• پنجشنبه / ۲۳ شهریور ۱۴۰۲ / ۱۱:۱۲
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1402062314600
  • خبرنگار : 71573

«قصه پیغمبر (ص)»

«قصه پیغمبر (ص)»

محمدعلی موحد می‌گوید: سراسر زندگی رسول اکرم منظومه‌ای است پرجاذبه و شور و دل‌انگیز و عبرت‌آموز و الهام‌بخش. مولانا هم انس و الفتی دارد با آن منبع نور و مخالفان مولانا در همان زمان حیات او مثنوی را قصه پیغمبر می‌خواندند.

به گزارش ایسنا، محمدعلی موحد، مولاناشناس، نویسنده، پژوهشگر و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ساحت پیامبر (ص) را منطقه‌ای عظیم و پرخطر و پرمهابت و سهمگین می‌خواند که نوشتن از آن جرأت و تهور می‌خواهد.

او درباره «پرداختن به ساحت پیامبر (ص) در مثنوی مولوی» می‌گوید: «مولانا هم انس و الفتی دارد با آن منبع نور که اگر حافظه‌ام خطا نکند، شادروان محمدامین ریاحی از قول مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر نقل کرده است که تعداد احادیث مذکور در مثنوی بالغ بر ۶۸۸ حدیث است و البته تعداد خیلی بیشتر آیات قرآنی منقول در سرتاسر مثنوی را هم باید بر این تعداد اضافه کرد.

چون در هرحال قرآن هم از لب پیغمبر است و از همین‌رو است که مخالفان مولانا در همان زمان حیات او مثنوی را قصه پیغمبر می‌خواندند. آن قطعه معروف مثنوی را همه به یاد دارند از دفتر سوم که می‌گوید:

خربطی ناگاه از خرخانه‌ای                   سر برون آورد چون طَعّانه‌ای
کائن سخن پست است، یعنی مثنوی     قصه پیغمبر است و پیروی
نیست ذکر بحث و اسرار بلند               که دوانند اولیا آن سو سمند
 
پس دشمنان مولانا در همان زمان در سرتاسر مثنوی جز قصه پیغمبر نمی‌دیدند. مولانا این حقیقت را نفی نمی‌کند و می‌گوید قرآن هم وقتی نازل شد، دشمنان حضرت ختمی مرتبت آن‌ را اساطیرالاولین یعنی مجموعه‌ای از افسانه‌های کهن خواندند:


چون کتاب الله بیامد هم برآن               این چنین طعنه زدند آن کافران
که اساطیر است و افسانه نژند            نیست تعمیقی و تحقیقی بلند
 
قصه‌هایی که مولانا از پیغمبر اکرم در مثنوی آورده، در زمان ما هم هدف انتقاد برخی از اساتید قرار گرفته و گفته‌اند مولانا در این قصه‌ها «بی‌دقتی‌ها» کرده که «مایه حیرت است» از آن قبیل که در دفتر دوم از قول پیغمبر آورده است:


بگذرد این صیت از بصره و تبوک        زآن که الناس علی دین الملوک
 
و باز در همان دفتر از قول آن حضرت آورده است:


همچو بوبکر رَبابی تن زنم                    دست چون داوود در آهن زنم
 
و ما می‌دانیم که در زمان حضرت رسول، شهر بصره هنوز ایجاد نشده بود و بوبکر ربابی هنوز پا در عالم هستی ننهاده بود. این نوع ایرادها البته انسان را یاد کلاس‌های دبیرستان و ایرادهای معلمان بر انشاهای دانش‌آموزان می‌اندازد و خود مولانا این قبیل مچ‌گیری‌ها را پیش‌بینی کرده و جواب‌های متقن به آن‌ها داده ازجمله آن که این سخنان، زبان حال است. شاعر خود را در مقام شخصیت داستانی می‌گذارد و حرف خودش را از زبان او می‌گوید، همچنانکه در مجاوبات مرسوم شمع و پروانه یا گل و بلبل یا رایت و پرده و امثال آن روشن است:


ماجرای شمع با پروانه تو                    بشنو و معنی گزین ز افسانه تو
ماجرای بلبل و گل گوش‌ دار                گرچه گفتی نیست آنجا آشکار
 
در جایی دیگر مولانا از «قدوسیت» قصه سخن می‌گوید و از اینکه قصه به عالم «لا زمان و لا مکان» تعلق دارد که پس و پیش و گذشته و آینده در آن ملحوظ نیست و حساب سال و ماه و توالی تاریخی در آن راه ندارد.
 
و این بحثی است درازدامن که مولانا در موارد متعدد از مثنوی به آن پرداخته و از همین لحاظ است که من کار داستان‌نویسی در رابطه با حیات پیامبر اکرم را کاری سخت پرمهابت و هولناک توصیف کردم که دلیری و دلاوری زیاد لازم دارد. کسانی که دل و جرأت این کار را دارند، باید حساب کار خود را داشته باشند.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha