• یکشنبه / ۲۳ دی ۱۳۸۶ / ۱۰:۳۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8610-07282

گفت‌وگو با رضا قيصريه هدايت‌نويسي و كافكابازي جواب نمي‌دهد

گفت‌وگو با رضا قيصريه
هدايت‌نويسي و كافكابازي جواب نمي‌دهد

رضا قيصريه معتقد است: ترجمه در ايران در طول اين سال‌ها، هم از نظر كمي و هم از نظر كيفي، پيشرفت داشته است.

اين مترجم و داستان‌نويس با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره‌ي مسائلي چون ضرورت ترجمه از زبان اصلي، نقد ادبي، ادبيات جدي و عامه‌پسند، جهاني شدن و... با بخش ادب اين خبرگزاري به گفت‌وگو پرداخت.

ترجمه از زبان غيراصلي اشتباه است

قيصريه در ابتداي صحبت‌هايش عنوان كرد: در اين سال‌ها تعداد ترجمه‌هايي كه از زبان اصلي شده، نسبتا بالاست. حداقل در زمينه‌ي زبان ايتاليايي كه در آن كار مي‌كنم، مي‌توانم بگويم اكثر كارهايي كه از زبان ايتاليايي ترجمه شده، تقريبا از زبان اصلي بوده‌اند. غير از چند مورد مانند اومبرتو اكو يا ايتالو كالونيو. اما در مجموع، ترجمه از زبان غيراصلي كاري اشتباه است.

او يادآور شد: امروز نسل جديد مترجمان در ايران، نسلي فارغ‌التحصيل از زباني كه ترجمه مي‌كنند، هستند، كه اين بسيار مهم است. به نظرم، اگر شرايط مساعدتر باشد، مسلما ترجمه‌ها بهتر خواهند بود. تأكيد دارم ترجمه حتما بايد از زبان اصلي باشد؛ مگر اين‌كه در مواردي خاص باشد؛ مثلا زبان چيني يا ژاپني كه مترجم، آن را نمي‌داند. در اين شرايط ترجمه بايد از طريق يك زبان واسطه انجام شود. اما در زبان‌هايي مثل فرانسه، ايتاليايي، اسپانيولي و انگليسي، ترجمه حتما بايد از متن اصلي صورت گيرد.

زبان فارسي قدرت زيادي دارد

اين مترجم همچنين درباره‌ي قابليت‌هاي زبان فارسي و انعطاف اين زبان در ترجمه، متذكر شد: بسياري از متون سخت انگليسي را به راحتي مي‌توان به فارسي برگرداند. معتقدم زبان فارسي بسيار انعطاف‌پذير است. شايد ما همه‌ي ابعاد آن را نمي‌شناسيم، و به دليل نداشتن شناخت، احساس مي‌كنيم زبان فارسي نمي‌تواند معنا را برساند؛ اما اين‌طور نيست؛ بلكه روي اين زبان كار نشده است. زبان فارسي قدرت زيادي دارد و تجربه‌ي من در ترجمه نشان داده كه مي‌توان بسياري موارد را به فارسي درآورد، اما كار مي‌خواهد و ديد علمي و زبان‌شناسانه؛ ولي اين مسأله نيست و هنوز نقد ادبي ما بسيار گنگ است.

ترجمه، تبادل فرهنگي و پيشرفت

قيصريه درباره‌ي نقد ادبي در ايران گفت: مسائلي كه غربي‌ها از آن‌ها استفاده مي‌كنند، تنها براي غرب نيست و در اين زمينه نبايد جداسازي كرد. وقتي تاريخ اروپا را مي‌خوانيم، مي‌بينيم قسمت عظيمي از رنسانس مرهون شرق است و بر اساس ترجمه به وجود آمده است. قرن‌هاي 15 و 16 ميلادي دوران شكوفايي ترجمه‌اند، كه در اروپا اومانيست‌ها در حال ترجمه بودند و مي‌گفتند هرجا مطلبي هست، بايد ترجمه كنيم و به زبان خود در‌آوريم. در اين دوران، بسياري از فيلسوفان شرقي، اسلامي و عرب ترجمه شدند؛ بنابراين به نظرم تبادل فرهنگي باعث پيشرفت‌هاي زيادي خواهد شد و نبايد در را بست و گفت‌ كه اين‌طور نيست. در مورد نقد هم اول بايد ديد كه ما آيا سنت نقد داشته‌ايم يا نه و چنين چيزي در ادبيات كلاسيك ما بوده است يا نه؟ بعضي‌ها اعتقاد دارند كه بوده و به رساله‌ها اشاره مي‌كنند، اما بايد آن‌ها را بيرون كشيد و نشان داد كه در دوره‌ي فلان، آن نويسنده را نقد كرده‌اند.

مترجم «تپه‌هاي سبز آفريقا» و «پروانه و تانك» ارنست همينگوي اعتقاد دارد: مسلماً آن چيزهايي كه در اروپا كار شده، به درد مي‌خورد؛ ولي بايد طرز كاربرد آن‌ها را در خودمان پيدا كنيم تا بتوانيم اين‌جا پياده‌شان كنيم. وقتي توانستيم اين ‌كار را بكنيم، خودبه‌خود رشد مي‌كند و تكامل مي‌يابد. از اين منظر، نقد ادبي يك مسأله‌ي آكادميك است كه در اروپا از دانشگاه‌ها بيرون آمده است.

نقد آكادميك

اين مترجم با بيان اين مطلب كه اومانيست‌ها پايه‌گذاران نقدهاي آكادميك هستند، متذكر شد: اولين نكته‌اي كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه نقد در اروپا يك حركت آكادميك است و نبايد هرچه را از دانشگاه بيرون مي‌آيد، محكوم كرد. در غرب، اساس حركت نقد از دانشگاه بوده و در ايران اين اتفاق كم‌تر افتاده است. مثلاً مجتبي مينوي كاري به اسم «پانزده گفتار» دارد كه درباره‌ي نويسندگان غربي و نقد بسيار خوبي است. اين نقد همان نقد آكادميك است و يا مي‌توان به نقدهاي عبدالحسين زرين‌كوب اشاره داشت كه از اين دست است. اين‌ها دست‌مايه‌هاي بسيار خوبي هستند كه مي‌توان بر اساس آن‌ها حركت كرد.

در نقد ايران عده‌اي را ناديده مي‌گيرند

قيصريه افزود: اما نقد ديگري نيز به نام نقد ژورناليستي داريم كه گاهي استعدادهاي خوبي در آن‌ ديده مي‌شود؛ اما اين نقد هنوز كامل نيست و بايد پوسته‌ي كوبيدن يك اثر را در نقد كنار بزنيم. البته اين در تمام دنيا هم هست؛ اما بهتر است اين‌گونه حساب كنيم كه نقد ارزيابي از يك اثر است، آن هم به شكل آكادميك آن.

او با بيان نكته كه در نقد ايران، عده‌اي را ناديده مي‌گيرند، يادآور شد: مثلا تصور مي‌شود رمان‌هايي كه پرفروش‌اند، حتما رمان‌هاي بدي هستند و آن‌ها را ناديده مي‌گيرند و به دنبال دليل اين امر نيستند كه اگر رماني پرفروش است، به چه دليل است.

خواندن رمان‌هاي بازاري چه اشكالي دارد؟

نويسنده‌ي مجموعه‌ي داستان «كافه نادري» افزود: رمان‌هاي عامه‌پسند و پرفروش در تمام دنيا وجود دارند؛ همه كه سارتر، كامو و فاكنر نمي‌خوانند. عده‌ي كثيري هستند كه رمان‌هاي جنايي و يا انواع ديگري را مي‌خوانند. عده‌اي هم هستند كه رمان‌هاي بازاري مي‌خوانند. مگر چه اشكالي دارد كه مردم اين رمان‌ها را بخوانند؟ عده‌اي ممكن است با اين كتاب‌ها شروع كنند و بعد به رمان‌هاي جدي‌تر برسند، بسياري از هم‌سنان من نيز از همان داستان‌هاي پاورقي عامه‌پسند مجلات شروع كرده و بعد به ادبيات جدي رسيده‌اند. مهم اين است كه خواننده كتاب بخواند؛ جدي يا غيرجدي اهميت ندارد.

قيصريه متذكر شد: اين تقسيم‌بندي‌ها در ادبيات به جايي راه نمي‌برند. پشت اين‌ها يك ديد مضمحل‌شده‌ي سياسي مي‌بينم كه براي ادبيات زهر است. بايد توجه داشت كه حتا اگر رمان سياسي بنويسيم، بايد اصل رمان را داشته باشد.

نمي‌توانيم كافكابازي درآوريم

او در ادامه يادآور شد: مقدار زيادي از داستان نوشتن به خود نويسنده بازمي‌گردد كه چقدر از زندگي شناخت دارد. چيزي كه اين‌جا من مي‌بينم، مقدار زيادي تقليد از ديگران است كه بايد از بين برود. اين تفكر بايد اصلاح شود كه فلان نويسنده چيزي را نوشته و ما هم بايد آن‌طور بنويسيم؛ مثلا هدايت‌نويسي كنيم و يا مشكل‌نويسي، و فكر كنيم مانند كافكا نوشته‌ايم. بايد توجه داشت كه ذهنيت هدايت و كافكا چيزي ديگري است. اين را ‌كه مي‌گويند هدايت، كافكاي ايران است، اصلا قبول ندارم؛ چراكه كافكا اصلا در زمينه‌ي ديگري رشد كرده است و نويسندگان ما پس‌زمينه‌هاي تاريخي آن را نمي‌شناسند. كافكا در دوران قرن 20 كه همه‌چيز ناپايدار است، جنگ شده و ترس حاكم است، مي‌زيسته؛ اما ما اين‌ها را نداريم؛ بنابراين نمي‌توانيم كافكابازي درآوريم و يا سخت‌نويسي كنيم.

پست‌مدرنيسم اروپا به ما ربطي ندارد

رضا قيصريه درباره‌ي ادبيات پست‌مدرن در ايران گفت: خيلي در جريان بحث‌هايي كه درباره‌ي ادبيات پست‌مدرن در ايران شده، نيستم؛ اما به نظر، آن‌چه در اروپا اسمش پست‌مدرن است، به ما ربطي ندارد. شايد بتوان گفت، نويسندگاني چون پروست، كافكا و پيراندلو پست‌مدرن‌هاي اصلي هستند؛ اما به نظر، درباره‌ي پست‌مدرنيسم بيش‌تر مي‌توان در سينما حرف زد. نكته‌اي كه در اين زمينه بسيار اهميت دارد، اين است كه پست‌مدرنيسم در اروپا مقدار زيادي از گذشته‌ي مردم مي‌گيرد؛ مثلا از دوران باروك و گوتيك وام مي‌گيرد. اما چيزهايي كه اين‌جا مي‌بينم، بسيار مصنوعي هستند؛ در نتيجه نمي‌توان دقيقا فهميد كه اين‌جا پست‌مدرنيسم چه خطي يافته است. يك‌سري بحث‌ها در اين‌باره مي‌شود؛ ولي جا نيفتاده و ابعادش ناشناخته است. غرب از فرهنگ ما در هنرش استفاده مي‌كند؛ اما ما خود به اين موضوع توجهي نداريم. يك عكاس ايتاليايي چندي ‌پيش در ونيز عكس انعكاس كليسا را در شيشه‌هاي خانه‌هاي اين شهر گرفت و ضميمه‌ي آن را شعرهايي از بيدل دهلوي قرار داد؛ زيرا او مفهوم «آيينه» را در شعرهاي ايراني يافته بود؛ اما ما خود استفاده نمي‌كنيم. من ممكن است عمل اين عكاس را پست‌مدرن بدانم، تا داستاني كه اين‌جا سعي مي‌شود به سبك پست‌مدرن نوشته شود.

خودمان از فرهنگ‌مان غافليم و ديگران...

مترجم «من كه حرفي ندارم» و «داستان‌هاي رمي» اثر آلبرتو موراويا تصريح كرد: كار خوب، خوب است. هيچ‌كس نتوانسته مانند حافظ مرا تحت ‌تأثير قرار دهد. اين‌ها زبان‌شان ابدي است. وقتي حافظ را مي‌خوانم، فكر مي‌كنم دارم ايران و تمام تفكر ايراني را مي‌خوانم. تاريخ و مصدر تاريخي‌اش را مي‌خوانم. وقتي مي‌بينيم شعرهاي سعدي ترجمه مي‌شوند و روي سمبوليسم فرانسه تأثير مي‌گذارند، چرا نبايد خود از آن‌ها استفاده كنيم؟ مشكل اين است كه ما استفاده نمي‌كنيم. ديگران فرهنگ ما را مي‌خوانند و تجزيه و تحليل مي‌كنند، و به نظرم آن‌ها بيش‌تر به ايران خدمت مي‌كنند تا خود ما.

وي يادآور شد: نويسندگان غربي ارزش‌هاي هر فرهنگي را مي‌فهمند و از آن استفاده مي‌كنند. آن‌ها از همه‌چيز استفاده مي‌كنند؛ چراكه ديد كلي دارند. ما نمي‌رويم حافظ ، سعدي، مولانا و شهريار را بخوانيم؛ اما شاعران غربي مثل شكسپير، گوته و دانته را مي‌خوانيم، و مي‌بينم كه آن‌ها غيرمستقيم مي‌گويند برو حافظ بخوان.

ادبيات معاصر ما در غرب مورد توجه قرار نمي‌گيرد

اين مترجم با بيان اين مطلب كه اگر شعر و ادبيات ما جهاني نشده، به اين دليل است كه مي‌خواهد نسخه‌بدل چيزي را ارايه دهد كه آن‌ها خود، بهترش را ارايه داده‌اند، افزود: غرب حافظ و مولانا ندارد. وقتي ايتالو كالوينو مي‌گفت كه سعدي بزرگ‌ترين داستان كوتاه‌نويس است، حتما چيزي ديده است. نمي‌خواهم ناسيوناليست‌بازي درآورم؛ مي‌خواهم زاويه‌ي نقد ادبي تاريخي اين موضوع را ببينم. با اين حساب معلوم است نوشته‌هاي معاصر ما مورد توجه قرار نمي‌گيرند. حتا فروغ فرخزاد - هرچند شعرهايش خوب است - به درد آن‌ها نمي‌خورد.

دولت‌آبادي، سيسيل و داستان‌هاي دهقاني

قيصريه در پايان يادآور شد: صادق هدايت تنها نويسنده‌ي ايراني است كه در خارج بيش‌تر از هر نويسنده‌ي ديگر ايراني، او را مي‌شناسند. وقتي آثار او ترجمه شدند، بر بعضي از داستان‌هاي اروپايي تأثير گذاشتند؛ حتا روي خوليو كورتاسار هم تأثير گذاشتند. اما معلوم است كه مانند نويسندگاني پرفروش چون آنتوان چخوف و يا فئودور داستايوفسكي نيست. حتا آثار ديگراني چون غلامحسين ساعدي هم ترجمه شدند؛ اما فروش آن‌چناني نيافتند؛ زيرا اين‌ها موتيف‌هايي هستند كه اروپايي‌ها خود بسيارش را دارند. مثلا سيسيل پر است از داستان‌هاي دهقاني؛ بنابراين داستان‌هاي محمود دولت‌آبادي براي آن‌ها جذاب نخواهند بود. به هرحال آثار نويسندگان ما امروز آن‌جا فروش ندارند؛ ولي ممكن است بعدها فروش داشته باشند، كه اين زمان مي‌خواهد.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha