• پنجشنبه / ۱۳ شهریور ۱۴۰۴ / ۰۰:۱۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1404061307578
  • خبرنگار : 71573

کتابی که مترجمش آن را ندید

کتابی که مترجمش آن را ندید

جلال خسروشاهی کتاب «پیشگامان شعر معاصر ترکیه» را ترجمه کرد اما اجل مهلت نداد که کتابش را تکمیل کند و آن را ببیند.

به گزارش ایسنا، عمران صلاحی که کار نیمه‌تمام جلال خسروشاهی را به پایان برده است، آن را «آخرین ترانه» خسروشاهی خوانده و نوشته است: این کتاب آخرین یادگار ادبی شادروان دکتر جلال خسروشاهی است. به قول آن ترانه معروف قدیمی: «این... آخرین ترانه من است.» متأسفانه اجل مهلت نداد که جلال عزیز این ترانه را تا آخر بخواند.

اوایل دهه هفتاد که من مسئول کتابخانه‌ای بودم، جلال هفته‌ای دو روز و هر روز دو ساعت به کتابخانه می‌آمد و روی شعر معاصر ترکیه کار می‌کرد. او راننده بود و من پارکابی که هی مسافرها را سوار و پیاده می‌کردم! بالاخره خودم پیاده شدم، یعنی خدمتم در آن اداره تمام شد. در حالی که کار جلال تمام نشده بود. در ۵ تیر ۱۳۸۰ جلال خودش تمام کرد، اما کارش تمام نشد. در سال ۱۳۸۲ همسر گرامی جلال این کار ناتمام را برای استاد رضا سیدحسینی فرستاد. استاد هم کار را به من که در این زمینه سوء سابقه داشتم! سپرد.

این کار بدون راهنمایی‌ها و یاری‌ها و قلم‌زنی‌ها و قدم‌زنی‌های استاد سیدحسینی هرگز به سامان نمی‌رسید. او با همه گرفتاری‌ها و ناملایمات زندگی، بزرگوارانه دست مرا گرفت که نیفتم. همین جا اعتراف کنم که آنچه من از ترکی استانبولی می‌دانم مدیون این استاد هستم و آنچه نمی‌دانم مدیون خودم به همین دلیل اگر عیب و ایرادی در این کتاب دیدید همه را به حساب من بگذارید و بدانید که من بند را آب داده‌ام.

یاد جلال خسروشاهی گرامی باد که خیلی زود رفت و خیلی حیف شد. او هم جلال بود و هم زلال.

 جلال خسروشاهی نیز داستان این کتاب را اینگونه نوشته است: در این سی‌وچند سالی که با ادبیات به‌ویژه شعر معاصر ترکیه سروکار داشتم، تحول و تطور شعر دیوانی دوران عثمانی به شعر آزاد و یا به قبولی شعر سپید، همواره کنجکاوی مرا برمی‌انگیخت و چگونگی آن افکارم را به خود مشغول می‌داشت.

کتاب‌ها، تاریخچه‌ها و تفسیرهای فراوانی را که ترکیه‌ای‌ها از دیرباز تاکنون در این باب نوشته‌اند می‌خواندم و آنچه را که به نظرم جالب و یاری‌دهنده برای گذر از این گذرگاه، می‌آمد، یادداشت می‌کردم. قصدم این بود که سیر این تحول و تطور را با توجه به شباهت‌های شگفت‌آور تفکربرانگیزی که با دگرگونی شعر کشورمان دارد و تأثیری که در آغاز بر شعر شاعران پیشرو نوجوی ما گذاشته است، تا جایی که وسعم اجازه می‌دهد، بررسی کنم شاید چراغی ولو کم‌سو و یا شمعی نیمه‌جان در پیش پای رهروان این راه پرپیچ و خم و پوشیده از غبار فراموشی ایام باشد.....

برای بیان مقصود، نخست تاریخچه‌ای از سیر تحول و تطور شعر معاصر ترکیه با توجه به تغییرات بنیادین در اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ترکیه از اواخر قرن ۱۹ به بعد فراهم آمد که بخش اول این دفتر را تشکیل می‌دهد و بخش دوم هم به معرفی شش شاعر نوگرا و سنت‌شکن که هر یک به طریقی، با سبک و اسلوب خاص خود در رهایی شعر ترکیه از قیدوبند شعر دیوانی دوران عثمانی نقش داشته‌اند به عنوان پیشگامان شعر معاصر ترکیه با شرح زندگی و زمانه‌شان و وصف ساختار، زبان و محتوای شعری و نمونه‌هایی از آثارشان، اختصاص یافت.

ولی این همه با تنظیم و سرهم کردن یادداشت‌های پراکنده به ترجمه‌هایی از تاریخچه‌ها و جنگ‌های شعر معاصر ترکیه و شرح زندگی و شیوه و اسلوب شعر شاعران ادبیات جدیده و ثروت فنون و فجر آتی و تورق کتاب‌های تاریخ ادبیات و تاریخ حوادث سیاسی و اجتماعی حاصل نشد.... روزی که سرانجام تصمیم گرفتم گریبان اندیشه و قلم را از چنگ تردیدها رها کنم و قدم در راهی که انتخاب کرده بودم بگذارم، دیدم این راه بی‌همسفر و یار موافق طی‌شدنی نیست.

همسفری که علاقه‌مند به تحقیق در این باب و آشنا به شعر ترکیه باشد و علاوه بر آن شعر و سخنش جان را تازه کند و محبت و مهرش بر دل نشیند. اما «کجاست هم‌نفسی تا که شرح غصه دهم؟» یاران همدل و هم‌نفس یکان‌یکان از دست شدند. زمان گذشت و زمانه عوض شد و من از زیر طاق سالیان بسیار گذشتم و اینک تنها، پای در ره مانده، در جستجوی همره و همسفر.... چه دیر و چه پیر سرانجام دوست دیرینم عمران صلاحی، شاعر و طنزپرداز خوب زمانه را دیدم و غمم از یاد برفت.حکایت دل را با او در میان نهادم. گفتم: «مرا یاری کن!» گفتم: «که چنین و چنان کرده‌ام و از تو می‌خواهم یاری‌ام کنی تا کار را به اتمام برسانم.»

با فروتنی ذاتی خود درآمد که «فلانی مرا چه به این...» و چه تعارف‌ها و چه تواضع‌ها... دست آخر که اصرار و خواهش فزون از حد مرا دید خجولانه قبول کرد. در حقیقت وادارش کردم که قبول کند و... کار را شروع کردیم. هفته‌ای دو روز، هر بار دو ساعت. چه روزهایی بود. چه ساعات دلپذیری با هم گذراندیم. از همکاری، هم‌صحبتی و شعر و طنز عمران صلاحی عزیز لذت بردم و بهره‌ها گرفتم. او در ادامه کار نمونه‌هایی هم از اشعار عروضی توفیق فکرت و یحیی کمال را با همان وزن و کلمات فارسی و عربی به کاررفته در شعر با ذوق و ظرافت مخصوص به فارسی ترجمه کرد که در بخش «پیشگامان» خواهد آمد. اما کار ما آن قدر طول کشید که عمران صلاحی بازنشسته شد! و دفتر و دستک و میزش را به دیگری پرداخت. برای من باورکردنی نبود که او به سن بازنشستگی رسیده باشد.

راستش آن اوایل که پس از سال‌ها به ایران برگشتم، خیال می‌کردم او پسر عمران صلاحی، دوست قدیم ما است! حتی اولین‌بار که دیدمش، با تأثر از پدر اهل قلم و ادب او مرحوم عمران صلاحی یاد کردم! ... بگذریم... عمران بازنشسته شد و من ماندم و انبوه یادداشت‌ها، شعرها و ترجمه‌ها که از سر لطف در آخرین روزها با حوصله و دقت زیاد آن‌ها را به صورت موضوعی از هم جدا کرده و هر دسته را در پاکتی قرار داده بود. کار ما تمام شده بود. عمران صلاحی به قولش وفا کرده بود. اما من هر روز فکر تازه‌ای به سرم می‌زد. با خود می‌گفتم هنوز خیلی مانده تا کار این دفتر به سامان برسد. می‌دانستم کار خیلی طول کشیده اما نمی‌توانستم شتاب کنم. از همه مهم‌تر می‌بایست مسائل فنی شعر را که درباره زبان، ساختار، محتوا و شیوه و اسلوب هر یک از پیشگامان شعر معاصر ترکیه در این دفتر مطرح می‌شد، به‌نظر شاعری اهل فن و آگاه به دقائق شعری برسانم و مشکلاتم را با او در میان نهم. چنین شاعری را از دیرباز می‌شناختم و شعرش به دلم نشسته بود. شاعری خوش‌سخن آشنای درد، خوش‌خو، و خوشرو؛ دکتر قیصر امین‌پور.....
از همان اول در جریان بود. هر وقت همدیگر را می‌دیدیم از پیشرفت و چگونگی کار می‌پرسید. تشویق و ترغیب می‌کرد. مشکلاتم را با او در میان گذاشتم. سؤال‌ها کردم. جواب‌ها شنیدم. در همه احوال به خصوص در تشخیص بحور شکسته نمونه‌های اشعار عروضی و ترجمه منثور شعر کمک‌ها و راهنمایی‌های فراوانی کرد. بی‌آنکه حوصله‌اش از بی‌بضاعتی من تنگ شود. همین جا با صد زبان از این انسان نجیب و نازنین تشکر می‌کنم؛ سپاس بر دکتر امین‌پور!...

همچنین بر خود فرض می‌دانم از دوست دیرین و بزرگوارم، استاد رضا سیدحسینی به خاطر این که دو قطعه ترجمه بی‌بدیل خود از اشعار احمد هاشم (پله‌کان - مردن) و اشعار احمد عارف را که پیش‌تر مشترکاً ترجمه کرده بودیم در اختیارم گذاشتند تا در این دفتر بیاورم، تشکر می‌کنم.

از دوست ارجمند و دانشورم، آقای موسی اسوار که همواره در این راه مشوق من بودند و بارها با گشاده‌رویی به سؤالات بی‌پایانم درباره معنی و مفهوم الفاظ ثقیل عربی اشعار احمد هاشم پاسخ گفتند و علاوه بر آن با توضیحات مفصل از چگونگی آغاز نوگرایی در شعر عرب آگاهم ساختند بسیار سپاسگزارم.

در نمونه شعری از این مجموعه می‌خوانیم:

این هواهای خوش بود که

نابودم کرد،

در چنین هوایی از اوقاف

استعفا کردم

در چنین هوایی سیگاری شدم

و در چنین هوایی عاشق شدم

و فراموش کردم

به خانه، نان و نمک ببرم

بیماریِ شاعری‌ام

در چنین هوایی عود کرد

این هواهای خوش بود که

نابودم کرد. (اورحان ولی کانیک)

کتاب «پیشگامان شعر معاصر ترکیه» ترجمه جلال خسروشاهی با همکاری رضا سیدحسینی و عمران صلاحی که ویراست اولش در سال ۱۳۸۳ منتشر شده بود، حالا در ۲۶۱ صفحه با شمارگان ۳۳۰ نسخه و قیمت ۳۶۰ هزار تومان در نشر مروارید منتشر شده است.


انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha