به گزارش ایسنا، مسعود قربانی در فروردین ماه سال ۱۳۶۷ که سال سوم دبیرستان بود برای سومین بار به جبهه اعزام شد و سرانجام در چهارم خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه با دو نفر دیگر از همرزمانش محاصره شد و در نابرابری اوضاع جنگی منطقه به اسارت درآمد. دوران اسارت این آزاده شجاع، صبور و مقاوم در اردوگاه اسرای مفقودالاثر تکریت ۱۲ سپری شد.
کتاب «دور از چشم صلیب»، خاطرات خودنگاشت مسعود قربانی، اسیر آزاده شده جنگ تحمیلی است که به همت فرزانه قلعهقوند پژوهشگر و نویسنده در زمینه ادبیات آزادگان و افسانه گودرزی ویراستاری شده و در ۱۴۲ صفحه، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی انتشارات پیام آزادگان روانه بازار نشر شده است.
در بخشی از خاطرات این آزاده می خوانیم: «نیمه اول مردادماه ۱۳۶۹ از طریق رسانهها باخبر شدیم که صدام به کشور کویت حمله کرده و آن را تحت اشغال خود درآورده است. با این اوضاع صدام خود را درگیر چالشی دیگر و مخمصهای بزرگ کرد. وضعیت پیچیدهای که نه راه برگشت داشت و نه راه به جلو. در نهایت چیزی جز ذلت و خواری نصیبش نشد.
خداوند خواست که وضعیت بهگونهای شود که صدام و حامیانش شکست بخورند و رزمندگان اسلام پیروز و از طرفی اسرا نیز از بند اسارت رها شوند. در همان روزهای اول مردادماه از طریق رسانهها شنیدیم توافقاتی بین مسئولان خودمان و عراق در مورد اجرای بندهای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت بهخصوص بند مربوط به آزادی اسیران صورت گرفته و تصمیم بر این شده که اسرای دو کشور آزاد شوند. نگهبانان عراقی خیلی خوشحال شدند، زیرا از سالهای جنگ و اوضاع بسیار سخت دوران دیکتاتوری صدام و حزب بعثش و رفتار ظالمانۀ او بر مردم، در فشار و زجر بودند. آنها در جنگ بیشتر از ما تلفات دادند واکثراً هم از اقشار ضعیف بودند. افراد بسیار زیادی از خانوادهها و بستگانشان در جنگ کشته و اسیر شده بودند، لذا از اتمام جنگ و آزادی بستگانشان بسیار شاد بودند؛ طوری که خوشحالیشان را پنهان نمیکردند.
نگهبانان خبرهای دست اول دراین خصوص را به داخل اردوگاه میآوردند. هر چه به روزهای پایانی مردادماه سال ۱۳۶۹ نزدیک میشدیم خبرها داغتر و بوی رهایی بیشتر به مشاممان میرسید. باز آیههای شریف قرآنی «ان مع العسر یسرا»؛ بهدرستی که پس از هر سختی آسانی است و در آیه بعد که تاکیدی بر وقوع این حقیقت است: «فان مع العسر یسرا؛ پس بهدرستی که پس از هر سختی آسانی است» یادآور این بود که دست تقدیر و اراده الهی سبب شد که اوضاع این چنین شود و پس از گذران دوران سخت اسارت نعمت آزادی نصیبمان شود. هیچ کس فکر نمیکرد که به این زودیها از چنگال دیکتاتور ظالم عراقب خلاص شویم.
جمعه ۲۶ مردادماه سال ۱۳۶۹، اولین گروه هزار نفری از اسرای ایرانی برای مبادله با هزار نفر از اسرای عراقی به سوی مرز خسروی فرستاده شدند. در اولین شب تبادل، اسرایی که در آسایشگاهشان تلویزیون داشتند، شاهد مبادله اسرا بودند. اتوبوسهای عراقی در مرز توقف میکردند و اسرا یکییکی پیاده شده و به طرف اتوبوسهای کشور خودمان میرفتند. بچهها با دیدناین صحنهها خوشحال میشدند و خدا را شکر میکردند. همینطور به ترتیب اردوگاهبهاردوگاه اسرا تبادل میشدند. روزها به کندی میگذشت تا اینکه روزی کامیونی حامل کفش و لباس وارد اردوگاه ما شد. به هر نفر یکدست لباس نظامی خاکیرنگ آستینکوتاه و یک جفت کفش مشکیرنگ دادند. بالأخره انتظارها به سر رسید.
نوبت اردوگاه ما شد. اطلاع دادند که بهزودی آزاد میشوید. ابتدا گفتند که میخواهند مجروحان هر دو کشور را طبق هماهنگیهای بهعمل آمده، مبادله کنند. روز مبادله اسامیشان خوانده میشد، به ستونپنج بهخط میشدند، تا با اتوبوس آنها را به فرودگاه انتقال دهند. بعد از آنها، ابتدا اسرای قسمت یک را پس از بازدید صلیبسرخ، جهت مبادله به سوی مرز فرستادند. بالأخره صبح روز نهم شهریور نوبت قسمت ما شد. روز آزادی فرا رسید. حالوهوای خاصی داشتیم. از دیگر دوستان و همرزمان نشانی و شماره تلفن گرفتیم. ساعتی پس از ادای فریضه نماز صبح و شکر به درگاه پروردگار عالم بهخط شدیم. نمایندگان صلیبسرخ که برای اولین بار برای بازدیدمان آمده بودند اسامی ما را برای اولین بار ثبت کردند. خیلی دلمان میخواست ابتدا ما را به کربلا و به زیارت بارگاه ملکوتی آقا ابا عبدالله الحسین(ع) برویم. درخواست و اصرار هم کردیم ولی نشد.
سوار اتوبوسها شدیم و به سوی مرز خسروی حرکت کردیم. در طول مسیر از جاده اصلی تکریت به بغداد که گذر میکردیم گنبدهای نورانی را از راه دور مشاهده میکردیم. اشک از چشمانمان سرازیر شد. همینطور که در اتوبوسها بودیم سلام و عرض ارادت میکردیم.
عصر آن روز یعنی نهم شهریورماه ۱۳۶۹ یکیدو ساعت مانده به غروب بود که رسیدیم به مرز. با مشاهده پرچم سهرنگ جمهوری اسلامیایران و پاسداران در لب مرز، خاطرمان آسوده شد که واقعاً داریم به وطن بازمیگردیم. از اتوبوسهای عراقی پیاده شدیم و سجده شکر به درگاه خدای متعال بهجا آوردیم و یکییکی با اسرای عراقی مبادله شده و سوار اتوبوسهای کشور خودمان شدی.بعد، چند نفر از برادران پاسدار و نیز چند نفر خبرنگار اطلاعات شناساییمان را ثبت کردند. خبرنگاران اقدام به ارسال اسامی به رسانههای ملی را در اولین و سریعترین فرصت انجام دادند.»
انتهای پیام
نظرات