اکرم هادی ـ هنرمند خوشنویس و کارشناس هنری
«هنر محیطی به عنوان یک جریان هنری در دهه ۱۹۵۰ میلادی مطرح شد. این هنر، متناسب با الزامات دنیای جدید و چالشهایی که انسان معاصر با آن روبهرو است، توانست به عنوان هنری بیانگرایانه و انتقادی مورد توجه قرار گیرد. بخشی از هنر معاصر در تعامل میان انسان، هنرمند و محیط او معنا میشود. اهمیت این موضوع در وابستگی انسان به محیط و ضرورت حفظ ارزشهای مادی و معنوی آن برای حال و آیندگان نهفته است.
امکانات جهان هستی، چالشهای دنیای معاصر و ساختارهای بصری موجود در طبیعت، عواملی هستند که هنرمند را به سوی خود جلب میکنند. همچنین بحران تخریب محیط زیست که حاصل برخورد آسیبزای صنعت با طبیعت است، میتواند موضوع مهم انسان امروز باشد و هنرمند بر اساس رسالت و وظیفه درونی خود به آن بپردازد.
ویژگی دنیای صنعتی، فرهنگ سرمایهداری و پیامدهای آن همچون تولید انبوه، مصرف بیرویه، انباشت مواد زائد و جنگها و ضایعاتشان، از مهمترین عوامل تخریب طبیعت هستند. هنرمندان بسیاری تلاش کردهاند با دیدگاهی انتقادی و اعتراضی به این موضوعات بپردازند و با بیانی مفهومی، زیباشناسانه و آگاهیبخش توجه انسانها، مسئولان و تمامی کسانی را که در این روند نقش دارند جلب کنند.
توجه به محیط زیست تنها به نابودی گونههای گیاهی و جانوری محدود نمیشود، بلکه بقای انسان را نیز تهدید میکند. ریزپلاستیکها و مواد غیرقابل تجزیه بر زاد و ولد انسان تأثیر گذاشته و گونه انسانی را نیز در معرض خطر قرار دادهاند.
اهمیت هنر محیطی و تمایز آن با سایر هنرها
برخلاف سایر هنرهایی که امکان دادوستد و کالایی شدن دارند، همچون نقاشی، هنر محیطی بر نگرشی فرهنگی و انسانی استوار است. این هنر بیش از سایر شاخهها قابلیت دسترسی همگانی دارد و در تعامل مستقیم با گروههای مختلف اجتماعی قرار میگیرد. رسالت آن فارغ از اندیشه نخبهگرایی، هنر فاخر و موزهای است. هنر محیطی با مخاطب بدون توجه به میزان دانش بصری او ارتباط برقرار میکند و او را در گفتمانی هنری و فرهنگی شریک میسازد. از اینرو، هنر محیطی میتواند نقطه عطفی در نگرشهای مفهومی و ساختارشکنانه انسان معاصر باشد و از طریق ارتباط خلاق با جامعه انسانی، به ارتقای فرهنگی منجر شود.
ویژگیهای هنر محیطی؛ ناپایداری و تحول در دل طبیعت
هنرمندان امپرسیونیست به دنبال ثبت آنی محیط و نمایش بداهه نور و رنگ بودند و از همین رو فضای باز را انتخاب میکردند. این تغییر بعدها در دوره معاصر بهگونهای دیگر تکرار شد. بخشی از آثار هنرمندان نه در چارچوب بوم، بلکه مستقیماً در طبیعت خلق شد. بهرهگیری از محیط و دگرگونی در آن به منظور ارائه اثری هنری مورد توجه قرار گرفت و هنرمند، اثر و طبیعت به اجزایی جداییناپذیر بدل شدند. طبیعت نه صرفاً چشماندازی برای هنرمند، بلکه چارچوبی برای خلق اثر شد و بدینگونه گفتمانهای تازهای در دل طبیعت شکل گرفت.
ناپایداری و دگردیسی اثر در محیط طبیعی، که از ویژگیهای هنر محیطی است، نوعی حس رازگونه از فرآیند تغییر را در ذهن ایجاد میکند. این تغییرات به شدت وابسته به شرایط محیطی هستند و ظرفیتهای تازهای در فرم، بافت و حتی کارکرد اثر ایجاد میکنند. این فرآیند در هنرهای سنتی کمتر امکانپذیر است. اثر هنری در طبیعت به زندگی خود ادامه میدهد و بیان تازهای از خود به جا میگذارد.
پیوند طبیعت و ایزدان اسطورهای
عناصر چهارگانه طبیعت ـ آب، خاک، باد و آتش ـ که دستمایه خلق آثار هنری هستند، در اساطیر ایران مقدس شمرده شده و هر یک ایزدان ویژه خود را دارند. پیشینیان به دلیل اهمیت این عناصر گاه تبار خود را به آنها نسبت میدادند. در اساطیر ایرانی، زندگی کیومرث پس از مرگ در گیاه ریواس ادامه یافت و نژاد انسان از مشی و مشیانه زاده شد. این اندیشه در برخی فرهنگهای دیگر نیز وجود دارد.
توتمهای گیاهی و جانوری نیز نشاندهنده ارتباط نزدیک انسان با طبیعت هستند و نقشی حمایتی و معنوی برای او داشتهاند. پیشینیان خشم و مهر طبیعت را با ویژگیهای انسانی میدیدند. گایا، ایزدبانوی زمین در اساطیر یونانی، خودزاینده و آفریننده است اما در برابر تخریب و ظلم نیز انتقامجو و خطرناک به شمار میآید.
آب به عنوان نماد زیبایی و پاکی در اساطیر، جانمایه آفرینش دانسته شده و ارزش آن بر هر آفرینش دیگری مقدم است. این عناصر و مفاهیم اساطیری دستمایه خلق آثار شاعران، نویسندگان و هنرمندان شدهاند و ضمن نگرشی زیباشناسانه و انتقادی، امکان پرواز تخیل و خلق آثار نو را فراهم کردهاند.
زیست خلاقانه هنرمند در طبیعت
گفتمان درونی هنرمند در ارتباط بیواسطه با طبیعت شکل میگیرد. زندگی در محیط طبیعی بخشی از فرآیند خلق اثر است زیرا طبیعت در حال دگرگونی مداوم است. این پویایی شرایط ویژهای برای هنرمند ایجاد میکند. گاه رخدادهای پیشبینینشده مانند باران، باد، گرما یا سرما بخشی از اثر میشوند و گفتمان تازهای را در ذهن هنرمند شکل میدهند. هنر محیطی تنها در دل طبیعت معنا مییابد و اجرای آن در فضای مصنوعی بسیاری از ویژگیهای خود را از دست میدهد. از این رو باید ارزشهای طبیعت را بازشناسیم و در بیان احساس فردی و اجتماعی خود نسبت به آن مسئولانه عمل کنیم، زیرا بیش از آنچه تصور میکنیم به آن وابستهایم. بسیاری از هنرمندان این ضرورت را درک کردهاند و آثار متعددی در این زمینه آفریدهاند، اما هنوز این تلاشها پاسخگوی حجم عظیم تخریبها نیست. آینده زندگی بشر بر زمین وابسته به هشدارهای محیطزیستی هنرمندان و پژوهشگران است. امید که روزی هنر تنها در جهت بیان زیباییهای طبیعت باشد و نه بازتاب تخریبهای انسانی.»
انتهای پیام
نظرات