به گزارش ایسنا، در بخشهایی از یادداشت این روزنامهنگار و کارشناس فرهنگ و هنر آمده است: در مسیر روزانهام چند صرافی است، روزهاییست که جلوی این صرافیها غلغله است، حتی مجبور میشوی قید پیادهرو را بزنی بروی از خیابان رد شوی، جمعیت بدون ماسک، با ماسک از روی هم شیرجه میزنند تا به در و پنجره صرافی چنگ بیندازند! از ناسزا گفتن به هم ابایی ندارند و چنان مضطرب تمام شدن دلار و یورو هستند که متوجه نیستند حریمهای انسانی را چند قدم عقب میرانند، اوایل فکر میکردم جمعیت مرفهین بیدرد همینها هستند، البته همان موقع هم متوجه بودم که به سر و ریخت شان نمیآید از ما بهتران باشند، اما صف خرید دلار غلطانداز بود؛ بعدتر فهمیدم این جماعت بینوا تا میفهمند دلار به بازار تزریق شده و قیمت دلار شده ۲۲ هزار تومان، میریزند صرافیها پول خارجی میخرند تا دو روز بعد که قیمتها برگشت به ۲۴ و ۲۵ هزار تومان، کاسبی کرده باشند و امورات روزمرهشان را بگذرانند!
این سکانس _صحنه تکراری به نظرم یکی از غمانگیزترین موقعیتهاست که اگر هنرمند ایرانی آن را در اثرش بازتاب دهد، حتما به سیاهنمایی متهم میشود؛ ...
اما در این روزگار قمر در عقرب، بد به حالت اگر از جامعه فرهنگ و هنر باشی؛ به قول آقا مجید ظروفچی سوتهدلان، شاهکار علی حاتمی: "ما که دنیامون شده آخرت یزید...آقا مجید تو رو چه به روضه، روضه خودتی، گریه کن نداری، وگرنه خودت مصیبتی، دلت کربلاس..."
حتی بدبینترین تئوریسینها هم تصور نمیکردند روزگاری چنین تراژیک و وانفسا در انتظار هنرمندان و اهل فرهنگ باشد؛ سینمایی باشی یا نمایشی، نقاش یا موزیسین، تفاوتی ندارد، فضای کسب و کار به کل قفل و خاموش است و اگر تا پیش از این مانند ۹۰ درصد اهل فرهنگ و هنر، از جیب میخوردی و پساندازی نداشتی، این روزها حتما زیر خط فقر رها شدهای و برای حفظ آبرو نزد مردم و در و همسایه نمیدانی چه گلی باید به سر بگیری.
وسط این ذکر مصیبت تذکر بدهم که حواسم هست این روزها شرایط همه وانفساست، ایران و دنیا هم ندارد، همه به این درد بیدرمان دچاراند؛ از این رو اهل هنر و فرهنگ هم مثل همه، سرگردان دست روزگارند و گلایه و توقع بیجا ندارند.
درد آنجاست که همه این سالهایی که گذشت، وقتی قیمت نفت سه رقمی بود یا هنوز قیمت دلار سه رقمی نشده بود، بارها و بارها همه ما داد زدیم، فریاد زدیم، کاغذ روزنامه سیاه کردیم که به بودجه فرهنگ و هنر مملکت برسید، گوش شنوایی نبود. آن همه سال گفتیم توسعه هنر کیلویی چند، جامعه هنری گرفتار نان شب است، دو تا تئاتر بفروش و چهار تا حراجی نشانمان میدادند و میگفتند ما داریم اقتصاد هنر را سامان میدهیم؛ میگفتیم لطفا درآمد چهار تا سلبریتی و استاد صاحب نام را به پای همه هنرمندان نگذارید، هنرمند شهرستانی کارشناسی ارشد هنر گرفته غم نان دارد، مسئولان بر تبل توسعه دانشگاههای هنری کوبیدند؛ نوشتیم بازار هنر کار زیر ساختی میخواهد، مثلا شهرهای بسیاری در ایران داریم که نه سینما دارند و نه مراکز فرهنگی و این یعنی هنرمندان صدها شهر ایران شغل شان به مو بند است، میگفتند ببینید فلان چهره شناخته شده در بهمان فیلم و نمایش، آن استاد نقاش و مجسمهساز چه رکوردی زد! میگفتیم آقا آن به این، این به آن ربطی ندارد، به جای ویترین به فکر پی ساختمان باشید...
حالا که خانه را به جای آب، کرونا برده، تازه مسئولان کاسه چه کنم چه کنم به دست گرفتهاند که چند هنرمند وام یک میلیون تومانی میخواهند؟!
و وزیر فرهنگ گله میکند که چرا بانکها وام هنرمندان را نمیدهند! کسی هم نمیپرسد با این وامها چند روز میشود دوام آورد؟ اصلا هنرمند بیکار، اصل و سود این وامها را چگونه بازگرداند؟ اصلن وام دادن راهکار است یا بیشتر در چاه فرو رفتن؟
انتهای پیام
نظرات