بنیاد رودکی در ماههای اخیر فراخوانی برای جذب نوازنده جهت تشکیل ارکستر سازهای ایرانی منتشر کرد که در همین راستا اعلام شده است ۱۱۶ نوازنده واجد شرایط برای شرکت در آزمون انتخاب شدند.
تشکیل این ارکستر به خودی خود اتفاق مثبتی است اما زمانی که شرایط دو ارکستر دولتی دیگر را در نظر بگیریم، این سوال به ذهن متبادر میشود که آیا قرار است این ارکستر هم به شرایط آن دو ارکستر دچار شود؟
در همین راستا گفتوگویی داشتیم با سلمان سالک که چند سالی است ارکستر «مهربانی» را اداره میکند. او در ابتدا درباره علت موفق نبودن ارکسترهای دولتی به ایسنا گفت: ریشه عدم موفقیت ارکسترها در ایران ناشی از ضعف مدیریت است. درحقیقت نگاه مسئولان وزارت ارشاد که متولی این امر هستند یا حتی صداوسیما بهعنوان یک رسانه و مرکز فرهنگی، به موسیقی، نگاه تفننی است. آنها به نوازندگی، آهنگسازی و خوانندگی بهعنوان یک شغل واقعی نگاه نمیکنند؛ به همین دلیل، حاضر به سرمایهگذاری در این حوزه نمیشوند و نوازنده و رهبر ارکستر تأمین نمیشوند. بارها شنیدهایم که دستمزد این افراد بسیار کم بوده یا با تأخیرهای طولانی پرداخت شده است.
این هنرمند در ادامه گفت: زمانی که فعالیت نوازندگان در ارکسترها منبع اصلی درآمد آنها محسوب نمیشود، نوازندههای دائم کنار میکشند، رهبرها مدام عوض میشوند و آهنگسازها همکاری نمیکنند. در نتیجه بعد از مدتی در کار ارکستر وقفه ایجاد میشود و حتی دچار فروپاشی میشود و یا دائما در حال تغییر نوازنده و رهبر خواهد بود که این روند اساساً بیفایده خواهد بود.
او تصریح کرد: ریشه ماجرا همینجاست: بودجهای اختصاص داده نمیشود که مثل سایر ارگانها یک گروه ثابت شکل بگیرد و اعضایش فولتایم برای ارکستر وقت بگذارند. وقتی چنین حمایتی نباشد، نتیجه مثبتی هم حاصل نمیشود. حتی اگر تعداد ارکسترها بیشتر شود، باز هم بیفایده است چون صرفاً تعداد افراد بلاتکلیف بیشتر خواهد شد. تا زمانی که فعالیت اعضای یک ارکستر جدی گرفته نشود، برای فعالیت مدام آنها برنامهریزی دقیق صورت نگیرد و درآمد کافی نداشته باشند، شرایط همین خواهد بود و یا حتی بدتر خواهد شد.
همچنین از او سوال کردیم که آیا تشکیل چنین ارکستری در این شرایط درست است؟ که پاسخ داد: بله.
او در عین حال توضیح داد که باید این سبک مدیریتی اصلاح شود و خاطرنشان کرد: اگر مشکلات به صورت ریشهای حل نشوند و حمایت مالی بهعنوان مهمترین عامل ماندگاری ارکستر فراهم نشود، خروجی مناسبی حاصل نخواهد شد. باید فعالیت نوازنده، رهبر، آهنگساز و تمام افراد درگیر در ارکستر به چشم یک حرفه دیده شود و موسیقی منبع اصلی درآمدشان باشد. در غیر این صورت، شاید یک یا دو اجرا شکل بگیرد، اما ادامهدار نخواهد بود.
این آهنگساز گفت: در بخش خصوصی هم همینطور است. من خودم سالها ارکستر و گروههای کوچک و بزرگ داشتهام؛ حتی ارکستر بزرگ ۱۵۰ نفری که سال گذشته در تالار وحدت، برج میلاد و جشنواره اجرا کردیم. یک سفر جمعی هم داشتیم و اکنون هم درگیر تمرین برای یک کنسرت ـ نمایش هستیم. اما بهدلیل نبود حمایت مالی و پشتیبانی مراکز دولتی، همواره ضرر مالی خواهیم داشت. هزینههای جاری نگهداری یک ارکستر بسیار بالاست که در کنار تعداد کم اجراها در سال، دخل و خرج با هم نمیخواند؛ همین امر باعث میشود که بعد از مدتی ارکستر از هم بپاشد.
او در پاسخ به این سوال که اگر قرار به فعالیت این ارکستر باشد، بهتر نیست یک مدیر هنری ثابت و حرفهای به مدت چند سال داشته باشد که تصمیمات ارکستر تماما به او سپرده شود؟ گفت: به نظر من، اگر قرار است ارکستری شکل بگیرد و به نتیجه برسد، باید مدیریت هنری ثابتی داشته باشد؛ مدیری که حداقل سه یا چهار سال مداوم در این جایگاه بماند، تجربه کافی داشته باشد و بتواند برنامهریزی درازمدت ارائه دهد. اما مشکل اینجاست که همان افراد سالهاست در شوراهای مختلف میچرخند و از شورایی به شورای دیگر میروند. در این میان، هزینهای که باید مستقیم به ارکستر برسد، صرف همین شوراها میشود. همچنین اگر تا زمانی که اعضا و رهبر یک ارکستر ثابت نباشند و مدتها در کنار هم ساز ننوازند، آن ارکستر خیلی رشد نخواهد کرد.
این هنرمند تصریح کرد: نمونه روشن این موضوع، ارکستر پایور بود که یکی از بهترین ارکسترهای ایرانی محسوب میشد. سالها اساتید آن با هم ساز زده بودند و هماهنگی بالایی داشتند. اما در شرایط کنونی، حتی اگر دو نوازنده سالها با هم ساز نزده باشند، هماهنگ نیستند چه برسد به ۴۰، ۵۰ یا ۱۰۰ نوازنده که مدام تغییر میکنند.
او ادامه داد: اگر به ارکسترهای خارجی نگاه کنید، تفاوت آشکار است. در ارکستر برلین، یک رهبر سالها تا زمان فوتش هدایت ارکستر را برعهده دارد. نوازندهها آنقدر با او هماهنگ بودند که میتوانست بدون نگاه کردن و با چشم بسته ارکستر را رهبری کند. فقط یک حرکت کوچک او کافی بود تا نوازندهها بدانند چه زمانی باید بنوازند. این میزان هماهنگی فقط در سایه سالها ثبات و کار مداوم بهوجود میآید. اما در ایران چنین نیست. رهبر شش ماه یا یک سال بیشتر دوام نمیآورد. تا نوازندهها به او عادت کنند، او رفته است. یا بالعکس، تا رهبر به نوازندهها عادت کند، اعضا تغییر کردهاند. در این شرایط نتیجهای حاصل نمیشود.
سالک درباره نحوه فعالیت ارکستر سازهای ایرانی در آینده به گونهای که بتوان آن را موفق تلقی کرد، عنوان کرد: حتی اگر یک کنسرت اجرا کنند و نتیجه قابلقبول باشد، نمیتوان آن را ملاک دانست. معمولاً در اجرای اول همه با انرژی کار میکنند، رهبر انرژی میگذارد، نوازندهها انگیزه دارند و ممکن است خروجی قابلقبولی هم بهدست بیاید. اما بعد از آن، بهدلیل مشکلات مالی و مدیریتی، انگیزهها فروکش میکند. نوازندهها بارها در راه رضای خدا کار میکنند، از لحاظ مالی حمایت نمیشوند، مدیران مدام تغییر میکنند و دلسردی بهوجود میآید. همین امر باعث میشود برآیند کلی منفی باشد.
او با تاکید بر اینکه ریشه این مشکلات، عدم ثبات مدیریتی و نبود سیاستگذاری فرهنگی پایدار است، توضیح داد: سالهاست سیاست مشخصی برای موسیقی تدوین نشده است. هر مدیری که آمده، براساس نیاز دوره خودش کارهایی انجام داده، بدون اینکه سیاست ثابتی پشت آن باشد؛ به همین دلیل، برنامهای برای موسیقی کشور و بهویژه ارکسترها وجود نداشته و ندارد.
این رهبر ارکستر در انتهای صحبتهای خود گفت: ارکسترها هم مثل سایر بخشهای موسیقی، از بیبرنامگی، نبود هدف مشخص، محدودیتهای رسمی، ممنوعیتها در انتخاب خواننده، شعر یا قطعه و اجرای مقطعی و تکراری رنج میبرند؛ در نتیجه پویایی لازم وجود ندارد. خروجی این شرایط، چیزی جز رکود نخواهد بود.
انتهای پیام
نظرات