رییس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در همایش بزرگداشت روز جهانی فلسفه که با عنوان " فلسفه و جهان طبیعت" برگزار شد، با موضوع ضرورت پرداختن به نسبت فلسفه و شناخت طبیعت به ایراد سخن پرداخت.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه در این همایش گفت: وقتی از فلسفه سخن به میان میآید مقصود هستیشناسی و بحث از "وجود" بما هو وجود است. امروزه، فلسفه، علاوه بر بحث از هستی از آن جهت که هستی است؛ از هستیهای خاص و از تعامل انسان با این دسته از هستیها بیش از گذشته بحث میکند.
این استاد حوزه علمیه قم گفت: فلسفه طبیعت نیز یکی از فلسفههای خاص و فلسفههای "مضاف" است که به هستیشناسی طبیعت و چگونگی تعامل انسان با آن سخن میگوید.
خسروپناه گفت: نخستین پرسش فلسفی، چیستی طبیعت است و این که حقیقت طبیعت چیست؟ مقصود از طبیعت، موجود زمانی، مکانی، مادی، محسوس و مشاهدهپذیر با چشم طبیعی و ابزاری است و این حقیقت به دو دسته موجود بی جان و جاندار تقسیم میشود.
وی افزود: طبیعت در دانشهای مدرن، یعنی فیزیک و شیمی و زیستشناسی، زیرا اتمها تا گونهها را شامل میشود و اتمها و مولکولها، موجودات طبیعی بیجان، سلولها، بافتها، اندامها، دستگاهها، گونهها و موجودات جاندار شمرده میشوند.
این دانشیار موسسه پژوهشی حمکت و فلسفه ایران با بیان اینکه سلول، بنیادیترین واحد سازنده موجود زنده است که مقداری ماده وراثتی دارد، ادامه داد: زیستشناسی، سلول و بافت و اندام و دستگاه و گونه را موجود زنده مینامد و برای حیات و زنده بودن موجودات، ویژگیهایی، مانند داشتن سازماندهی بالا، پایداری و قابلیت ثابت نگه داشتن محیط درونی موجود زنده، سازگاری و هماهنگی با محیط، تولیدمثل و همانندسازی، تغذیه و رشد را بیان میکند.
خسروپناه با بیان اینکه دانشهای مدرن برای حیات، تعاریف مختلف فیزیولوژیکی، متابولیکی، بیوشیمیایی و غیره نیز ذکر کردهاند، افزود: پرسش مهم فلسفی این است که آیا حیات، همین اعضا و اجزای مادی است یا حقیقتی ورای طبیعت دارد؟ آیا اجتماع تعدادی ملکول و تبدیل آنها به سلول، حیات میسازد؟ تعداد ملکولهای موجود در هر سلول کبد را 200 تریلیون تخمین علمی زدهاند، آیا اجتماع این تعداد ملکول، حیات را در سلول کبدی تحقق میبخشد؟
وی گفت: فیلسوفان الهی، نفس را منشاء حیات دانستهاند. افلاطون، نفس را مبدا و منشا حیات و حرکت جسم معرفی کرده است و ارسطو، نفس را کمال اولی برای جسم طبیعی آلی (دارای اندام) دانسته است.
این استاد حوزه علمیه قم اظهار کرد: ابن سینا نیز نفس را نیرویی در جسم معرفی میکند که منشا صدور کارهای مختلف میشود که یکنواخت غیر ارادی نیستند و ملاصدرا، نفس را جوهر مجردی میداند که ذاتا از ماده مجرد و در مقام فعل به ماده تعلق دارد.
خسروپناه گفت: پس طبیعیدان به حیات برای برخی از موجودات طبیعی، اعتراف و بدون اشاره به نفس مجرد، آن را تبیین میکند و فیلسوف الهی، نفس مجرد را مبدا و منشاء اصلی حیات میداند و سلول و بافت و اندام و غیره را ابزار مادی برای تعلق حیات میشمارد.
وی ادامه داد: پرسش مهم فلسفی این است که اگر سلول و بافتهای بدنی و پیوستگی فیزیکی عناصر بدن بتوانند حیات به معنای داشتن تغذیه و رشد و تولید مثل را تبیین کنند؛ آیا میتوانند معنای پیچیده حیات، یعنی تدبیر و سازماندهی پیچیده بدن، ساحت ادراکی و شعوری بدن، به ویژه درک استدلالی و استنتاجی و درک خیالی، اراده و اختیار انسان، هویت شخصی انسان را نیز تبیین کنند؟
این استاد حوزه علمیه قم افزود: یا اینکه آیا اجزاء طبیعی بدن، خود دارای شعوری هستند که بتوانند سازماندهی پیچیده اندام با شعور را به تنهایی، به عهده داشته و هویت ساز باشند؟ آیا با فرض تقسیم هستی به ملک و ملکوت، بدن علاوه بر تدبیر ملکی به تدبیر ملکوتی نیز نیازمند است؟ تدبیرکننده ساحت ملکوتی بدن کیست؟ این گونه پرسشها و دهها پرسش فلسفی هست که نیاز به تحقیق نو دارند؟ این تحقیقات هم باید با همکاری فیلسوفان و زیستشناسان انجام گیرد.
خسروپناه اظهار کرد: تا اینجا از رابطه فلسفه و طبیعت در مقام نظر سخن گفتیم؛ اما فلسفه با طبیعت در مقام عمل نیز ارتباط دارد. چگونگی تعامل انسان با طبیعت که در حوزه صنعت و سلامت مطرح میشود؛ پیش از آنکه بحثی اخلاقی و حقوقی باشند؛ بحثی فلسفی است. آیا انسان باید در تعامل با طبیعت به گونهای قرار گیرد که در طبیعت تصرف کند یا در طبیعت، تجاوز کند؟
وی ادامه داد: اصطلاح "گشتل" در فلسفه هایدگر که شاه کلید فهم فلسفه تکنولوژی اوست، لااقل سه خاصیت هم زمان، یعنی: 1- انکشاف، 2- تعرض، 3- شتاب را دارد. وی تعرض را ویژگی مهم برای تکنولوژی مدرن ذکر میکند. آیا بشر در تعامل با طبیعت باید به تکنولوژی ( تعرض بر طبیعت) برسد یا صنعت (تصرف بر طبیعت و تعامل با آن)؟ این یک سوال مهم فلسفی است.
این استاد حوزه علمیه قم گفت: پرسش فلسفی دیگر مربوط به تعامل انسان با طبیعت از جهت سلامت است، اگر علوم پزشکی را مجموعه مسائلی بدانیم که با روش تجربی و آزمایشگاهی به کشف بیماریهای انسان و درمان آنها میپردازد؛ توجه به مبانی فلسفی حاکم بر روش شناسی علوم پزشکی، دنیای دیگری را به روی ما باز میکند.
خسروپناه گفت: بخشی از مبانی این است که آیا موجودات جهان را باید به خیر و شر دستهبندی کرد و موجودات شر را برای حفظ انسان از بین برد یا این که همه موجودات خیرند؛ هر چند ممکن است گاهی شر نسبی گردند پس باید تعامل سازنده با آنها داشت؟
وی گفت: برای نمونه آیا باکتری به عنوان یک موجود که ضرر به انسان میرساند باید با آنتیبیوتیک از بین برود و در نتیجه شاهد مقاومت باکتری بشویم و یا این که باید با باکتری به عنوان شر محض ننگریست و با آن تعامل سازنده داشت و بدن را مقاومسازی کرد؟ فلسفه اسلامی، شر مطلق در جهان را نمیپذیرد و نگرش خاصی به تعامل با موجودات طبیعی دارد.
بنا بر این گزارش حجتالاسلام والمسلمین سیدمصطفی محقق داماد نیز در این همایش با موضوع "الهیات محیط زیست" اظهار کرد: بحران زیست محیطی که زندگی بشریت معاصر با آن مواجه است را بایستی جدای از ریشههای زیستشناسی و تجربی آن و آنچه در حوزه علوم طبیعی و زیستی و تکنولوژی مطرح میشود مورد بررسی قرار دارد، زیرا بیشک از نوع بحران فکری و اخلاقی است و مادام که نگاه بشر به زندگی و جهانی که در آن میزید و محیطی که او را احاطه کرده است تغییر نیابد قابل حل نخواهد بود.
وی ادامه داد: اما سخن این است که از کجا باید راهحل آغاز گردد؟ پاسخ این سوال در شناخت علل و عوامل پدید آمدن این بحران نهفته است. نگاه اومانیستی در عصر جدید و ارتباط این مبنای فلسفی با نقش علوم و تکنولوژی جهان امروز راز اصلی این بحران است و تنها راه برون رفت از بحران، تحول مبنایی در تربیت اخلاقی بشر و تحول فکری و نیز نگاه او به ساختار علوم معاصر است.
این عضو فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران با بیان اینکه ادیان الهی به خصوص ادیان ابراهیمی را متهم میکنند که ریشه این بحران در طرز فکری نهفته است که ادیان برای بشر فراهم ساخته است، گفت: میگویند ادیان الهی جهان را ساخته الهی و بشر را محور اصلی جهان و تمام آفرینش را برای او و به خاطر وی دانستهاند و از این رهگذر بشر صاحب اختیار مطلق شده و لذا با آزادی و اختیار مطلق به جهان طبیعت و مظاهر آن افتاده و آن را تضییع، تفریط و تخریب کرده است.
محقق داماد اظهار کرد: آیا اتهام فوق با واقعیت منطبق است؟ آیا ادیان الهی بشر را دردانه طبیعت کرده و دستان او را در تجاوز در طبیعت باز نهاده و همین امر منجر به تخریب طبیعت شده است؟ یا آن که واقعیت خلاف آن است؟ ناسپاسی است که به علت عدم آشنایی با معارف الهی چنین بیندیشیم. انصاف آن است که بشر با دوری از خداوند و تعلیمات انبیاء الهی مبتلا به این بحران شده است و تنها نجات بازگشت به آغوش محیط الهی و آرامش یافتن در آن محیط است.
وی گفت: در قرآن محیط داستان آغاز خلقت بشر، گفتگوی خداوند با ملائکه، اعتراض آنان و پاسخ پروردگار به آنان به تفصیل بیان شده است. مستفاد از آن گفتگوها آن است که هر چند موضوع «افساد در ارض» نقطه اصلی نگرانی و دغدغه ملائکه بوده و از همین جهت زبان به اعتراض گشودهاند، ولی خداوند متعال با توجه به ظرفیت بشر و تجلی و ظهور خود در این هنگامه خلقت و تعلیم صحیح اسماء و مسمیات به او، انتظار داشته که بشر از طریق معرفت و درک کرامت خویش از هر گونه فساد بپرهیزد. بشری که مسجود فرشتگان قرار میگیرد، هرگز مفسد در ارض نخواهد شد.
این استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: پروردگار متعال در قرآن مجید بشر را امانتدار خداوند معرفی کرده و انتظار دارد که بدون هر گونه خیانت زمینی که در شرایط صلاح کامل تحویل گرفته امانت را با عمران و آبادی فزونتر عودت دهد، نه آنکه در سایه کبر و غرور ناشی از قدرت به تباه سازی زمین و هلاک حرث و نسل دست یازد زیرا خداوند هرگز فساد و مفسدین را دوست ندارد. "و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب افساد" (بقره / آیه 205).
بر اساس این گزارش، غلامحسین ابراهیمیدینانی نیز اظهار کرد: ما باید بین شناخت از طبیعت و طبیعیات تفاوت قائل شویم.
وی اظهار کرد: ما هر چه میبینیم طبیعت است و باید بدانیم که طبیعی با طبیعت دو تا است گرچه با همدیگر هماهنگ هستند.
این استاد فلسفه اظهار کرد: کسی طبیعت را ندیده بلکه آنچه که طبیعی است را دیده و در اینجا این سوال مطرح میشود که فیزیک یا فلسفه هستند که طبیعت را شناخته و مورد مطالعه قرار میدهند.
ابراهیمی دینانی با بیان اینکه استفادههای موثری از طبیعت شگفتانگیز است، ولی طبیعت خود را به ما نشان نمیدهد، ادامه داد: ما و فلسفه وظیفهمان این است که به طرح سوال بپردازیم؛ زیرا سوال است که بسیار مهم است و جواب خیلی مهم نیست.
وی گفت: دنیای امروز بسیار فقط در پی جواب است و با فلسفه نیز فستفودی رفتار میکند.
این استاد فلسفه با بیان اینکه باید تکنولوژی را شناخته و چگونگی رفتار با آن را بیاموزیم، گفت: دو جنگ جهانی نشان داد که تکنولوژی میتواند تا چقدر خطرناک باشد و باید سعی کنیم که آن را بشناسیم.
ابراهیمی دینانی اظهار کرد: با توجه به پیشرفت تکنولوژی باید به این پرسش بپردازیم که آیا اخلاق بشری و قوانین حکومتی در سطح جهان به میزان تکنولوژی پیشرفت داشتهاند و آیا مردم امروز اخلاقمدارتر هستند یا به طور مثال مردمانی که در دو هزار سال پیش زندگی میکردهاند؟
وی گفت: مثلا میتوان به این نکته اشاره کرد که باید دید فرعون مصر با اوباما که هر دو حکومتهای زورگویی را اداره میکردهاند چقدر با یکدیگر تفاوت دارند.
این استاد فلسفه اظهار کرد: اخلاق و رافت بشری در جامعه کنونی همراه با تکنولوژی پیش نرفته است و ما باید فکری کنیم که چگونه میتوان اخلاق را پیش برد.
به گزارش ایسنا حسن میانداری، عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، سخنران دیگر این همایش بود که با موضوع"نقش اخلاق در انواع شناخت طبیعت" به سخنرانی پرداخت و اظهار کرد: من در زمینه شناخت طبیعت، شش باور دارم و در این سخنرانی میکوشم اولا آنها را توضیح دهم، ثانیا به نفع برخی از آنها دلیل بیاورم.
وی باورهای خود را در این زمینه بر شمرد: 1 شناخت طبیعت « انواع» دارد مانند شناختهای عرفی، علمی، فلسفی، دینی و عرفانی 2 «شناخت» نه تنها در تمام آنها «ذات» واحدی ندارد، بلکه در هر یک هم «ذات» واحدی ندارد 3 «طبیعت» در هر یک از این شناختها با «طبیعت» در دیگری، تا حدی متفاوت است. 4 این شناختها با هم بیگانه نیستند بلکه داد و ستد معرفتی دارند.
این عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران افزود: میتوان براساس تاثیر علی اخلاق به معنی فضائل رذایل اخلاقی، بر شناخت طبیعت، انواع شناخت طبیعت را به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول آنها هستند که فضایل رذایل اخلاقی بر شناخت طبیعت اثر علی دارند، به این نحو که رذایل میتوانند تا حدی مانع شناخت شوند و فضایل میتوانند به آن کمک کنند.
میانداری ادامه داد: دسته دوم آنها هستند که فضایل رذایل اخلاقی اثر مذکور در دسته اول را ندارند، یا اگر داشته باشند میتوان چارهای مستقل از فضایل رذایل اخلاقی برای شناخت اندیشید، یا حتی ممکن است رذایل به شناخت کمک کنند و فضایل مانع شوند.
وی افزود: شناختهای عرفی، علمی و تا حدی فلسفی در دسته اول و شناختهای دینی، عرفانی و تا حدی فلسفی در دسته دوم قرار دارند.
بنا بر این گزارش مصطفی قانعی، استاد دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله(عج) نیز در همایش گرامیداشت روز جهانی فلسفه با موضوع "تعریف سلامت و ارتباط آن با جهان بینی" گفت: در علم پزشکی هدف اصلی علم را تامین سلامت برای آحاد جامعه میدانند و برای سلامت تعاریف متعددی ذکر شده است که تعریف سازمان بهداشت جهانی مورد قبول مجامع عمومی است.
وی ادامه داد: این تعریف عبارت است از اینکه "سلامت عبارتست از برخورداری از آسایش کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط نداشتن بیماری و نقص عضو."
استاد دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله(عج) گفت: براساس این تعریف سلامتی برای انسان با محور سلامت جسم و روان و اجتماع تعریف شده است و تاکید شده است که سلامتی به معنای نبود بیماری نیست.
قانعی با بیان اینکه بریتیش مدیکال ژورنال این تعریف را نقد کرده است و تلاش کرده تعریف جدیدی را ارائه کند، افزود: اگر فلسفه به چیستی و چرایی یک موضوع میپردازد باید پذیرفت که فلسفه در طب به «سلامت» میپردازد و چون تعریف سلامت براساس دیدگاه سازمان بهداشت جهانی سلامت جسم و روح و اجتماع است لذا شاخصهای مدیریت و برنامهریزیهای سلامت هم به همین حوزهها پرداخته است و با این تعریف، ابزارها «سلامت انسان و اجتماع» را به هر نحو که فراهم کنند مورد قبول است.
وی گفت: به عبارت دیگر سایر موجودات در این تعریف دیده نشدهاند و اگر دیده شوند مستقل از انسان و بدون ارتباط مد نظر قرار گرفتهاند.
استاد دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله(عج) با بیان اینکه حال ببینیم این تعریف و نگاه چه نقائصی دارد و چگونه میتوان با نگاهی فلسفی تعریف جدیدی را از سلامت ارائه کرد، افزود: در نگاه مشاهیر پزشکی ایران همانند "ابن سینا" تعریف سلامت با کلمه «اعتدال»شروع میشود و عدل و اعتدال ریشه در جهان بینی دارد که در آن استقامت آسمان و زمین به دلیل «عدل» است.
قانعی گفت: این اعتدال در قوای انسان و تمام ارگانهای بدن و همچنین در عملکرد آنها و ارتباط بین آنها تعریف شده است. در دهههای اخیر با فهمی که از عوامل اجتماعی موثر بر سلامت حاصل شد و تاثیرات زیست محیطی بر سلامت انسان تعریف جدیدی از سلامت در جریان است که این تعریف براساس نگاه عمیقتر به پیوستگی اجزاء هستی به یکدیگر و به عبارتی جهان بینی جدید در حال تغییر است.
وی ادامه داد: بنابراین نگاههای معرفتی که قبل از ورود به علم جهانبینی مبتنی بر آموزههای الهی را به انسان ارائه دهد باعث میشود انسان نگاههای نو را با آزمون و خطا بدست نیاورد و به سرعت دستیابی به حقایق علم افزوده شود.
به گزارش ایسنا احمدرضا همتیمقدم از استادان پژوهشکده فلسفه تحلیلی نیز در این مراسم با موضوع "هستی شناسی پزشکی: سلامت و بیماری" با بیان اینکه مهمترین موضوع فلسفه پزشکی بحث سلامت و بیماری است که در مباحث هستیشناسی (ontology) یا متافیزیکی پزشکی به آن پرداخته میشود. افزود: عبارت متافیزیک بهداشت درمان عبارت قابل فهم و مانوسی نیست.
وی ادامه داد: و در حقیقت هم این گونه است چون میان کسانی که از این حوزه دفاع میکنند نیز مفهوم سرراستی ندارد. متافیزیک این جا بدین معنا است که چه چیزی به واقع وجود دارد و ماهیت واقعی اشیاء چیست؛ یعنی به بحث هستیشناختی میپردازد. به طور معمول فیلسوفانی که در حوزه فلسفه پزشکی فعالیت دارند، متافیزیک بهداشت درمان را مباحثی درباره کیفیت مفاهیم پایه در پزشکی، پرستاری و دیگر رشتههای سلامت میدانند.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی گفت: تعدادی از این مفاهیم کم و بیش ویژگی این رشته هستند؛ اما برخی دیگر مانند "مرگ و شخصیت" بخشی از معناشناسی عمومی فرهنگ رایج به شمار میآیند.
همتی مقدم گفت: برخی از پرسشهای هستیشناختی (متافیزیک) در پزشکی عبارتند از آیا بیماری، ناخوشی (illness) و سلامت، اشکالی از طبیعت هستند و ما باید آنها را کشف و درمان یا بهبود بخشیم یا این مفاهیم کارکردهایی از ارزشهای اجتماعی و مصنوع انسان هستند؟
وی افزود: همچنین اینکه آیا انسان فقط یک ارگانیسم بیولوژیک است یا چیزی بیش از این است؟ ماهیت مرگ چیست؟ رابطه بین ذهن و جسم و تاثیر آن بر سلامت و بیماری چگونه است؟ مفهوم علیت (البته برخی مباحث مربوط به علیت معرفت شناختی است) و انواع طبیعی و قطعا رئالیست بودن یا ضدرئالیست بودن افراد در طرز تلقی آنها از این مفاهیم تاثیرگذار است.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی گفت: فردی که معتقد است مفاهیمی چون بیماری و سلامت مستقل از اذهان ما در عالم خارج وجود دارند با فردی که اعتقاد دارد این مفاهیم قراردادهایی بیش نیستند، نگرش درمانی کاملا متفاوت خواهند داشت.
همتی مقدم ادامه داد: ظهور تکنولوژی و پیشرفتهای تصویربرداری مانند CT اسکن، سونوگرافی و لاپاراسکوپی، به سلامت و بیماری، شیئیت بخشیده است. امروزه به نظر میرسد که بیماریها موجوداتی واقعی در جهان هستند که میتوان آنها را مشاهده، پیدا، دستکاری و رفعشان کرد.
وی ادامه داد: در گذشته پزشکان، رئالیست و معتقد به طبایع چهارگانه بودند؛ آنها معتقد بودند که هر بیماری، ساز و کار نهفتهای دارد و به مرور با انقلاب علمی در قرن نوزدهم، رئالیستهای پزشکی کوشیدند موضع رئالیستی خود را با پژوهشهای آزمایشگاهی و آناتومی همراه کنند و نکته مهم این است که پزشکان در طول زمان در سطح هستیشناسی، موضع رئالیستی خود را کماکان حفظ کردهاند؛ اما تفاوت آنها بیشتر در سطح معرفتشناسی است.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی اظهار کرد: در موضع معرفتشناختی است که در حال حاضر دیدگاه تجربهگرایی در پزشکی بر عقلگرایی غلبه کرده؛ اما با ظهور فلسفه پزشکی، سخن از ماهیت سلامت، بیماری و ناخوشی بحث اصلی در این حوزه شده است.
همتی مقدم گفت: حال پرسش این است که رابطه منطقی میان سلامت و بیماری چگونه است. آیا سلامت و بیماری منطقا متضاد یا متناقضند؟ آیا سلامت یعنی نبود بیماری و برعکس؟ اگر غیرنقادانه به موضوع بنگریم، به نظر میرسد سلامت چیزی بیش از فقدان بیماری یا ناخوشی نیست؛ اما ادله محکمی برای مورد سوال قرار دادن درستی این دیدگاه که سلامت و بیماری، مفاهیمی متضاد و بیماری و ناخوشی مترادفند، وجود دارد.
وی افزود: حتی اگر هیچ بیماری خاصی وجود نداشته باشد، هنوز میتوان گفت که شخص، سلامت بیشتری در مقایسه با دیگران دارد؛ برای مثال، ورزشکاران حرفهای احتمالا سلامت جسمانی بهتری در مقایسه با استادان فلسفه دارند؛ حتی اگر هیچ یک در زمان مقایسه، بیماری خاصی نداشته باشند.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی گفت: به نظر میرسد نبود بیماری یا ناخوشی شرط لازم سلامتاند؛ اما شرط کافی برای تعریف سلامت نیستند. اگر سلامت و بیماری مفاهیم منطقا متناقض بودند، تعبیرهایی همچون به حداکثر رساندن سلامت یا بهداشت روانی مثبت بیمعنا میشدند. این اندیشه که درجات نسبی سلامت میتوانند حتی در فقدان بیماری یا کسالت وجود داشته باشند، معنادار و منسجم به نظر میرسد.
همتی مقدم گفت: این واقعیت که فرد میتواند فعال باشد و احساس سلامت کند در حالی که به بیماری مبتلا است، در واقع به این نکته اشاره دارد که مفاهیم ناخوشی و بیماری به حالات یا شرایط گوناگونی بستگی دارند. احساس ناخوشی عین بیماری نیست. ممکن است کسی کسالت داشته باشد؛ ولی بیمار نباشد و ممکن است کسی ناخوش باشد ولی بیمار نباشد و ممکن است بیمار باشد ولی احساس ناخوشی نکند.
وی افزود: رابطه منطقی میان سلامت و بیماری رابطه تناقض نیست. نقیض منطقی بیماری، نابیماری و نقیض منطقی سلامت، ناسلامت است. سلامت و بیماری میتوانند به صورت مفاهیمی موازی وجود داشته باشند نه این که براساس دیگری تعریف شوند. برای اسناد سلامت بر فرد خاصی، افزون بر نبودن بیماری، مقادیر یا حالات دیگری هم ممکن است لازم باشند. تعاریف گوناگونی از منظرهای متفاوت برای سلامت ارائه شده است.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی گفت: برخی چون "کریستوفر بورس" معتقدند که سلامت و بیماری را میتوان بدون ارجاع به ارزشهای اخلاقی یا هنجارهای فلسفه اخلاق تعریف کرد. بورس به مفهوم "زیستشناختی سلامت" علاقهمند است و بیان میکند فرد به شرطی سالم است که بدن او با چنان کفایتی کار کند که دست کم در سطح کفایت کارکردهایی که گونه مربوطه او نوعا دارند، باشد و هنگامی بیمار است که کارکرد بدن او پایینتر از سطح کارکردی باشد که آن گونه نوعا دارند.
همتی مقدم ادامه داد: بدین ترتیب، بیماری، خروج از آن چارچوب طرحی است که مختص آن گونه است "بورس" مدعی است که هر چند افراد یا گروههای مختلف درباره کاربرد خاص تعریف بیماری اختلاف نظر داشته باشند، امکان یافتن یک تعریف عینی و فارغ از ارزشها برای بیماری منتفی نمیشود و به طور دقیقتر این دیدگاه نوعی رویکرد تکاملی به پزشکی است.
وی گفت: از منظر تکاملی همه موجودات محصول سیر طولانی تکامل هستند و چون جسم و روان ما در پاسخ به گذشته تکاملی ما شکل گرفتهاند، سلامت عبارت است از تطابق با طرح طبیعی خویش، چنان که انتخاب طبیعی اقتضا کند.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی افزود: قائلان به این نظریه معتقدند که "تولید مثل" و "بقا" اهداف مهم تکاملاند. حال یک ویژگی یا رفتاری خاص اگر برای رسیدن به این اهداف، مثبت باشد در دسته سلامت قرار میگیرد و اگر منفی باشد، بیماری است.
همتی مقدم با بیان اینکه به طور کلی میتوان گفت دو دیدگاه در نظریه مربوط به سلامت مورد توجه است" اردوگاه اول "هنجار ناگرایان" هستند که مدافعان نگاه تکاملی به سلامت وحامیان نگاه آماری به سلامت در این دسته هستند. اظهار کرد: هنجارناگرایان معتقدند بیماری را میتوان بدون ارجاع به ارزشها و با توجه به ارزیابی تجربی کارکردهای بدن تعریف کرد.
وی افزود: "کریستوفر بورس" که هنجارناگرا و از حامیان رویکرد تکاملی است، یکی دانستن سلامت با بهنجاری آماری را چندان خشنود کننده نمیداند. او میگوید "این از اصول موضوعه سنتی علم پزشکی به شمار میرود که سلامت عبارت است از فقدان بیماری. بیماری چیست؟ هر آن چه که با سلامت سازگار نباشد. اگر اصل موضوع مضمونی داشته باشد، در این صور ت به سوال پیشین میتوان پاسخ بهتری داد. من گمان میکنم اساسیترین مساله فلسفه پزشکی این است که با تحلیل مستقل از بیماری یا سلامت این استدلال دور را باطل کند».
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی اظهار کرد: به طور معمول تعریف سلامت و بیماری که در متون پزشکی به کار میرود، بیشتر رویکرد آماری دارد. از این دیدگاه، بیماری چیزی است که غیرطبیعی باشد و سلامت امری طبیعی است. طبیعی و غیرطبیعی بودن نیز به طبیعی بودن آماری اشاره دارند.
همتی مقدم گفت: برخی بر این دیدگاه اشکال گرفتهاند که آیا هر چیز نامعمولی باید بیماری دانسته شود؛ برای مثال، کسی که به طور غیرمعمول بلند است یا هوشی بالاتر از افراد عادی دارد، صرفا به این دلیل که غیرطبیعی است یا انحراف از هنجار دارد، بیمار است. این اشکال، اشکال صائبی است. در واقع این واقعیت وجود دارد که برخی انحرافهای معیاری امتیازاتی به فرد میدهد و البته درست است که غیرطبیعی است؛ اما به نظر نمیرسد فی نفسه بیماری باشد.
وی ادامه داد: اردوگاه دوم "هنجارگرایان" هستند. آنها معتقدند که سلامت و بیماری مفاهیمی ذاتا مسبوق به ارزشاند و تصمیم درباره حالت بدن یا روان، مستلزم آن است که چه چیزی مطلوب یا نامطلوب، مفید یا بیفایده، خوب یابد است. اگر ارزشها آن چیزهایی که مستلزم خوبی و بدی، درست و نادرست هستند، نقش تعیین کننده در تبیین مفاهیم (سلامت و بیماری) داشته باشند، آن گاه به نظر میرسد بیماریها مقولاتی هستند که انسانها آنها را تعریف کردهاند و امری اعتباری هستند.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی ادامه داد: در این صورت، سیاست و ایدئولوژی هر کشوری نیز در تعیین این تعاریف دخالت خواهد داشت. از دیدگاه هنجارگرایان گوهر مفهوم بیماری متضمن این است که در شخص چه چیزی به خطا رفته است؛ برای مثال فردی که دچار سکته قلبی شده، به دلیل از دست دادن ظرفیتها، شروع درد و خطر برای حیات است که بیمار تلقی میشود، نه انحراف از کارکرد معمول؛ یعنی بدیهایی که همراه با سکته قلبی است، آن را بیماری به شمار میآورد.
همتی مقدم گفت: هنجارگرایان استدلال میکنند که هر چقدر هم واقعیات وصفی را در مورد بدن یا کارکردهای یک سلول یا دستگاه خاصی بدانیم، ممکن نیست تصمیم بگیریم که آیا حالات خاصی نمایانگر سلامت یا بیماریاند، مگر آن که ارزشهایی مبنا قرار گیرند. به طور مثال در متون درسی قدیم، نامی از بیماری آمده است که دال بر تمایل وسواسی برده برای فرار از صاحبش بود؛ اما امروزه این بیماری معنا ندار.
وی گفت: هنجارگرایان پیش داوریهای ارزشی و فرهنگی رادر تعیین سلامت و بیماری در پزشکی دخیل میدانند، اما برخی استدلال کردهاند که رویکرد هنجاری به تحلیل بیماری باعث میشود که بیماری متکی به تمایل اعضای جامعه باشد که امور خاصی را بد به شمارند؛ برای مثال کسانی که فشار خون بالا دارند، ممکن است هیچ از دست دادن ظرفیتی را احساس نکنند و طبق نظر هنجارگرایان بیمار نباشند؛ اما پزشکان ناهنجارگرا به دلیل آن که عملکرد فیزیولوژیک بدن درست کار نمیکند میتوانند بگویند بیماری وجود دارد.
این استاد پژوهشکده فلسفه تحلیلی گفت: از سوی دیگر نزاع میان رئالیستها و ضدرئالیستها این جا برجسته است. چون برخی میگویند پذیرش دیدگاه هنجارگرایان عینیت مفاهیم بیماری و سلامت را مورد سوال قرار میدهد؛ اما گر کسی موافق این امر با شد که ارزشها قابل استدلال عینی و عقلانی هستند، آن گاه عینیت مفاهیم سلامت و بیماری مورد سوال قرار نمیگیرد.
همتی مقدم گفت: به طور کلی اگر پزشکی و دیگر شاخههای بهداشت و درمان و هم بیماران، درباره اهداف، غایات، انتظارات و امیدواریهایی که در پزشکی میبینند، مردد باشند. اهمیت این مباحث به حدی است که تمام شئون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر کشوری را در بر میگیرد. هر نوع نگاه به سلامت و بیماری بودجههای تخصیص داده شده برای بهداشت و درمان را تحت تاثیر قرار میدهد. این مباحث تاملات صرف فلسفی نیست؛ بلکه پیامدهای گرانباری در هر جامعه خواهد داشت.
انتهای پیام
نظرات