به گزارش ایسنا، این داستاننویس در یادداشتی با عنوان «از دیگر معضلات نشر» نوشته است: «بالارفتن تعداد عناوین کتابهای منتشرشده از چند هزار در اوایل انقلاب به بالای صد هزار در سال گذشته، و همزمان کاهش مداوم شمارهگان هر چاپ کتابها از پنج هزار و بیشتر به پانصد (یا حتا کمتر) در یکی دو سال اخیر، چیزی نیست که توجه اهل کتاب را جلب نکرده و دربارهاش حرف نزده و گزارش تهیه نکرده باشند. اما این معضل (اگر به عنوان معضل قبولش داشته باشیم) همچنان به حال خود باقی است و تشدیدشونده هم هست و گویا نه از مسئولان رسمی فرهنگی کاری برمیآید، نه از ناشران و نه کسی دیگر. البته کسانی هم شاید هستند که از تعداد بالای عناوین راضیاند و به شمارهگان کتابها اهمیت نمیدهند، مثلاً خوانندهگان کتابها، چون هر سال تعداد کتابهای چاپ اول بیشتری در دسترس میبینند (منهای گرانشدن مدام کتابها و نایابشدن و نادیدهماندن تعداد زیادی از همان کتابها).
این میان، مسئولان رسمی فرهنگی لابد این افزایش تعداد عناوین را جزو افتخارات دستگاه متبوع خود برمیشمارند و ناشران هم درآمد کم از هر کتاب (به دلیل شمارهگان کم) را با چاپ عناوین بیشتر و گرانتر کردن کتابها جبران میکنند. میماند نویسنده و مترجم که زحمات چند ساله یا چند ماههشان با مبلغی ناچیز جبران میشود و اگر حرفهیی هستند، مجبورند بیشتر و بیشتر کار کنند تا کتابهای بیشتری تولید کنند، و اگر حرفهیی نیستند، از دور خارج شوند یا دلشان را فقط به انتشار کتابشان خوش کنند، بی دریافت پولی که بتواند حتا تا حدودی هزینههای زندهگیشان را جبران کند.
اما این همهی ماجرا نیست و همه چیز در همینها خلاصه نمیشود. نویسنده و مترجمی که باید به جای هر یکی دو سال یک کتاب بنویسد، یا هر سه چهار ماه کتابی ترجمه کند، حالا با شمارهگان اندک، مجبور است دو یا سه چهار برابر قبل کتاب به بازار نشر بدهد تا همان درآمدِ معمولا اندک قبلی را داشته باشد. این یعنی عجلهی بیشتر و دقت کمتر، تحقیق کمتر و پرگویی بیشتر. از طرفی رفتن همه به سوی ترجمه (چون وقت بسیار کمتری میگیرد) به جای تألیف. یعنی واگذاشتن مسائل خودمان و شنیدن مسائل دیگران، چه این مسائل مسائل ما هم باشد چه نباشد. یعنی تحقیق منحصر بماند در مراکز پژوهشی رسمی که توانایی پرداخت هزینهی ماهها کارکردن روی یک موضوع را دارند. بقیه هم یا کارشان را رها کنند یا زیرمجموعهی همان نهادهای رسمی تحقیق کنند و به خواست آنها.
آیا با پذیرش این نکتهها، هنوز میشود خوشحال بود که تعداد عناوین کتابهای هر سالهی نشرمان از چند هزار به بالای صد هزار رسیده؟ آیا نگران از دسترفتن بسیاری از نویسندهگان و محققانمان نیستیم؟ آیا همچنان خوشحالیم که کتابهای خارجی منتشر میکنیم، آنهم بیقاعده و بیاجازهی نویسندهگان و ناشران خارجیشان؟ اصلاً آیا میخواهیم بدانیم و بفهمیم در زیست کشورمان چه میگذرد؟ یا فقط دوست داریم بخوانیم و اتفاقاً از اینجا و زندهگی اینجایی هر چه دورتر شویم و با مسائل بیرون از کشورمان آشنا شویم و با همان فرهنگها حشرونشر داشته باشیم؟
ظاهراً این هم جزو مسائل بیشماری است که به حال خود رها شدهاند و روزبهروز هم بدتر میشوند. با این فرق که این مسئلهی عموم مردم نیست تا سروصدای همهگانی را دربیاورد. اهل کتاب و فرهنگ هم گویا ناگزیرند آن را بسپرند به دست تقدیر و حلشدن مشکلات اقتصادی.
۳۱ تیر ۱۴۰۴»
پینوشت: رسم الخط حسین سناپور در این متن حفظ شده است.
انتهای پیام
نظرات