به گزارش ایسنا، در روز تهران، گروهی از معماران و شهرسازان و فعالان میراث فرهنگی در کنار چشمه علی شهرری گردهم آمدند تا از نزدیک وضعیت این میراث کهن را بررسی کنند؛ چشمهای که روزگاری مایه حیات و هویت تهران بود و امروز از خشکی و فراموشی رنج میبرد. آنچه در ادامه میآید، گزیدهای از سخنان و دیدگاههای مطرحشده در این گردهمایی در گفتوگو با ایسناست؛ سخنانی درباره هویت، توسعه شهری و ضرورت احیای قلب از کارافتاده تهران.
شهری که روزگاری از درخشانترین شهرهای ایران بود، زیر فشار توسعه فرسوده و تخریب شده است
احمد سعیدنیا، استاد پیشکسوت شهرسازی و مؤلف کتاب بنیانهای شهر و شهرسازی در ایران، با اشاره به باروی چشمه علی توضیح داد: این دیوار (باروی چشمه علی) از نظر ساختار، بازتابی از معماری اشکانی است. اگر از آنسوتر نگاه کنیم، نقش برجستهای میبینیم؛ نقش سربازی اشکانی که متاسفانه با لیزر بریده و تخریب شده است. در سفرنامههای دوره فتحعلیشاه هم به این موضوع اشاره شده، همان کاری که در طاقبستان انجام داد؛ در صحنه شکار رستم که بسیار زیبا و دقیق بود، دستور داد نقش خود را روی آن بکَنند. نقشی چنان ناهنجار و خشن که حتی ناصرالدینشاه بعدها اعتراض کرد و گفت «پدربزرگم اینجا را خراب کرده است.»
او ادامه داد: شهر ری از دیرباز مورد آسیب بوده؛ هر کس از راه رسیده، ضربهای به آن زده است. در دوران اسلامی نیز دومین یا سومین شهر پس از فتوحات بود که فاتحان دستور تخریبش را دادند و مردم را به چاله ترخان کوچاندن و بخشهایی از شهر را ویران کردند. در زمان رضاشاه نیز عوامل ضد شهری در اینجا فعال شدند، از جمله احداث کارخانه سیمان، کارتونسازی و صنایع دیگر درست در کنار میراث تاریخی صفاییه و نواحی اطراف آن شکل گرفت. از آن دوره به بعد، توسعه صنعتی در جنوب تهران متمرکز شد، دخانیات، سنگبری و دیگر صنایع و بهتدریج شهری که پیشینهای سههزارسال پیس از میلاد داشت، به حاشیه رانده شد. تاریخی که همزمان با سیلک و شهر سوخته است. گرچه آثار آن دوران کمتر باقی مانده و جز از طریق سفالینهها و کوزههای بهدستآمده از چشمهعلی قابل شناسایی نیست.
سعیدنیا با اشاره به اینکه زلزلهها، درگیریهای مذهبی، و اختلافات میان شیعه و سنی نیز پیش از حمله مغول باعث تخریبهای فراوان در ری شد، اضافه کرد: مردم در آن دوره، پیش از آنکه مغولان برسند، بخشهای زیادی از شهر را ویران کرده بودند. امروز نیز با ساخت مترو، اتوبانها و طرحهای توسعه در اطراف حرم عبدالعظیم، شاهد همان چرخه تخریب هستیم. ساختوسازهایی که نام توسعه بر خود دارند، در حقیقت نوعی ویرانگریاند، همانند آنچه در مشهد رخ داده است. به این ترتیب، شهری که روزگاری از درخشانترین شهرهای ایران بود، اکنون زیر فشار توسعههای بیضابطه و بیبرنامه، فرسوده و تخریبشده است.
این معمار به جایگاه مذهبی چشمه علی اشاره کرد و گفت: در ایران باستان چشمهها جایگاهی مقدس داشتند. در واقع، در کنار هر شهر یا کشور باستانی، چشمهها از احترام ویژهای برخوردار بودند؛ چراکه به ایزدبانو آناهیتا منسوب میشدند. حتی درباره بیبی شهربانو نیز گفته میشود که در اصل معبد آناهیتا بوده، اما در دورههای بعد به دوره اسلامی نسبت داده شده است. مسلمانان برای آنکه از تخریب این مکانها بهدست بنی امیه جلوگیری کنند، آنها را به نامهای اسلامی نامگذاری کردند و نگفتند که اینجا زیارتگاه آناهیتاست تا حفظ شود. از همین رو، این مکان از گذشته تا امروز دارای ارزش تاریخی و آیینی بوده است و نقطهای که اکنون در آن ایستادهایم، از این تقدس بیبهره نیست. جنبههای بسیار کهنی از این قداست در طول تاریخ از میان رفته، اما رد و نشانههایش تا همین اواخر باقی مانده بود. اینها در واقع اسناد هویت شهر به شمار میآیند.
او اضافه کرد: به گفتهی مرحوم کریمان، شهر ری در واقع «دو شهر» است؛ یکی شهر زنده و دیگری شهر مردگان. گورستانهای متعددی پیرامون آن شکل گرفته است؛ گورستان برین در نزدیکی بیبی شهربانو متعلق به دوره ساسانی است، گورستان زیرین امامزاده عبدالله به دوره آلبویه بازمیگردد، و خودِ شاهعبدالعظیم نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. میتوان گفت ری، همچون نجف امروز، شهری است که با گورستانهایش تعریف میشود؛ شهری مقدس و در عین حال آرامگاه نسلها.
سعیدنیا افزود: گفته میشود برج طغرل و نواحی اطراف آن، محل دفن پادشاهان سلجوقی بوده است. طغرل در تجریش درگذشت، اما پیکرش را به اینجا آوردند و در همین منطقه به خاک سپردند. در حالیکه همسرش که در زنجان درگذشته بود، در همین ری دفن شد. بنابراین این شهر، علاوهبر جنبههای آیینی و تاریخی، هویتی آرامگاهی نیز دارد؛ شهری است که تقدس و مرگ در کنار هم در آن زیستهاند.
استاد پیشکسوت شهرسازی به مرور خاطرات خود از چشمه علی پرداخت و گفت: در دوران نوجوانی، ما به اینجا میآمدیم. آن زمان، چشمه پرآب و زلال بود، صفا و طراوتی کمنظیر داشت و هنوز هیچ پله یا دیواری در اطرافش ساخته نشده بود. برکهای باز و طبیعی بود که مردم بر دامنه کوه فرش میگستردند و دور چشمه مینشستند. یکی از نمادهای زیبای شهر ری نیز همین چشمهعلی بود، و حتی فرشهایی با نقش آن بافته میشد. عکسها و فیلمهای فراوانی از آن دوران باقی مانده که نشان از زیبایی و زندگی جاری در این فضا دارد. اما امروز، پروژه مترو به جان شهر افتاده است. البته در شهری کلان چون تهران، وجود مترو ضروری است و کسی منکر آن نیست. اما مشکل از آنجاست که متولیان مترو، نه به سخن شهرسازان گوش میدهند، نه به توصیههای معماران، و نه حتی به نظر کارشناسان میراث فرهنگی. مهندسان ساختمان، بهویژه مهندسان سازه، کار را صرفاً از منظر فنی و ریاضی میبینند. آنان معتقدند مسیر مترو «یک خط ثابت» است که نه میتوان آن را خم کرد، نه بالا و پایین برد. شیب و تراز مترو برایشان قانون است و به هر قیمتی باید اجرا شود. در نتیجه، حاضر نیستند برای حفظ آثار فرهنگی یا طبیعی مسیر را تغییر دهند.
این معمار اظهار کرد: نمونههای مشابه را در اصفهان هم دیدهایم؛ مترو در آنجا آسیبهای جدی به بافت تاریخی شهر وارد کرد. به همین ترتیب، دربارهی چشمهعلی هم شواهد زمینشناسی و هیدرولوژیکی نشان میدهد که منابع آب منطقه آسیب دیدهاند، دقیقاً مانند قناتهایی که به سبب حفر چاههای عمیق یا احداث برجها، سرچشمهشان از بین رفته است.
سعیدنیا در ادامه گفت: نتیجه روشن این رویدادها این است که شهرسازی امروز ایران عملاً در اختیار مهندسان عمران است، درحالیکه شهر یک پدیده صرفاً فنی یا ساختمانی نیست، بلکه مجموعهای فرهنگی، معماری و اجتماعی است. ارزشهای شهری در نمودهای فرهنگی و اجتماعی آن تجلی مییابد و نه صرفاً در ساختمان و بتن. مهندسان ساختمان، بیتردید نقش مهمی دارند، آنها پل میسازند، برج بنا میکنند، مترو و خیابان و شبکههای آب و برق و گاز را طراحی میکنند. اما مشکل آنجاست که بسیاری از آنان حاضر نیستند به حرف شهرسازان، معماران، یا متخصصان میراث فرهنگی گوش بدهند. در آموزش دانشگاهیشان نیز جای خالی فرهنگ و میراث بهوضوح احساس میشود. آنها در دانشگاه فقط فرمولهای سازهای میآموزند، اما نه شناختی از تاریخ شهر دارند، نه از فرهنگ و نه از زیستبوم. در نتیجه، هر پروژهای را تنها از دریچه فنی و اجرایی میبینند و قاعده خود را، بدون توجه به محیط و تاریخ و مردم، بر شهر تحمیل میکنند. صورت معماری برای ما باقی مانده، شهرهایی که ظاهراً مخروباند ولی در حقیقت باقی ماندهاند. مهندس ساختمان به این مسئله کاری ندارد، همانطور که برج میسازد، مترو میسازد و اتوبان احداث میکند. ما نمیگوییم نسازد، بلکه میگوییم باید با فرهنگ ملی و بهاصطلاح شهری ما آشنا شود.
استاد پیشکسوت شهرسازی با بیان اینکه توسعه، جزئی از طبیعت شهر است اما هدایت نادرست توسعه باعث مشکلات جدی میشود، اظهار کرد: توسعه صرفاً رشد فیزیکی و ساخت و ساز نیست، بلکه باید عقلایی، با توجه به طبیعت و شرایط شهر باشد. این توسعه طبیعی است که میراثهای تاریخی، طبیعی و انسانی شهر را در نظر میگیرد. میراث طبیعی شامل باغها، درهها، چشمهها، دریاچهها، رودخانهها و دامنه کوهها است. امروز، وقتی درباره توسعه شهری صحبت میکنیم و رنج میبریم، به خاطر این است که توسعه واقعی صورت نگرفته است؛ رشد فیزیکی نابهجای شهر باعث نابودی آثار طبیعی، میراث فرهنگی و اجتماعی شده است.
او اظهار کرد: جایی که اکنون ایستادهایم، روزگاری چشمه و برکهای زلال بوده است؛ جایی که بچهها در آن آبتنی میکردند و فرشهای تهران در این بدنه کوهستان شسته میشد. این منطقه یکی از مناظر زیبا و ارزشمند تهران بوده است. یکی از فاجعههای کنونی، خشک شدن برکهها و چشمهها مانند چشمه علی است. این چشمه یکی از مقدسترین چشمهها در ایران باستان بوده و به الهه آناهیتا و بیبی شهربانو منتسب بوده است. در این محل آثار شش هزار ساله تاریخی به دست آمده است. ساختن اتوبانها، مترو، ساختمانهای بلند و حتی احداث چاههای آب برای تامین فضای سبز، بدون توجه به سرچشمهها و منابع آبی، منجر به خشک شدن چشمهها شده است. برای بررسی دقیق، لازم است مطالعات زمینشناسی و آبشناسی انجام شود.
این معمار توضیح داد: ما حدس میزنیم که این مداخلات فیزیکی و ساختمانی، بدون توجه به توسعه عقلانی و واقعی، این فاجعه را به وجود آورده است. شهرداری ری، شهرداری تهران و دولت موظفاند تحقیق کنند که چرا این منطقه خشک شده است؛ چرا این مشکل ناشی از قطع منابع آب طبیعی بوده و ربطی به آبباران نداشته است. توجه داشته باشید، ایران سرزمینی است که در دورههای ۱۰ تا ۱۲ ساله دچار خشکسالی میشود، اما در تمام این دوران، بسیاری از منابع ذخیره زیرزمینی قادر به تأمین آب بودهاند. خشک شدن چشمهها و برکهها، بهویژه در شهرری و چشمه علی، نتیجه اقدامات فیزیکی و ساختمانی مانند مترو، اتوبان، ساختمانها و چاههای کشاورزی است. ما این هشدار را به دولت و مردم ایران میدهیم تا توجه عمومی جلب شود. مسئولان دولتی، شهرداریها و NGO ها باید پیگیری کنند که چرا سرچشمههای چشمه علی خشک شده است.
او تاکید کرد: چشمه علی همواره مقدس بوده است؛ چه در ایران باستان و چه پس از ورود اسلام، این چشمه ارزش خود را حفظ کرده است و در طول ۱۴۰۰ سال خشکی رخ نداده بود. امروز خشک شدن آن اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا آب در فرهنگ ایرانی همواره ارزشمند بوده و از جایگاه تقدس برخوردار است. رابطه انسان ایرانی با آب مانند رابطه لیلی و مجنون است. بنابراین این موضوع باید به همه مسئولان و مردم گوشزد شود که توسعه شهری ناپایدار و بدون مطالعه، موجب چنین فجایعی شده است.
دائماً خود را از میان میبریم
ابوالحسن میرعمادی، از معماران نسل اول و از نخستین مرمتگران بناهای تاریخی، در سخنانی به مدرنیته شدن شهر تهران اشاره کرد و گفت: در دوره قاجار، زمانی که معماری و شهرسازی تهران شکل میگیرد، بهتدریج سبکهای گوناگونی وارد معماری تهران میشود. در دوران ناصرالدینشاه، او به فرهنگ فرنگ علاقهمند میشود، تحت تأثیر طرحهای شهرسازی و فرهنگی آن دوران قرار میگیرد، به فرنگ میرود سپس بازمیگردد و بعد از آن، نوعی سبک تقلیدی در تهران پیاده میشود. در این دوران، به نظر من بخشی از اصول و روح معماری ایرانی گسیخته میشود. آن تفکر تبدیل به نوعی تقلید از اروپا میشود و حصار قدیم تهران شکسته میشود. بحث سراهای جدید مطرح میشود و دروازهها کمکم از بین میروند. پس از آن نیز میدانیم که شهرسازی، فرم و ساختارش بهکلی تغییر میکند.
او افزود: بسیاری از آثار ارزشمند همان دوره قاجار تخریب میشوند. در همان قسمتهای هستهای تهران که کاخ گلستان، بازار و مسجد جامع قرار دارد، میبینیم تکیه دولت هم ساخته میشود که آن نیز اقتباسی از یکی از مراکز تئاتر اروپایی بوده است، اما همان هم بعداً تخریب میشود و جای آن را ساختمان بانک ملی میگیرد. وقتی آدم اینها را میخواند، درمییابد که در برهههایی از تاریخ، ما دچار رخوت و سستی نسبت به آثارمان شدهایم؛ نوعی شیفتگی نسبت به تمدن جدید و در عین حال، فراموشی نسبت به خودمان. از آن زمان، تقلید جای تفکر را گرفته است. از همینجا آغاز انحراف بود، انحرافی که هنوز هم ادامه دارد.
این معمار اظهار کرد: ما یک مهندسی داریم و یک معماری و شهرسازی. مهندسی هیچگاه یک سیستم باز نیست. سیستم مهندسی، سیستمی کاملاً بسته است. در مقابل، معماری و شهرسازی یک سیستم باز است. باید در آن اندیشه، تعامل، جامعه و اقتصاد اثرگذار باشند. مهندسین ما معمولاً بر اساس اصول علمی که آموختهاند تصمیم میگیرند. از نقطهی A میخواهند به نقطه B بروند، پس کوتاهترین مسیر را میکشند. اما از نظر اجتماعی و با توجه به ملاحظات فراوانی که وجود دارد، یک معمار یا شهرساز باید بیندیشد و تأمل کند تا اثری ماندگار پدید آورد. این دور باطل را داریم طی میکنیم، چیزی را خراب میکنیم و چیز دیگری بهجایش میسازیم که بدتر است؛ یعنی دائماً خود را از میان میبریم. روند طبیعی تاریخی یک شهر باید بهصورت ارگانیک و پیوسته باشد، اما ما این اوراق تاریخ را به هم میریزیم. ناگهان به خود میآییم و میبینیم که چیزی از گذشته باقی نمانده است. از یک دورهای گسیختگی آغاز شده و تا امروز هم ادامه دارد.
میرعمادی اظهار کرد: راجع به متروی اصفهان، میدانید که طراحی آن را چه کسانی انجام دادند؟ استرالیاییها. من مدارکش را پیدا کردهام. کشوری که نمیداند اصفهان کجاست، معنای چهارباغ چیست، و هیچ درکی از مفهوم تاریخی آن ندارد. ما خودمان را سپردهایم به تکنولوژی و افرادی که نسبت به سرزمین ما هیچ شناخت فرهنگی ندارند. همه چیز همینطور شده، و این تفکر غلط آثار خود را در همه عرصهها نشان داده است. در نتیجه، مدام میرویم و میآییم، اما به جای نتیجه مطلوب، انحرافی بیشتر حاصل میشود. در حالی که اصل ماجرا این است که خودمان باید بیندیشیم، بشناسیم و باور کنیم. امروز البته شرایط تا حدی فرق کرده است، اما در گذشته، اگر پژوهشگران یا باستانشناسان ما چهار اثر فرهنگی مهم هم کشف میکردند، اهمیتش چندان برای مردم روشن نبود. ما خودمان ارزش کار خود را نمیدانستیم. امروز نیز هرچند آگاهی بیشتر شده، اما هنوز همان مشکل در نگاه وجود دارد.
میرعمادی گفت: این «ندیدن»، نتیجه آموزش ناکافی است. مهندسان و مدیران تصمیمساز ما تاریخ این سرزمین را نمیدانند، اهمیتی برایش قائل نیستند.
این معمار اظهار کرد: توسعه شهر امری اجتنابناپذیر است. بهویژه در این منطقه، به دلیل جاذبههای تهران و جمعیت زیادی که به سمت آن مهاجرت کردهاند، توسعه سریع و بدون مطالعه انجام شده است. طرحهای جامع تهیهشده برای تهران همیشه عقبتر از حرکت اجتماعی و جمعیتی بودهاند. این پدیده در بسیاری از کشورهای دنیا رخ میدهد؛ در ابتدا جمعیت دهات بالا بود و شهرها تنها ۱۰ تا ۲۰ درصد جمعیت را جذب میکردند، اما با صنعتی شدن و رشد شهری، این نسبت معکوس شد و ۸۰ درصد جمعیت به شهرها مهاجرت کردند.
او ادامه داد: در تهران و مناطق اطراف، سرعت گسترش و توسعه همواره جلوتر از برنامهریزی و مطالعه بوده است. همین امر باعث شده که با حوادث و مشکلاتی مواجه شویم، از جمله ناپایداری منابع آب و ضایعات ناشی از توسعه نامتناسب. یک نکته مهم در شهرسازی که فراموش شده است، جامعیت موضوع است. وقتی درباره شهر صحبت میکنیم، با فرهنگ و معنویت جامعه روبهرو هستیم. در کار مهندسی، اگرچه ابعاد علمی مانند استاتیک و هیدرولوژی مهم است اما بُعد معنوی و توجه به اوراق تاریخی نیز اهمیت دارد. در تهران و شهرری، این بُعد معنوی و تاریخی طی تمدنهای مختلف حفظ نشده است و ما شاهد عوارضی هستیم که از توسعه صنعتی و سریع به وجود آمده است.
میرعمادی افزود: یکی از این عوارض، کاهش عمق چشمهها و منابع آب سطحی است. این موضوع نیازمند مطالعه دقیق است. اطلاعات زمینشناسی که باید از قبل آماده میشد، موجود نبوده است. حتی در پروژههای مشابه در خلیج فارس، توپوگرافی و اطلاعات علمی دقیق در دسترس نبوده است. به علاوه، بُعد فرهنگی و اجتماعی نیز در طرحهای جامع لحاظ نشده است.
پس چرا روز تهران داریم؟
علیرضا قهاری، معمار و شهرساز و از اعضای موسس انجمن مفاخر معماری ایران با طرح این پرسش که «چرا ما روز تهران داریم؟ یعنی این روز را برای چه میخواستیم؟» گفت: جوانان نسبت به داشتههایشان شناخت کافی ندارند. ما فکر کردیم اگر بخواهیم در مقیاس کلان، درباره سرزمینی پهناور با تمدنی چند هزار ساله سخن بگوییم، شاید نتوانیم در یک زمان همه حرفها را بیان کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم متمرکز شویم بر بخشهای کوچکتر و روی آنها کار کنیم، از جمله اینکه بگوییم تهران نیز قابل مطالعه و شناخت است. این موضوع حدود ۱۲ سال پیش اتفاق افتاد. در آن زمان، جمعی از همکاران ما در مؤسسه مطالعات کلانشهر تهران به این نتیجه رسیدند که چرا ما «روز تهران» نداشته باشیم؟ پرسش از همینجا آغاز شد. گفتند مگر همه جای دنیا روز مخصوص به خود را ندارد؟ مثلاً روز پاریس داریم، روز لندن داریم. گفتیم: خب اگر ندارند، چه اهمیتی دارد؟ مگر قرار است هر کاری که اروپاییها یا آمریکاییها میکنند، ما هم انجام دهیم؟ به این نتیجه رسیدیم که بد نیست ما هم روزی را برای تهران تعیین کنیم تا فرصتی برای شناخت و بازاندیشی درباره این شهر باشد. حالا پرسیدند: خب «روز تهران» را که داشته باشیم، قرار است چه کار کنیم؟ پاسخ این بود که همین کارهایی که اکنون در حال انجام است. گردهماییها، نشستها، برنامههای فرهنگی، علمی و میدانی که کمکم هر نهاد و مجمعی در حد توان خود برگزار میکند.
معمار و شهرساز در ادامه به توسعه شهری و آسیبهای آن برای میراث فرهنگی از جمله خشک شدن چشمه علی پرداخت و گفت: در طول تاریخ، همیشه میان «توسعه» و «مدرنیته» از یک سو و «سنت» از سوی دیگر، تعارض و چالش وجود داشته است. بخش مدرن همواره میخواهد بخش سنتی و کهن را تحتالشعاع قرار دهد. توسعه معمولاً شتاب بیشتری دارد و توان مادی بالاتری نیز در اختیار دارد. در حالی که مدرنیته ممکن است فرهنگی باشد، توسعه بیشتر مبتنی بر سرمایه، سود و سوداگری است. هر جا که این سوداگری در معنای منفیاش به کار گرفته شود، دیگر به سخنان اهل فرهنگ، تاریخ یا میراث اهمیتی نمیدهد، بلکه صرفاً به دنبال تأمین منابع مالی است.
او افزود: نمونهاش را ببینید، در یک جزیره کوچک در جنوب خلیج فارس، در عرض چند سال شهری ساخته میشود که به شیکاگو شباهت دارد. این کار را پول انجام میدهد، نه فرهنگ. البته معتقدم نباید با توسعه بهصورت مطلق مخالفت کرد، چون در هر حال جامعه به پیشرفت نیاز دارد و بخشی از این پیشرفت وابسته به توسعه در زمینههای گوناگون، از جمله فناوری، تکنولوژی و شهرسازی است. شهر یک موجود زنده است، اما در عین حال، گذشتهای هم دارد. به نظر من، آموزش شاید بهترین راه اصلاح باشد؛ همین دیدارهای میدانی، نشستها و تذکرات اندیشمندان و دلسوزان جامعه است که باید ادامه یابد. ما در این دوران وظیفه داریم این هشدارها را به دستگاههای اجرایی بدهیم، حتی اگر عمل نکنند باید پافشاری کنیم. مصلحان جامعه باید «حضور» داشته باشند و از ناامیدی بپرهیزند، زیرا این حضور در بلندمدت اثر خود را خواهد گذاشت.
قهاری اضافه کرد: از سوی دیگر باید بپذیریم که ما در سرزمینی با پیشینهای دهها هزار ساله زندگی میکنیم. هر بخش از این سرزمین، خود تمدن و فرهنگی مستقل دارد. حالا اگر بگوییم مترو نسازیم یا جاده نکشیم، سخن عجیبی است. در بیابانها میتوان این کارها را بیمشکل انجام داد اما در ایران دشوار است. در ایران میلیونها تپه باستانی داریم که هنوز کاوش نشدهاند. هر یک از آنها شهری کهن و یادگار تمدنی گذشته است. حال وقتی میخواهیم جادهای بسازیم، ناگزیر بخشی از این آثار را از میان میبریم. در نتیجه، خودبهخود در حال از بین بردن بخشی از میراثمان هستیم.
این معمار گفت: نباید با مهندسان عمران دشمنی کنیم، چون آنها هم باید کار کنند، پروژه دارند، پیمانکارند و هرکدام در چرخه توسعه نقشی دارند. نکته این است که باید آنها را با مسائل فرهنگی و تاریخی بیشتر آشنا کنیم، یادآور شویم که شما در سرزمینی کار میکنید که پیش از هر چیز، «میراث» دارد، نه فقط زمین و سازه.
او اظهار کرد: ما در جایی کار میکنیم که دارای تمدن و تاریخ است. بنابراین، حساسیت و ملاحظات ویژهای میطلبد. از این رو آموزش، شاید از کودکی لازم است، و همت بزرگانی که در این جمع حضور دارند اهمیت دارد تا مسائل و ارزشهایی را که عمداً یا سهواً نادیده گرفته شدهاند، یادآور شویم و پاس بداریم.
همه ما مقصریم!
گیتی اعتماد، از پیشکسوتان برجسته شهرسازی ایران و استاد دانشگاه نیز در این گردهمایی گفت: درست همانطور که در سطح جهان، کارتلهای اسلحه مردم را به جنگ میکشانند، در پشت بسیاری از منازعات و تخریبها نیز منافعِ گروهها و نهادهایی قرار دارد که از آشوب و منازعه سود میبرند. این واقعیتی است که نباید از آن غفلت کنیم. چه دموکراتها در آمریکا سر کار بیایند، چه جمهوریخواهان، در نهایت میبینیم که اسلحه در اختیار جنگافروزان قرار میگیرد. نمیخواهم وارد سیاست شوم، اما همین مسئله در کشور ما نیز به شکلی دیگر تکرار میشود. درست است که دوستان اشاره کردند به مهندسان راه و ساختمان، اما من میخواهم بگویم که همه ما مقصریم. مگر معماران بیتقصیرند؟ مگر شهرسازانی که حرف کارفرما را بیچون و چرا اجرا کردند، نقشی در این وضعیت ندارند؟ تسلط امروز شهرسازیِ سوداگرانه بر تهران و بسیاری از شهرهای ایران نتیجه همین چرخه معیوب است.
اعتماد ادامه داد: همانطور که یکی از مهندسان میگفت «شهرسازی و برنامهریزی در ایران یعنی طرحی بدهیم که اجرا نشود!» ما گاه طرحهایی را تصویب میکنیم که یا قابلیت اجرایی ندارند، یا اگر اجرا شوند، به زیان شهر و مردم تمام میشوند. اما با وجود همه اینها، من هنوز ناامید نیستم. همانطور که مثال مترو اصفهان را زدیم، وقتی مردم صدایشان بلند میشود، بهویژه با فعالیت انجمنهای مدنی و نهادهایی مانند مؤسسه تهران، میتوان جلوی بسیاری از این خطاها را گرفت. اگر ساکت بنشینیم، طبیعی است که هرکس دنبال سود بیشتر میرود؛ چه کسی بدش میآید سرمایهاش در عرض یک یا دو سال دو یا سه برابر شود؟ البته شاید یکی از مقصران اصلی در این میان صدا و سیمای ماست؛ چرا که نتوانسته فرهنگ و ارزشهای ملی را به مردم آموزش دهد. این غفلت فرهنگی تنها به بُعد اجتماعی محدود نیست، بلکه از نظر اقتصادی نیز به زیان ماست. ببینید، اگر ما میتوانستیم گردشگری را در این کشور رونق دهیم، دیگر چه نیازی به تکیه مطلق بر نفت داشتیم؟
این شهرساز اظهار کرد: ایران از شمال تا جنوب، سرشار از تنوع اقلیمی، طبیعی و تاریخی است. ما میتوانستیم از همین تنوع بهعنوان منبعی پایدار برای درآمد ملی استفاده کنیم. وقتی به کشورهای کوچک آفریقایی سفر میکنیم و میبینیم با کمترین امکانات، چگونه گردشگر جذب میکنند، واقعاً آدم دلش میگیرد وقتی با ایران مقایسه میکند. ما همهچیز داریم، اما قدرش را نمیدانیم. به همین دلیل است که معتقدم باید مسئله توسعه شهری را در پیوند با فرهنگ و در افق بلندمدت دید. نباید صرفاً به امروز و به ساخت یک مترو یا پروژهای کوتاهمدت نگاه کرد. مگر کسی مخالف مترو است؟ خیر، ما ضد تکنولوژی نیستیم. اما در هیچ کشوری مترو را به بهای خشککردن رودخانهها یا نابودی آثار تاریخی نمیسازند.
او افزود: به عنوان نمونه، انگلستان بیشترین خطوط مترو و راهآهن را در جهان دارد (نسبت به جمعیت و مساحت)، اما هرگز نشنیدهایم که برای احداث آنها رودخانه تیمز را خشک کرده باشند یا بنای تاریخی را از میان برده باشند. در حالیکه ما چشم خود را میبندیم و با مدیران ناآگاه، بیعلاقه به فرهنگ و بیاعتنا به ارزش میراث، تصمیمهایی میگیریم که خسارت آنها جبرانناپذیر است. این مدیران نمیدانند که وقتی در نقطهای برج میسازند یا بافت تاریخی را تخریب میکنند، حتی از نظر اقتصادی نیز در درازمدت به ضرر کشور عمل میکنند. شاید آن فرد پیمانکار یا سرمایهگذار یکشبه میلیاردر شود، اما در مقیاس جمعی و تاریخی، این کار برای شهر و برای آینده ایران فاجعهبار است.
اعتماد گفت: از سوی دیگر، تهران شهری است که نه برای سالمندان طراحی شده، نه برای کودکان، نه برای معلولان، و نه حتی برای افراد سالم. تهران حتی برای افراد سالم هم فضای زیستیِ متناسب ندارد، و این نتیجهی همان شهرسازیِ بیتوجه به انسان است. مسئولیت این وضعیت با کیست؟ با شهرداری و دستگاههای نظارتی که کوتاهی کردهاند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، همهمان بهنوعی در این خطا شریکیم.
نگران ایران هستیم
لادن اعتضادی، معمار و استاد دانشگاه نیز گفت: در فیلمی که درباره شهر رم است، در یکی از صحنههایش کارگران در حال حفاری مترو هستند و ناگهان به اثری تاریخی در زیرزمین میرسند. همینکه آن نقوش با هوای آزاد تماس پیدا میکند، رنگش میپرد، بلافاصله عملیات را متوقف میکنند و آن محل بسته میشود. رم، شهری است که میراث تاریخیاش هویت آن را شکل داده است، بنابراین، ساخت مترو در آنجا بسیار با دقت و حساسیت انجام میشود. ایتالیا کشوری ثروتمند نیست، اما چون بر پایه گردشگری زندگی میکند، از هر صدمه به میراث تاریخی پرهیز میکند. در رم، هیچ پروژهای بدون ارزیابی دقیق فرهنگی اجرا نمیشود. حتی در لندن نیز همین است. ما اما در کشور خود، حتی به وضعیت امروزمان هم آگاه نیستیم. باید از نظر علمی و عاطفی هر دو نگاه کنیم. ما انسانهایی هستیم که با هنر، تاریخ و اندیشه سر و کار داریم، ایران را خواندهایم، دیدهایم، و میدانیم که ارزشهایش بر پایه میراث فرهنگیاش استوار است.
او ادامه داد: ما نسبت به تاریخمان حس غریبی داریم، و این حس را، پیش از هر چیز، باید در نسل جوان از بین ببریم. من فکر میکنم یکی از بزرگترین صدمات فرهنگی همین است. اگر این روندها ادامه پیدا کند، اگر طبیعتمان روز به روز ویرانتر شود، اگر اصفهان فرونشست پیدا کند، اگر چشمهها خشک شوند، اگر دریاچههایمان از بین بروند، ما در واقع حس ملیمان را از دست میدهیم. از بین رفتن حس سرزمینی شوخیبردار نیست. این اتفاق میتواند به تجزیه ایران منجر شود. این سخن، شوخی یا سیاسی نیست، واقعیتی است که امروز بسیاری از دلسوزان نگران آناند، نگراناند از اینکه ایران برنامهریزینشده و بیدغدغه، روزی به سمتی برود که پایههای همبستگیاش سست شود. اگر حس هویت ملی و تعلق سرزمینی را از دست بدهیم، از همانجا تضعیف آغاز میشود. نسل آینده اگر وابستگی و دلبستگی به خاک و گذشته خود نداشته باشد، خیلی راحت، ایران تجزیه میشود، خیلی راحت سرزمین خالی میشود.
هیچکس تهران را نمیبیند!
در ادامه، انوشه منصوری، از بنیانگذاران انجمن مفاخر معماری ایران و مؤسسه مطالعات تهران کلانشهر، با تاکید بر اینکه ما باید برای هر چیز «نام» بگذاریم، گفت: وقتی برای کسی یا چیزی نام میگذاریم، در واقع به او شخصیت میدهیم. وقتی کودکی به دنیا میآید، با نامش رشد میکند، با همان نام شناخته میشود، با همان نام زندگی میکند، درس میخواند، مدرک میگیرد و در جامعه جا میافتد. نام، هویت میآورد، و گرد آن نام آدمها جمع میشوند. حالا وقتی برای شهری هم نام میگذاریم، یعنی به آن احترام گذاشتهایم. همانطور که ما این اعتماد را داشتیم و به همه گفتیم بیایند تهران را ببینند. اما با اینکه همه در تهران زندگی میکنند، هیچکس واقعاً تهران را نمیبیند. همه فقط مشکلاتش را میبینند؛ اتوبانها، ترافیک، آلودگی هوا، دردسرها، و خستگی روزمره.
او ادامه داد: آنچه از تهران در ذهنها مانده، فقط اتفاقات بد است. همیشه داریم غر میزنیم، هیچوقت نمیگوییم این شهر چقدر زیباست. نمیگوییم توپولوژی تهران چقدر شگفتانگیز است. شما از بالای کوه پایین بیایید تا برسید به شهرری، این مسیر را نگاه کنید؛ میبینید که چه چشمانداز باشکوهی دارد، اما ما در روزمرگی نمیبینیمش. چرا؟ چون در ترافیک گیر کردهایم، چون خستهایم، چون از صدای بوق و ازدحام کلافهایم، و فقط صداها و آلودگی را میبینیم. اما حقیقت این است که «تهران ما زیباست». حالا چگونه میشود این زیبایی را به یاد آورد؟ با گذاشتن «نام». وقتی میگوییم «روز تهران»، در واقع داریم توجه مردم را برمیگردانیم به این شهر.
عضو انجمن مفاخر معماری ایران و مؤسسه مطالعات تهران کلانشهر اضافه کرد: برای همین، از بالای شهر تا پایین شهر آمدیم؛ از شمیران تا چشمهعلی، چون اینجا تاریخ است، زندگی است، تمدن است اما کسی نمیداند. آنکه در شمیران زندگی میکند، فقط میگوید «باغها از بین رفتند، درختها بریده شدند». ولی نمیگوید «آثار تاریخی از بین رفتند، تمدن کهن نابود شد». چه کسی این کار را کرده؟ ما. منِ معمار، منِ مهندس، منِ زمینشناس، منِ تاریخدان، ما مدیران شهر. شهر را آدم بیسواد خراب نکرده، آدم باسواد خراب کرده است. برای چه؟ برای توسعه. برای کشیدن اتوبان، برای ساخت برج، برای سود بردن، برای سرمایهداری. ما وقتی برای جایی اسم میگذاریم؛ یعنی به آن اعتراف میکنیم، یعنی میخواهیم به آن برسیم، زیباییهایش را بشناسیم، تاریخش را ببینیم. به همین دلیل است که من معتقدم بهترین کاری که میشود برای تهران یا هر شهر دیگری کرد، این است که برایش احترام قائل شویم، به نامش احترام بگذاریم. به تاریخش احترام بگذاریم.
این معمار گفت: به فرزندانمان بیاموزیم که از کجا آمدهاند. نباید بگذاریم بچهها در موبایلها و بازیها گم شوند. باید یادشان دهیم سرشان را بالا بگیرند، اطرافشان را ببینند، بفهمند چه داشتیم و چه داریم. ما هنوز خیلی چیزها داریم. برای حفظشان باید بشناسیمشان، و برای شناختن باید حرف بزنیم، باید بزرگان بنشینند و با نسل امروز سخن بگویند. نسل امروز، نسلی سطحی است. بچهها و جوانان ما فقط موبایل و بازی میشناسند. حتی در تنهایی خود منزویاند، معاشرت نمیکنند، مثل ما در کوچهها بازی نکردهاند، هممحلهایهایشان را نمیشناسند. فقط از دور با هم آشنایند، آن هم بر اساس امتیاز بازیها و رتبههای مجازی. پس باید سطح آگاهی و دانش کودکان، دانشآموزان و دانشجویانمان را بالا ببریم تا بتوانند زندگی در شأن خود و در شأن شهرشان، در شأن تهران، را بشناسند و پاس بدارند.
هشدارها و زنگ خطرهایی که امروز کاملاً حس میشوند
در ادامه این گردهمایی فرانه ریاحی، معمار و شهرساز گفت:هر پدیدهای که به سبک مدرن شروع شده، معمولاً شتابزده بوده است. اکنون اشکالات آن آشکار شده است و حالا همه جای دنیا میدانند که در هر کاری باید به جغرافیا و اقلیم توجه کرد. اگر در هر پدیده شهرسازی، جغرافیا و اقلیم نادیده گرفته شود، به همان مصیبتی که امروز میبینیم دچار خواهیم شد. افسوس خوردن کافی نیست. علم جدید ما را وادار میکند که بیاموزیم و بفهمیم. این موضوع فقط شامل چشمه علی نمیشود، نه یک خیابان و نه یک پروژه کوچک، بلکه تمامی شهر را در بر میگیرد. نباید فقط به کارهای کالبدی نگاه کنیم و نباید فقط به میراث توجه کنیم. مهمترین تهدیدی که امروز همه ما را در شهرسازی تهدید میکند، بیتوجه به اقلیم است و این مسئله در تمام کارهای توسعه شهری ما بسیار نادیده گرفته شده است.
او افزود: اگر بتوانیم از این پس، این اصول را در شرح خدمات پروژههایمان لحاظ کنیم و کسانی که طراح هستند را ملزم کنیم که ابتدا به این مسائل توجه کنند و سپس شروع به طراحی کنند، و اگر بتوانیم خدمات فرسوده شهری، بهویژه آن بخشهایی که پیش از انقلاب ساخته شده و همچنان در حال استفاده است، را به روز کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم.
ریاحی اظهار کرد: یکی از پیامدهای مهم این اتفاق، از بین رفتن خاطرات و پیوند نسلها با این مکان است. نسل ما، خاطرات دوران کودکی خود را در این چشمهها و برکهها ساختهاند و امروز، با خشک شدن آنها، این پیوندها و خاطرات به خطر افتادهاند. با یکی از دوستانمان که در آمریکا زندگی میکرد و از دوران کودکیاش میگفت، صحبت میکردم، او یادش بود که فرشهایشان را اینجا میشستند. اما حالا بچههایی که در همان محله هستند، چنین چیزی را نمیبینند. پس از مدتی میگویند: «اینجا مگه چی هست؟ خرابه است.» یکی از مشکلات دوران فعلی که در آن زندگی میکنیم، همین پاک شدن خاطرههاست. این بیهویتی بزرگترین خطر به نظر من است. ما باید ارزشها را حفظ کنیم، بهخصوص برای نسل آینده؛ نسلی که قرار است بیاید، این شهر را نگه دارد و به آن علاقه داشته باشد. اگر علایق و پیوندهای گذشته از بین برود، طبیعی است هر چیزی که به او القا شود را خواهد پذیرفت، و این واقعاً خطرناک است.
ریاحی در ادامه گفت: شهر ری باستان در این منطقه نخستین سکونتگاه بوده و بعد تهران شکل گرفته است. این واقعیت باعث میشود حس تاسف و نگرانی برای نسلهای آینده تشدید شود. مسئله دیگر، تغییر نام خیابانها و محلههاست. حالا که نام خیابانها عوض میشود؛ چرا حداقل نمینویسند که این محل قبلاً چه نامی داشته است؟ مثلاً «آجودانیه سابق» یا «کامرانیه سابق». چنین پاککردن خاطرات و تاریخچه محل، باعث ناراحتی میشود. در شهرهای اروپایی، مردم حتی سالها بعد از تغییرات، هنوز به یاد دارند که مدرسهشان کجا بوده یا خانهای که در آن زندگی کردهاند کجاست. اما در تهران، مدرسهها و محلههای قدیمی از بین رفتهاند و هیچ خاطرهای باقی نمیماند.
این معمار اظهار کرد: این اتفاقات بیشتر ناشی از یک جریان شتابزده در توسعه شهری است. ما دائماً گذشته را نفی کردیم، تصور میکردیم هر چه مربوط به گذشته است بد بوده، اما وقتی فرصتی برای تأمل پیدا کردیم، متوجه شدیم که گذشته ارزشهای خود را داشته است. حفظ این ارزشها ضروری است، اگر این کار را نکنیم، پشتوانه فرهنگی و هویتی خود را از دست میدهیم و آدمهای بیهویت خواهیم شد، کسانی که به راحتی میتوانند تحت تأثیر تغییرات قرار بگیرند و این برای ملت بسیار خطرناک است. نگرانی از تجزیه ایران ممکن است در ظاهر غیرواقعی به نظر برسد، اما این هشدارها و زنگ خطرهایی هستند که امروز کاملاً حس میشوند. به عنوان مثال، وقتی با جوانان مصاحبه میکنید، میبینید که بسیاری از آنها نمیتوانند حتی نام دو نویسنده ایرانی را بگویند. این فاجعهای است که ریشه در مشکلات سیستم آموزش و پرورش، شهرسازی، معماری و نادیده گرفتن هویت فرهنگی دارد. به نظر من، باید به مسئله هویت بسیار بها داد و آن را محور اقدامات فرهنگی و شهری قرار داد.
همچنین یکی دیگر از معماران حاضر، پرشیا قرهگوزلو، معمار و مدرس دانشگاه در سخنانی به روز تهران اشاره کرد و گفت: به نظر من، تهران بیش از هر چیزی شایسته کشف سرمایههای نمادین است و پیوستن آنها و ایجاد شبکهای از این سرمایهها، میتواند هویت شهر را به ساکنانش منتقل کند و شناخت و تعلق خاطر به شهر را تقویت کند. در تهران یک شبکه شهری را تجربه کردهایم؛ روند توسعه و مدرنیزاسیون تهران از حدود ۷۰ تا ۸۰ سال پیش آغاز شده است و روند آن، روندی ناپایدار بوده و ادامه پیدا کرده است. آنچه ما بر این لایه نشاندهایم، میراثی است که اتفاق افتاده و متأسفانه بیرویه ادامه یافته است. من فکر میکنم میتوانیم بازگردیم. بسیاری از شهرهای دنیا بازگشت کردهاند. نیویورک بازگشت، کپنهاگ بازگشت. آنها نکات برجسته و شاخص شهر خود را شناسایی کرده، شبکه شهریشان را به مردم نشان دادهاند و بر اساس آن، توسعه بیرویه را به توسعه پایدار تبدیل کردهاند. به نظر من تهران نیز این حق را دارد، شهروندانش این حق را دارند که چنین اتفاقی برای شهرشان رخ دهد. ما باید به بازگشت فکر کنیم، در عین توسعه، باید به بازگشت فکر کنیم، بازگشتی که نامش توسعه پایدار است، ولی متاسفانه ما فقط از اسم آن استفاده میکنیم و شناخت کافی وجود ندارد.
بیگلو، یکی دیگر از حاضران در جملاتی گفت: من سالها بهطور محدود در پروژههای مترو کار کردهام. در این سالها، خیلی با مهندسین عمران برخورد داشتهام. هرچند که گاهی دوست داشتم «کاسه و کوزه» سرشان بشکنم، اما واقعیت این است که در پروژه مترو، مهندس عمران تصمیمگیرنده نیست و حتی در پروژههای ساختمانی هم قرار نیست تصمیمگیرنده نهایی باشد. تصمیمگیری در مترو بر عهده مشاور مادر است. این مشاور بر اساس شیب مجاز قطار، مسیرها و سایر اصول اولیه، استراتژی خط مترو را تنظیم میکند. مشاور مادر باید از رشتههای مختلف استفاده کند تا استراتژی مناسبی طراحی کند. من یادم میآید که مشاور خط یک و سه تهران، گلایه میکرد که هیچ اطلاعات زیرساختی از تهران نداریم، مثلاً کندن منیریه باعث شد آب ناگهان فوران کند، زیرا نمیدانستند زیر زمین یک شاهلوله وجود دارد.
او با این تاکید که موضوع مشاور مادر مهم است و میتواند قبل از تایید نهایی، خروجی پروژهها را به کارشناسانی مانند موسسه تهران ارائه دهد تا بررسی شود و اگر مشکلی هست، به موقع اصلاح شود، افزود: مهندس عمران، بهطور معمول، کسی است که کار اجرایی را انجام میدهد و در پروژههای خصوصی، به دلیل اینکه خودش هزینه میکند، به خود حق تصمیمگیری میدهد، که متأسفانه بعضاً مشکلساز است. اما در پروژههای دولتی، موضوع متفاوت است و پروژههایی مثل مترو نیازمند رویکردی جامع و چندرشتهای هستند.
در نقد انتقال پایتخت
در بخشی از این مراسم احمد سعیدنیا به طرح تغییر پایتخت از تهران انتقاد کرد و گفت: اخیراً رئیس جمهور در صحبتی فرمودند که به علت بیآبی، شرایط اقلیمی، ترافیک، جمعیت و مسائل پیچیده دیگر در تهران، باید پایتخت به ساحل خلیج فارس منتقل شود. این موضوع یکی از مسائل مهم است که دولتها مدام مطرح میکنند. در دوره آقای رفسنجانی این مسئله یک بار مطرح شد، زیرا تهران مسائل پیچیدهای دارد، جمعیتش از حد استاندارد خارج شده و منابع آب کافی نیست. برخی دوستان نیز این نظریه را تایید کردند. در دوره آقای احمدینژاد نیز این مسئله دوباره مطرح شد و حتی کار عجیبی انجام شد که وزارتخانهها به استانهای مختلف منتقل شدند، که هم به وزارتخانهها آسیب زد و هم به موضوع پایتختی تهران.
او اضافه کرد: این موضوع در واقع پاک کردن صورت مسئله است. تهران اگر مشکلاتی دارد، از نظر جمعیتی، اقلیمی، منابع آب یا مسائل دیگر، تنها به پایتخت بودنش مربوط نیست، بلکه به شرایط وجودی خود تهران مربوط است. اگر پایتخت تغییر کند، مسائل تهران حل نخواهد شد. تهران یک کلانشهر بزرگ مرکزی ایران است و مسائل آن باید برای مردمش حل شود، نه اینکه دولتها از مسائل پیچیده و سخت فرار کنند. تهران قابل تغییر نیست. هم از نظر موقعیت جغرافیایی، که ممتاز است، و هم از نظر جایگاه ملی و سرزمینی. این موقعیت تقریباً با تهران و اصفهان همتراز است و از نظر مرکزیت تاریخی و جغرافیایی منحصر به فرد است. دوم اینکه، به دلیل جمعیت و مهاجرتهای گسترده به تهران، گرانیگاه ایران شده است. از سراسر ایران، از آذربایجان، کردستان، بلوچستان، خوزستان و خراسان، مردم به تهران مهاجرت کردهاند. در تهران، ساکنان از همه جای ایران حضور دارند، یک پایگاه و جایگاه ملی و سرزمینی بسیار ممتازی دارد.
سعیدنیا اظهار کرد: پایتخت بودن تهران تنها مربوط به دولت نیست. تهران پایتخت سرزمین ایران است، پایتخت مردم ایران است و با تمام مردم و سرزمین آشناست. به این ترتیب باید این نظریهها نقد شوند و مسائل تهران حل شود، نه اینکه از آنها فرار کنیم. اینکه بخواهیم پایتخت را جابهجا کنیم، یعنی مشکلات تهران، از جمله آلودگی و تراکم جمعیت، رها شود و مردم تهران، که نمایندگان تمام مردم ایران هستند، به حال خود گذاشته شوند. ما باید مسائل تهران را حل کنیم و نباید از آنها فرار کنیم. دولتها در این زمینه فرار میکنند، و این یک وجه بسیار مهم است.
انتهای پیام
نظرات