• یکشنبه / ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ / ۰۸:۵۸
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1404063017848
  • منبع : روابط عمومی برنامه

نقدی بر «پرتگاه پشت پاشنه»؛ روایت یک سرنوشت

نقدی بر «پرتگاه پشت پاشنه»؛ روایت یک سرنوشت

نام رمان هم جذاب است و سوال برانگیز و با خواندن رمان متوجه می‌شویم که متناسب با درونمایه است. اولین علامت سوال در ذهن محاطب با همین نام ایجاد می‌شود.

به گزارش ایسنا، رمان «پرتگاه پشت پاشنه» اثرمجید اسطیری نیز یکی از این رمان‌ها است که انتشارات خط مقدم آن را منتشر کرده و  ژاله معینی در یادداشتی آن را نقد کرده است.

در این یادداشت می‌خوانیم:

تصویر روی جلد هوشمندانه و متناسب با محتوا و دغدغه شخصیت اصلی رمان انتخاب شده که رو و پشت جلد صورت کامل فرد نظامی است که در یک مردمک چشم سرباز ودرچشم دیگر پرنده آبی( نماد آزادی ورهایی) دیده می‌شود.    

رمان داستانی شخصیت محور و پرکشش دارد و عنصر غالب آن شخصیت پردازی است . عبدالبصیر جعفری با نام‌های مستعار( علی جعفری، علی بلوچ و حسین ملادرویش) که  برحسب موقعیت‌هایی که در آن گیر می‌کند به او داده می‌شود و شخصیت او در کشاکش و کشمکش‌هایش در همان موقعیت‌ها  شکل می‌گیرد، می‌شکند، خرد می‌شود، تا مرحله سقوط پیش می‌رود و درست در لبه پرتگاه زندگی‌اش متحول می‌شود. زندگی‌اش به مو می‌رسد و نمی‌برد.

عبدالبصیر پسربچه افغانی و سرکشی است که از بچگی کنار پدرش کارکرده و به ایران مهاجرت می‌کنند.  در ابتدا شمس‌آباد بیرجند ساکن و بعدها در زینبیه اصفهان نزد خاندان مادری زندگی می‌کند. همه کاری را تجربه می‌کند؛ میوه چینی، گچ کشی، نانوایی، رانندگی، سریداری باغ ... با عاشق شدنش آن من سرکشش مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌دهد. با دختر افغان و اهل تسنن که نام خود را به نفیسه تغییر می‌دهد فرار می‌کند و مخفیانه ازدواج می‌کنند صاحب سه فرزند می‌شود. 

عبدالبصیر ابتدا به تریاک و بعد کراک و شیشه رو می‌آورد. چند بار مرکز ترک اعتیاد بستری می شود؛ اما باز برمی گردد سرخانه اول . حتی بعدها که  وارد انجمن معتادان گمنام می‌شود و ترک می‌کند خانواده‌اش او را باور نمی‌کنند. زنش طلاق می‌خواهد . او درگیر کابووس و توهم است . کابووس پرتگاهی که تعقیبش می‌کند او را در خود بکشد و پرنده آبی که نماد و نشان رهایی او را دنبال خود می‌کشد و… شخصیت این رمان تا مرز خودکشی هم می‌رود اما در نهایت اتفاق‌هایی می‌افتد که مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند و سر از سوریه درمی‌آورد و مدافع حرم می‌شود و آن قدر از خودلیاقت نشان می‌دهد که فرمانده گروهان می‌شود.

حالا عبدالبصیر پاک شده و دیگردنیا برایش کوچک می‌شود از حضرت زینب خجالت می‌کشد اما از او می‌خواهد کمکش کند گذشته‌اش  را جبران کند بارها می‌خواهد پیش فرمانده و دوستانش اعتراف کند و انها مانع می‌شوند. از گذشته خود شرمسار است تا جایی که خجالت می‌کشد زیارت برود.

او تمام تلاشش را می‌کند گذشته را تا حد امکان جبران کند. کم کم خانواده و فامیل هم به او افتخار می‌کنند هر بار مرخصی می‌رود او را پذیرا می‌شوند. او در عملیات شهرک گاز در سوریه عبدالبصیر انگار به بصیرتی تازه دست پیدا می‌کند و در همان عملیات هم توسط گلوله  23میلی متری یک داعشی به پهلویش به شهادت می‌رسد.

شخصیت کامل و جامع پرداخت شده. اینکه او از ابتدا از نظر ظاهری هیچ شباهتی به افغانی‌ها نداشت و همیشه فکر می‌کردند ایرانی است حتی در بین فاطمیون به او علی بلوچ می‌گفتند , سیه چرده بود برعکس همه. نترس بود از همان بچگی.

درعملیات «تدمر» هم همین طور خودش جلودار بود. بقول دوستانش فلزش با همه فرق داشت. باهوش بود. گچ کشی را زود یاد گرفت. استادکار شد. در مورد سایر شخصیت‌های کتاب؛ شخصیت‌های دیگر که در زندگی او تاثیرگذار بودند نیز خوب پرداخت شده بودند؛ مثل باقری، محسن، مصطفی، نفیسه، حنیف، جمعه... هرکدام با قصه‌های خود به قصه علی جعفری وصل شدن و ساختار درختی رمان را ایجاد کردند.

تکنیک روایت

نویسنده  تکنیک مشخصی برای فرم روایتش انتخاب نکرده است در ابتدا داستان با مراسم تشیع شروع شد به نظر می‌رسید از فرم روایت عمودی استفاده شده؛ اما در واقع از فرم غیر خطی استفاده شده بود. چینش بخش‌ها و فصل‌ها مثل پازل بهم ریخته. یکی از سوریه یکی از بچگی یکی از کابووس پرتگاه و رویا پرنده آبی. چند فصل پشت سرهم بچگی و یا پروسه ترک و شرکت در انجمن معتادان گمنام. این‌ها کار را از انسجام درآورده بود. اگر بخش‌ها یا فصل‌ها یک درمیان بود می‌شد گفت چند برهه زندگی، بچگی، دوران اعتیاد و مدافع حرم شدن شخصیت، به شکل سه خط داستانی و موازی هم روایت می‌شوند.

از نظر زبان و لحن؛ زبان افغانی و لهجه اصفهانی فوق العاده بود و به شخصیت پردازی کمک کرده بود. اما خود نثر روایت یک جاهایی کلمات تکلف دار و یا غیر داستانی داشت مثل بخش پنج از فصل دوم پر از تکلف و تفسیر, به نظر می‌رسد باعث شعاری شدن کارشده.

همچنین تغییر نظرگاه ان هم بی دلیل در بخش پانزدهم از فصل پنج یکدفعه دانای کل به دوم شخص بدل شده و ضربه زده به کار.

از نظر حسی، لحن کار مرثیه بود و می‌شد با نفیسه با علی یا همان عبدالبصیر همذات‌پنداری کرد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha