقب نشست.
فردوسی با دقتی مثالزدنی مرزهای این اندیشه و بینش، یعنی وطنپرستی و میهندوستی ما را به عنوان مردمانی نژاده و آزاده، بیش از هزار سال پیش، در کتاب گرانسنگ خویش ترسیم کرده و در تعریف ایرانیان و نگرش و بینش این مردم چنین تصویر درخشان و شایانی را در معرض دید جهانیان نهاده:
همه یکدلانند و یزدانشناس
به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود
کُنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک و خرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
- میشود گفت نقشۀ راه حراست از ایران را هیچکس بهتر از فردوسی ترسیم نکرده. ابیاتی دارد که واقعاً تعویذ و حرز است در حفظ مام وطن و تعیین سرحدات جغرافیایی و تاریخی.
- واقعیتی است که خویش و بیگانه به آن اقرار کردهاند. به همین دلیل است که تئودور نولدکه در یکی از مقالات ارزشمند خود وقتی به شاهنامه میرسد وطنپرستی فردوسی را اشتیاق زایدالوصف او برای ملتی میداند که وحدت و بزرگواری آن از مدتها پیش از بین رفته بود. نکتهای که دکتر محمدامین ریاحی هم بهدرستی به آن اشاره کرده و معتقد است که در عصر فردوسی که ایران از یکسو در معرض آماج تهاجم اعراب بود و از سوی دیگر اقوام بیابانگرد تازهنفسی از شمال شرق به ایران میتاختند، شاهنامۀ فردوسی پیامی به مردم ایران بود برای برانگیختن روح پایداری در برابر خطرها. این پیام در سراسر شاهنامه از آغاز تا انجام آن به گوش میرسد.
- در نگرشهای آیینی و دینی هم گاهی با چنین بینشی در پیوند با وطندوستی مواجهایم.
- بله. حبالوطن من الایمان حدیثی است که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده و اتفاقاً گاهی شاعران ما چه در قدیم و چه در دورۀ معاصر به آن استناد کردهاند، از جمله سیمین بهبهانی در غزل معروفی که در ماههای آغازین جنگ تحمیلی سروده و در یکی از ابیات آن آشکارا به همین حدیث اشاره کرده است:
حدیث حبالوطن ز شوق بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
- خوب است حالا که صحبت خانم بهبهانی به میان آمد این غزل او را یکبار هم از زبان شما بشنویم، بهخصوص که فرمودید شعری است که در آغازین ماههای جنگ تحمیلی سروده شده و تقارنی هم با واقعۀ اخیر، یعنی تجاوز اسرائیل و آمریکا به ایران دارد.
- البته من همۀ ابیات آن شعر را در حافظه ندارم.
- متن کامل آن را من اینجا دارم و اگر مایل باشید آن را به عنوان حسن ختام این گفتوگو از زبان شما بشنویم.
- بله:
دوباره میسازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگر چه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
دوباره، یک روز روشنا، سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم، ز آبی آسمان خویش
اگر چه صدساله مردهام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن، ز نعرۀ آنچنان خویش
کسی که «عظم رمیم» را دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه، به عرصۀ امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز میکنم کنار نوباوگان خویش
حدیث حبالوطن ز شوق بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، بهجاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشیام توان، اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش
انتهای پیام
نظرات