به گزارش ایسنا، عباس صفایی مهر، مدیر اندیشگاه روایت ایرانی و پژوهشگر تاریخ معاصر با اشاره به سالرزوز عملیات مرصاد در یادداشتی نوشته است: تاریخ، گاه خود را نه در هیئت یک تراژدی، که در قامت یک نمایشنامه مبتذل و خونین تکرار میکند. صحنه یکی است: بیدفاعی غیرنظامیان. بازیگران اصلی نیز همانهایند: قدرتهای استکباری و ابزارهای انسانی آنها. تنها نامها و جغرافیا تغییر میکند.
دیروز، تنگه چهارزبر در غرب ایران، امروز، کوچه پسکوچههای اردوگاه نصیرات در قلب غزه. دیروز، عملیات «فروغ جاویدان» سازمان منافقین، و امروز، عملیات «بذرهای تابستان» ارتش صهیونیستی. دیروز، خیانت به ملت ایران در واپسین روزهای دفاع مقدس، و امروز، خیانت به بشریت در برابر دیدگان جامعه جهانی.
بازخوانی عملیات مرصاد در تیرماه ۱۳۶۷، نه یک یادآوری صرف از یک پیروزی نظامی، که یک ضرورت تحلیلی برای فهم ماهیت «تروریسم ابزاری» است. مرصاد، آزمایشگاهی بود که در آن، پیوند نامقدس یک فرقه تروریستی با یک دیکتاتور متجاوز (صدام حسین) به خلق یکی از سیاهترین اوراق تاریخ معاصر ایران انجامید. این عملیات نشان داد چگونه یک گروهک جانی با ادعاهای خلقی و انقلابی، میتواند در نهایت به پیادهنظام دشمن ملت خود تبدیل شود و برای رسیدن به قدرت، بر روی اجساد هموطنانش کلیدواژه «فتح» را فریاد بزند.
این جستار میکوشید با نگاهی تطبیقی و تحلیلی، ریشههای مشترک ایدئولوژیک و تاکتیکی را که از کمینگاه مرصاد تا کشتارگاه نصیرات امتداد یافته است، واکاوی کند. چگونه یک سازمان به نقطهای از انحطاط میرسد که اعضای خود را به ماشین کشتار تبدیل میکند؟ و این منطق، چه شباهتی با منطق حاکم بر ماشین جنگی رژیم صهیونیستی دارد که در جنایت اخیر نصیرات، با شعار واهی آزادی چهار اسیر درصورتی که هزاران نفر در اسارت این رژیم قراردارند، بیش از ۲۷۰ انسان دیگر را، که بسیاری از آنان زن و کودک بودند، به خاک و خون کشید؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به روایتها بازگشت؛ به خاطرات فرماندهان و به اسنادی که ماهیت این جریانها را عریان میسازند.
فروغ جاویدان یا غروب یک توهم: آناتومی یک خیانت ملی
سازمان مجاهدین خلق، که حیات سیاسی خود را پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تقابل با اراده ملت تعریف کرده بود، با آغاز جنگ تحمیلی، آخرین گام را به سوی تباهی برداشت و رسماً در کنار دشمن متجاوز ایستاد. این سازمان، با استقرار در عراق و دریافت حمایتهای کامل مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی از رژیم بعث، به یک واحد اطلاعاتی-عملیاتی در خدمت ارتش صدام تبدیل شد.
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، سران سازمان را دچار یک خطای محاسباتی مرگبار کرد. آنها این اقدام را نه نشانهای از حکمت و درایت برای حفظ منافع ملی، که گواهی بر فروپاشی کامل ساختار دفاعی و اجتماعی ایران پنداشتند. این توهم، که با پیروزیهای مقطعی در عملیاتهایی مانند «آفتاب» و «چلچراغ» (تصرف مهران) به اوج خود رسیده بود، آنها را به این باور رساند که جامعه ایران آماده استقبال از آنهاست و مسیر تهران، مسیری هموار برای فتح است. شعار «امروز مهران، فردا تهران» بیش از آنکه یک رجزخوانی نظامی باشد، چکیدهای از همین جهل استراتژیک بود.
طرح عملیاتی «فروغ جاویدان» بر همین پایه سست بنا شد: یک ستون زرهی با حدود پنج هزار نیرو، با عبور از مرز خسروی و پیشروی سریع در عمق خاک ایران، باید خود را در مدتی کوتاه به پایتخت میرساند. آنها چنان به پیروزی خود مطمئن بودند که از رژیم بعث خواسته بودند پایگاه هوانیروز کرمانشاه را بمباران نکند تا بتوانند از امکانات آن برای مراحل بعدی عملیات استفاده کنند.
اما این ستون نظامی، از یک اصل حیاتی غافل بود: قدرت ملتی که برای دفاع از هویت، شرف و انقلاب خود، به رهبری امام خمینی (ره) یکپارچه بود. روایت تکاندهنده شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، فرمانده عملیات مرصاد، به خوبی این غفلت را به تصویر میکشد. او نقل میکند که در ساعات اولیه، اولین مانع بر سر راه ستون منافقین، نه یک نیروی نظامی سازمانیافته، که خود مردم بودند؛ مردمی که با تراکتور، خودرو و هر وسیله ممکن، جاده را مسدود کرده بودند تا سرعت پیشروی خائنان را بگیرند.
این مقاومت مردمی، آن زمان حیاتی را خرید تا نبوغ نظامی فرماندهان ایرانی به کار افتد. شهید صیاد شیرازی با درک صحیح از وضعیت و کمبود نیروی زمینی، بلافاصله ظرفیت تعیینکننده هوانیروز ارتش را به میدان آورد. بالگردهای کبرا، جاده اسلامآباد-کرمانشاه را به جهنمی از آتش برای ستون زرهی منافقین تبدیل کردند. استراتژی متکی به جاده و عدم تأمین جناحین، که بزرگترین نقطه ضعف تاکتیکی منافقین بود، به پاشنه آشیل آنها بدل شد و ستون طولانی آنها را به یک هدف ایدهآل برای شکارچیان هوانیروز تبدیل کرد.
عملیات مرصاد، تنها یک نبرد نبود؛ یک کلاس درس فشرده از ترکیب «ایمان، غیرت ملی، و نبوغ نظامی» بود که در برابر «خیانت، توهم و حماقت استراتژیک» به پیروزی رسید.
از اردوگاه اشرف تا اردوگاه نصیرات: روانشناسی ترور و کنترل ذهن
برای درک اینکه چگونه یک انسان میتواند به روی هموطن خود آتش بگشاید یا چگونه یک خلبان میتواند و گذرگاهی مملو از زنان و کودکان را کوردلانه بمباران کند، تحلیل صرفاً نظامی و سیاسی کافی نیست؛ باید به اعماق ایدئولوژی و روانشناسی حاکم بر آن تشکیلات نفوذ کرد. عملیات مرصاد و کشتار نصیرات، هر دو، پیش از آنکه یک فاجعه نظامی باشند، محصول یک فرآیند موفق «انسانزدایی» و «کنترل ذهن» هستند. اردوگاه اشرف در عراق و پایگاههای نظامی ارتش صهیونیستی، دو نمونه از کارخانههای تولید این ماشینهای کشتار بودهاند.
سازمان مجاهدین خلق، پس از استقرار در عراق و شکست در فاز مبارزات شهری، فرآیندی را آغاز کرد که بسیاری از نهادهای بینالمللی و پژوهشی آن را «تبدیل به یک فرقه تمامعیار» توصیف کردهاند. در گزارشی تفصیلی که توسط مؤسسه رند (RAND Corporation) برای وزارت دفاع آمریکا تهیه شد، به صراحت از روشهای «کنترل ذهن»، «القائات شدید ایدئولوژیک» و «انزوای کامل اعضا از دنیای خارج» در این سازمان پرده برداشته شده است. این گزارشها تأیید میکنند که سازمان مجاهدین(منافقان) با ایجاد یک ساختار فرقهای، هویت فردی اعضا را از آنان سلب کرده و وفاداری مطلق و بیچون و چرا به رهبری (مسعود و مریم رجوی) را جایگزین آن کرده است.
این فرآیند با آنچه «انقلاب ایدئولوژیک» در سال ۱۳۶۴ نامیده شد، به اوج خود رسید. اسناد و خاطرات موجود از درون سازمان نشان میدهد که این «انقلاب» با اعلام ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو آغاز و با صدور فرمان «طلاقهای اجباری» برای تمام اعضا ادامه یافت. این اقدام، صرفاً یک تغییر در زندگی شخصی اعضا نبود، بلکه یک تکنیک پیچیده روانشناختی برای درهم شکستن آخرین سنگرهای عاطفی و فردی آنان بود. با از بین بردن نهاد خانواده، سازمان خود را به تنها منبع هویت، عاطفه و معنا برای اعضا تبدیل کرد. گزارشهای دیدهبان حقوق بشر (Human Rights Watch) نیز به موارد متعددی از نقض شدید حقوق اعضا در داخل کمپهای سازمان، از جمله حبسهای طولانی، شکنجههای روحی و جسمی مخالفان داخلی و اعترافگیریهای اجباری اشاره دارد.
اینجاست که پیوند میان اردوگاه اشرف و اردوگاه نصیرات آشکار میشود. ذهنیتی که بتواند اعضای خود را چنین سرکوب و کنترل کند، به طریق اولی، «دیگری» (دشمن) را نیز یک ابژه بیجان، فاقد حقوق و شایسته انهدام خواهد دید. رزمندگان ایرانی در خاطرات خود از عملیات مرصاد نقل میکنند که اعضای منافقین پس از مصرف قرصهای روانگردان، هیستریکوار خود را به خاکریزها میکوبیدند؛ گویی از اراده انسانی تهی شده بودند. این همان منطقی است که یک سرباز صهیونیست را قادر میسازد تا پس از بمباران یک خانه، در کنار ویرانههای آن به رقص و پایکوبی بپردازد. در هر دو مورد، «دیگری» از مقام انسانیت خلع شده است.
درک این پیچیدگیها، محور اصلی تحلیلهای راهبردی فرماندهان عالیرتبه نیروهای مسلح ایران، نظیر شهیدان والامقام، سرلشکر محمد محمد باقری و سرلشکر غلامعلی رشید بوده است. این فرماندهان تازه عروج کرده که خود از معماران پیروزی در دفاع مقدس و عملیات مرصاد هستند، همواره بر این نکته تأکید داشتهاند که ماهیت دشمن جمهوری اسلامی، چه در قالب یک فرقه تروریستی و چه در قالب یک رژیم اشغالگر، ماهیتی ترکیبی و چندلایه است.
آنها بر این باورند که دشمن همواره از ابزارهای روانی، اطلاعاتی و ایجاد انحطاط در کنار ابزار نظامی بهره میبرد. هشدارهای راهبردی ایشان، که ثمره سالها تجربه و تحلیل عمیق است، امروز در صحنه نبرد غزه و در رفتار وحشیانه رژیم صهیونیستی و حامیانش، عینیت مییابد. این نگاه استراتژیک، که فراتر از تحلیلهای نظامی صرف به ریشههای ایدئولوژیک و روانی دشمن توجه دارد، میراث گرانبهایی است که از دفاع مقدس برای امروز ما به جا مانده و لزوم هوشیاری دائمی در برابر چنین تهدیدات ترکیبی را گوشزد میکند.
مرصاد و نصیرات، دو روی یک سکه: میراث مقاومت در برابر تروریسم ابزاری
عملیات مرصاد و فاجعه نصیرات، با تمام تفاوتهای ظاهری در زمان، مکان و عاملان، دو تجلی از یک منطق واحد هستند: منطق «تروریسم ابزاری». در این منطق، انسانها، چه در قامت اعضای یک فرقه و چه در هیئت شهروندان یک سرزمین اشغالی، به ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی تقلیل مییابند. جان انسان، ارزش ذاتی خود را از دست میدهد و به یک متغیر در محاسبات قدرت تبدیل میشود.
سازمان منافقین در عملیات مرصاد، نیروی انسانی خود را به ابزاری برای تحقق سودای قدرت رهبرانش بدل کرد. اعضایی که با مغزشویی ایدئولوژیک و قطع پیوندهای عاطفی، از اراده تهی شده بودند، به ابزاری یکبار مصرف برای قمار بزرگ جاهطلبی مسعود رجوی تبدیل شدند. نتانیاهو و رژیم صهیونیستی نیز در نصیرات، جان صدها غیرنظامی فلسطینی را به ابزاری برای یک نمایش تبلیغاتی و دستاوردی تاکتیکی (آزادی چهار اسیر) تقلیل داد. در هر دو مورد، اصل «تناسب» و «تفکیک» که از بنیادیترین اصول حقوق بشردوستانه است، به سخره گرفته میشود. برای یک فرقه تروریستی یا یک رژیم اشغالگر، مرگ یک هموطن یا یک شهروند فلسطینی، خسارتی جانبی و قابل چشمپوشی است.
در مقابل این تفکر، منطق حاکم بر پیروزی در عملیات مرصاد قرار دارد؛ منطق «مقاومت مبتنی بر ایمان و کرامت». در این نگاه، دفاع از وطن و جان انسانها، یک تکلیف الهی و ملی است. آرامش و طمأنینه حضرت امام خمینی (ره) در مواجهه با خبر طرح منافقین برای حمله به جماران، از همین نگاه نشأت میگرفت. برای ایشان، قدرت حقیقی نه در سلاح، که در ایمان ملتی بود که برای دفاع از کرامت خود به میدان آمده بودند. پیروزی در مرصاد، پیروزی این تفکر بود.
درسهای ماندگار برای امروز
۱. سرنوشت محتوم خیانت: مرصاد به روشنی نشان داد که هر جریان سیاسی که برای رسیدن به قدرت، به دشمن خارجی تکیه کند و در مقابل ملت خود بایستد، حتی اگر در کوتاهمدت به پیروزیهای تاکتیکی دست یابد، در نهایت دچار فروپاشی استراتژیک و طرد از حافظه تاریخی ملت خود خواهد شد. سرنوشت امروز سازمان منافقین، که از یک گروه مدعی رهبری به یک فرقه مطرود و تحتالحمایه در آلبانی تبدیل شدهاند، گواه صادق این مدعاست.
۲. قدرت بازدارنده وحدت ملی: بزرگترین اشتباه محاسباتی منافقین، نادیده گرفتن قدرت وحدت ملی و پیوند عمیق مردم با رهبری بود. این وحدت، همان «سلاح استراتژیک» ی است که امروز نیز در برابر جنگ ترکیبی و فشارهای همهجانبه دشمن، کارآمدترین عامل بازدارنده برای جمهوری اسلامی ایران است.
۳. تداوم یک مبارزه: مبارزهای که در مرصاد به پیروزی رسید، پایان نیافته است. این مبارزه امروز در عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ادامه دارد. دشمنان ایران و بشریت، با همان منطق انسانزدایانه، در تلاش برای تضعیف مقاومت و اراده ملتها هستند. از این رو، بازخوانی دائمی حماسههایی چون مرصاد، نه صرفاً مرور گذشته، که تسلیح حافظه تاریخی یک ملت برای مواجهه با چالشهای امروز و فرداست.
مرصاد، یک کمینگاه جغرافیایی نبود؛ یک میعادگاه تاریخی بود که در آن، «اصالت» در برابر «خیانت» و «ایمان» در برابر «توهم» به پیروزی رسید و این میراث، تا زمانی که مقاومت زنده است، الهامبخش باقی خواهد ماند.
(پایان)»
فهرست منابع و مآخذ:
الف) منابع فارسی
اسدی جعفری، مریم. (۱۳۹۱). گزارش همایش؛ واکاوی عملیات مرصاد. نشریه نگین ایران، (۴۱)، ۱۲۷-۱۵۲.
زمانی، احمد (تنظیمکننده). (۱۳۷۸). عملیات مرصاد، از زبان سپهبد شهید حاج علی صیاد شیرازی. نشریه فرهنگ کوثر، (۲۹)، ۴۶-۴۸.
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) (سند بررسی).
شجاعی طباطبایی، سید مسعود. (۱۳۹۱). منافقین در مهلکه خود ساخته؛ خاطرات جنگ به روایت تصویر / عملیات مرصاد. نشریه پاسدار اسلام، (۳۶۸)، ۵۹.
نطاق پور، مهدی؛ و شالبافیان، امیر. (۱۳۸۸). عوامل مؤثر بر موفقیت لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) در عملیات مرصاد. نشریه سیاست دفاعی، (۶۶)، ۲۵-۵۰.
ب) منابع بینالمللی (به زبان انگلیسی)
Goulka, J., Hansell, L., Karasik, T. W., & Rottenberg, A. (۲۰۰۹). The Mujahedin-e Khalq in Iraq: A Policy Conundrum. RAND Corporation.
Human Rights Watch. (۲۰۰۵). No Exit: Human Rights Abuses Inside the Mojahedin-e Khalq Camps.
انتهای پیام
نظرات