به گزارش ایسنا، آزاده قدیرعلی تقیان از آزادگان و جانبازان اصفهانی است که در سال ۶۱ درحالیکه فقط ۱۷ سال سن داشت به همراه تیپ امام حسین(ع) و در گردان امام حسین(ع) به جبهه اعزام شد. او بعد از گذراندن سه ماه در پشت جبهه جنگ در آبان سال ۶۱ در عملیات محرم شرکت و در همان عملیات به دلیل برخورد تیر به پهلوی چپ مجروح و در سن ۱۷ سالگی به اسارت رژیم بعث عراق در میآید.
وی هشت سال از عمر خود را در زندانهای موصل عراق سپری کرد و سرانجام پس از تحمل هشت سال دوری از وطن در تاریخ ۲۷ مرداد سال ۶۹ به وطن بازگشت.
او روایت میکند: «در شب عملیات محرم هنگامی که میخواستیم از رودخانه بگذریم وقتی ارتفاع آب 10 سانتیمتری در یک شب به بیش از دو متر رسیده بود و عملیات لو رفته بود ناچار به عبور از رودخانهای بودیم که سرعت آب آن به قدری زیاد بود که هر چیزی که بر سر راه خود داشت با خود میبرد. تصمیم گرفتیم که دستان همدیگر را بگیریم تا وقتی آب با سرعت به ما برخورد میکند نتواند ما را جدا کند.
بچهها صفهای طولانی تشکیل دادند و به این طریق وارد آب شدند. کم کم جلو رفتیم از سرمای هوا به خود میلرزیدیم اما مسیر را طی میکردیم تا این که به قسمت عمیق آب رسیدیم و این زنجیر شکسته شد. آب هر کدام از بچهها را به طرفی برد و تعداد اندکی از بچهها توانستند خود را به آن طرف رودخانه برسانند. به آن طرف رودخانه که رسیدیم کار تازه شروع شده بود ما نه مهماتی داشتیم و نه تجهیزاتی. بیشتر بچهها زخمی بودند، من هم بعد از خونریزی شدید از ادامه مسیر باز ماندم و در تله رژیم بعث عراق گرفتار و اسیر شدم.
بعد از اسارت، ما را به بیمارستانی در شهر موصل بردند و بعد از کمی مداوا به اردوگاه موصل ۲ منتقل کردند. درمدت اسارت در اردوگاههای شهر موصل به سر میبردم. در آنجا حاج آقا ابوترابی را ملاقات کردم و همیشه گوش به فرمان ایشان بودیم. حاج آقا برای ما مثل یک پدر دلسوز بودند.
در اردوگاه هر کس برای گذراندن وقت خود به کاری مشغول میشد هر چند خودم در کلاسهای قرائت قرآن شرکت میکردم اما یک روز حاج آقا ابوترابی به ما گفت، هر کس بتواند در حفظ قرآن بکوشد من بعد از اسارت شرایطی فراهم میکنم که به دیدار امام(ره) بروند و من به شوق دیدن امام چند جزء از قرآن را حفظ کردم اما اسارت آنقدر به درازا کشید که از دیدن امام(ره) محروم ماندیم.
انتهای پیام
نظرات