• چهارشنبه / ۸ مرداد ۱۴۰۴ / ۰۸:۵۵
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1404050804480
  • خبرنگار : 71451

ماجرای جدال نفس‌گیر با تانک‌های دشمن

ماجرای جدال نفس‌گیر با تانک‌های دشمن

آرپی‌جی زن‌ها با شلیک گلوله از مواضع مختلف نمی‌گذاشتند تانک‌ها نزدیک شوند. برخی از بسیجی‌ها به دلیل شلیک‌های پیاپی آرپی‌جی، شنوایی خود را ازدست‌داده بودند و از گوشهایشان خون جاری بود. قوای عراقی آن‌قدر آتش شدید و پرحجم ریختند و چنان حمله سنگینی کردند که تعداد نسبتاً زیادی از بچه‌ها مجروح یا شهید شدند؛ اما مقاومت همچنان ادامه داشت.

به گزارش ایسنا، سردار مهدی مهدوی نژاد؛ فرمانده تیپ ۱۲ قائم (عج) در دوران دفاع مقدس که در جریان عملیات «والفجر ۳» در مردادماه سال ۱۳۶۲، معاون گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع) بوده، در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خاطراتش از این عملیات پرداخته که به مناسبت سالروز آن منتشر می‌شود:

این فرمانده روایت می‌کند: «مهران به دلیل اینکه نزدیک‌ترین منطقه مرزی ایران به بغداد است، هم برای ما بسیار اهمیت داشت و هم برای دشمن. رژیم عراق، تلاش و تبلیغات زیادی برای تصرف مهران می‌کرد. در طول جنگ، مهران چند بار دست‌به‌دست شد. وجود ارتفاعات کله‌قندی و قلاویزان در مرز دو کشور، همچون سد و مانعی بزرگ در برابر هجوم یک‌طرف به‌طرف دیگر است؛ بنابراین، برای هر دو طرف بسیار مهم بود.

پشت ارتفاعات قلاویزان پرتگاه‌های وحشتناکی است. در صورت تصرف این مجموعه ارتفاع، خط دفاعی بسیار مناسبی برای ما ایجاد می‌شد. ضمن اینکه تا کیلومترها در عمق خاک دشمن، زیر دید و تیر ما قرار می‌گرفت. این عوامل سبب می‌شد که هم ما و هم دشمن برای تصرف و تأمین شهر مهران و ارتفاعاتش تلاش کنیم.

دشمن هرچند از شهر مهران خارج‌شده بود، با در اختیار داشتن ارتفاعات مشرف بر آن، می‌توانست دست به تجاوز بزند و شهر را به خطر بیندازد. بنابراین یکی از اهداف مهم عملیات والفجر ۳ (که از هفتم تا هفدهم مردادماه ۱۳۶۲ به طول انجامید)، تصرف سلسله ارتفاعات قلاویزان بود.

ارتش عراق روی ارتفاعات مهران مستقر بود و خطر سقوط مهران وجود داشت. برای مقابله با دشمن، یگان‌هایی قبل از ما در منطقه مستقرشده بودند.

اوایل مرداد ۶۲، به لشکر (۱۷ علی بن ابی‌طالب) ابلاغ شد که به کمک آن‌ها برود. رده‌های لشکر در حدود بیست‌وپنج کیلومتری منطقه مهران از جاده دهلران مستقرشده بودند و مکان استقرار رده‌های گردان‌ها هم در روستای چنگوله برنامه‌ریزی‌شده بود.

وقتی ما به منطقه رسیدیم، یگان‌های دیگر عملیات را شروع کرده بودند. قرار شد گردان ما (گردان موسی بن جعفر) در محور لشکر ۴۱ ثارالله، روی ارتفاعات قلاویزان عملیات را ادامه دهد. نیروهای جدیدی هم به گردان اضافه شده بودند.

بعد از سازماندهی مجدد، نوبت توجیه فرماندهان گروهان ها و دسته‌ها به منطقه عملیات بود. فرمانده گردان، حاج محمود اخلاقی، همه کادر گردان را سوار کرد و خودش هم پشت ماشین نشست و ما را به خطی که لشکر ۴۱ ثارالله در آن مستقر بود، توجیه کرد. با گذشت یک هفته از آغاز عملیات، هنوز تنور جنگ در منطقه مهران به‌شدت داغ بود و نبرد بین نیروهای خودی و دشمن ادامه داشت.

روز چهاردهم مردادماه، نیاز بیشتری به حضور رزمندگان تازه‌نفس احساس می‌شد؛ ازاین‌رو، نیروهای لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع) بنا به تدبیر فرمانده قرارگاه، به‌تدریج وارد صحنه نبرد شدند. نزدیک ظهر و بعد از هماهنگی، ما (گردان موسی بن جعفر) به همراه دو گردان دیگر در فواصل زمانی مناسب با کامیون از روستای چنگوله به سمت روستای ملکشاهی حرکت کردیم و تا غروب به شکل ستونی به خط دشمن رسیدیم.

گردان موسی بن جعفر (ع) در پشت رودخانه گاوی، در سمت چپ امام‌زاده حسن (ع) مهران مستقر شد. شناسایی‌ها قبلاً انجام شده بود. گردان ما با عبور از رودخانه گاوی حرکت خود را از سمت راست روستای فرخ‌آباد شروع کرد و گروهان یک به فرماندهی زین‌العابدین دهرویه به مصاف با دشمن رفت. من هم بنا به تدبیر فرمانده گردان بر هدایت عملیات گروهان ها نظارت می‌کردم.

جدال سخت و نفس‌گیر با تانک‌های دشمن

صبح روز پانزدهم مردادماه، عراقی‌ها تک‌تک سنگرهای خط مقدم را گلوله‌باران کردند. آن‌ها با اجرای آتش شدید در تلاش بودند که به هر شکل ممکن خط ما را تصرف کنند.

 ما آماده مقابله شده بودیم. دشمن آتش تهیۀ سهمگینی اجرا کرد. بعدازآنکه آتش قطع شد، بلافاصله تانک‌ها و نفربرهای دشمن مثل مور و ملخ به‌طرف ما حرکت کردند. ما که فقط آرپی‌جی ۷ و دوشکا داشتیم؛ می‌دانستیم باید از جانمان مایه بگذاریم تا دشمن را متوقف کنیم و عقب بزنیم، وگرنه عواقب آن قابل پیش‌بینی نخواهد بود.

نیروهای گردان موسی بن جعفر (ع) با رشادت و ایثار تمام، شجاعانه در برابر دشمن مقاومت کردند. تا ظهر عده‌ای از نیروهای گردان شهید یا مجروح شدند و به زمین افتادند. با تشدید فشار دشمن و حملۀ تانک‌ها و هلیکوپترهای عراقی، نگه‌داشتن خط غیرممکن به نظر می‌رسید؛ اما دفاع همچنان ادامه یافت. تیربارهای سبک و سنگین تانک‌ها به‌طرف ما آتش می‌ریختند؛ تعدادی از آن‌ها هم به‌تناوب با گلولۀ تانک خاک‌ریز ما را هدف قرار می‌دادند.

همه بچه‌ها منتظر و آماده بودند تا تانک‌ها در برد آتش آر.پی.جی‌ها قرار بگیرند. ناگهان با شلیک حدود سی گلوله آر.پی.جی، گردوخاک بیشتر شد. آتش از سه چهار تانک شعله کشید و تکبیر بچه‌ها فضا را پر کرد. بقیه تانک‌های دشمن بی‌امان شلیک می‌کردند و لحظه‌به‌لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شدند. آن‌قدر وضع بحرانی شد که همه ما آر.پی.جی زن شده بودیم. من هم آر.پی.جی. برداشتم.

آرپی‌جی زن‌ها با شلیک گلوله از مواضع مختلف نمی‌گذاشتند تانک‌ها نزدیک شوند. برخی از بسیجی‌ها به دلیل شلیک‌های پیاپی آرپی‌جی، شنوایی خود را ازدست‌داده بودند و از گوشهایشان خون جاری بود. قوای عراقی آن‌قدر آتش شدید و پرحجم ریختند و چنان حمله سنگینی کردند که تعداد نسبتاً زیادی از بچه‌ها مجروح یا شهید شدند؛ اما مقاومت همچنان ادامه داشت.

عصر همین روز، دوباره جنگ سختی درگرفت و تعدادی از تانک‌ها و نفربرهای دشمن به خاک‌ریز ما نفوذ کردند. نیروهای خودی چند دستگاه از آن‌ها را به آتش کشیدند. سرانجام مقاومت رزمندگان در این نبرد نابرابر و جنگ تن و تانک نتیجه داد و دشمن مجبور به عقب‌نشینی شد. نیروهای رزمنده با استفاده از فرصت به‌دست‌آمده به تثبیت مواضع خود و ترمیم سنگرها پرداختند.

رشادت نوجوان بسیجی

دشمن بعد از اجرای آتش پرحجم و سنگین فهمید که وضع ما ازنظر تسلیحات و مهمات مناسب نیست؛ بر همین اساس تانک‌های عراقی برای چندمین بار در دشت مهران آرایش گرفتند و به سمت ما هجوم آوردند.  در جناح راست ما یک گردان از لشکر ۴۱ ثارالله می‌جنگید. دو نفربر بی. ام. پی دشمن با سرعت تمام از خاکریزشان گذشتند و به ما نزدیک شدند. یکی از آن‌ها لوله توپش را روی خاکریز ما گذاشت. در چشم به هم زدنی، دومین بی.ام. پی، خودش را به خاکریز چسباند.

 لحظه سختی برای تصمیم بود. یک‌دفعه درهای بی ام پی‌ها باز شد. یکی پر از مهمات بود و دیگری پر از نیروی عراقی. در همین لحظه یک نوجوان پانزده شانزده‌ساله با دو نارنجک در دست، با چابکی پرید روی نفربر زرهی و نارنجک‌ها را داخل آن انداخت. نارنجکش داخل نفربری افتاد که داخلش پر از مهمات بود. نفربر منفجر شد. چهل تانک دشمن منتظر نتیجه کار این دو نفربر بودند تا حمله‌شان را شروع کنند.

 انفجار نفربر روحیه‌های تضعیف‌شده رزمندگان را متحول کرد. صداهای انفجارهای پیاپی و فرار مزدورانی که در آتش می‌سوختند، ترسی بر جان دشمن انداخت که دیدنی بود. تعدادی به هلاکت رسیدند و تانک‌های دشمن هم فرار را برقرار ترجیح دادند. آن‌ها که درهای نفربر را بازکرده بودند که بپرند بیرون تا خط را پاک‌سازی کنند، در عقب‌نشینی از همدیگر سبقت می‌گرفتند. در این وضعیت بچه‌ها با خیال راحت چند تانک دیگر را شکار کردند.

این وقایع در نقطه الحاق ما با لشکر ۴۱ ثارالله رخ داد. اتفاقات به‌قدری پی‌درپی و سریع بود که قدرت تفکر و تجزیه‌وتحلیل صحنه از ما گرفته‌شده بود.  وقتی‌که سروصدا کم شد؛ به سراغ آن نوجوان رفتم. زمانی که بی.ام. پی دوم منفجر شد، موج انفجار چند متر او را پرتاب کرده بود. همان موقع بچه‌ها او را چند متر عقب کشیده بودند تا ترکش‌های انفجارهای پیاپی به او صدمه نزند. براثر موج انفجار از درد می‌نالید! یک کمپوت گیلاس باز کردم و به او دادم تا قدری بخورد.

 واقعاً خداوند می‌خواست به ما بفهماند اگر شما مقاومت کنید، من هم یاری‌تان خواهم کرد. یک نوجوان بسیجی را انتخاب کرد که خیلی مسائل نظامی را هم نمی‌دانست. او مأمور خدا بود که با حرکت بهنگام و شجاعانه، پاتک دشمن را دفع کرد و مهاجمان از ترس مجبور به عقب‌نشینی شدند.

بعد از عقب‌نشینی دشمن، یکی دو روز در همین خط ماندیم. اوضاع که سامان گرفت، آمار شهدا و مجروحان را از تعاون گرفتم. آن روز، بیشتر از بیست شهید و پنجاه مجروح داده بودیم. گردان کار بزرگی کرده بود. بچه‌ها بعدازآن همه جان‌فشانی و به‌خصوص غم از دست دادن دوستانشان، نیاز به استراحت داشتند. بعدازاین عملیات سخت، بقیه نیروها به روستای چنگوله برگشتند.

عقب راندن دشمن از ارتفاعات کله‌قندی

دشمن در سحرگاه روز دهم عملیات، یعنی ۱۷ مرداد ۶۲، آماده تهاجم مجدد به شهر مهران شد؛ به همین دلیل، گردان موسی بن جعفر (ع) که در پاتک قبلی به همراه سایر گردان‌ها، جان‌فشانی کرده بود، دوباره مأموریت یافت که پشت خاکریزهای منطقه و شیار رودخانه گاوی در سمت چپ امام‌زاده حسن (ع) مستقر شود.

دیگر گردان‌های لشکر هم پشت خاکریز جدید که در خط دفاعی فرخ‌آباد تا خسروآباد در حاشیه جاده احداث شده بود، مستقر و آماده دفاع از مهران شدند.

اول صبح، نشانه‌هایی از پاتک دشمن دیده شد و طولی نکشید که یگان‌های زرهی و پیاده متجاوزان به مواضع رزمندگان هجوم آوردند. در این تهاجم هم نیروهای گردان تا غروب در مقابل دشمن ایستادگی کردند. پیش‌ازاین، رزمندگان چند بار روی ارتفاع مهم کله‌قندی عملیات کرده بودند؛ اما موفق به آزادسازی آن نشده بودند

بالاخره غروب روز هفدهم مردادماه، دشمن از روی این ارتفاع شروع به عقب‌نشینی کرد. با فرار متجاوزان از این ارتفاع، فشار در محور مأموریت ما کاهش پیدا کرد و به گردان موسی بن جعفر (ع) ابلاغ شد که برای کمک به نیروهای خط پدافندی روستاهای فرخ‌آباد و رستم‌آباد، دوباره به آنجا برود.

سه چهار روز در این خط پدافند کردیم و بعد از برقراری آرامش، خط را به یگانی دیگر تحویل دادیم و به مقر گردان در روستای چنگوله برگشتیم. چند روز بعد، با سخنرانی فرمانده لشکر، مأموریت ما در منطقه مهران تمام شد و گردان ما و سایر رده‌های لشکر برای مرخصی چندروزه به شهرهایشان برگشتند.»

منبع:

احسانی، حسینعلی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: سرو قومس، روایت: مهدی مهدوی نژاد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۱، ۱۲۲، ۱۲۴، ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha