به گزارش ایسنا، به مناسبت پانزدهم شهریورماه، سالروز درگذشت ژیلبر لازار (۱۹۲۰-۲۰۱۸)، عضو افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ایرج فرجی در مطلبی در پایگاه اطلاعرسانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی نوشته است: ژیلبر لازار (۱۹۲۰ – ۲۰۱۸م)، زبانشناس و فارسیدان برجستۀ فرانسوی، استاد فقید مؤسسات دانشگاهی فرانسه (مدرسۀ زبانهای شرقی پاریس، دانشگاه پاریس سه (سوربن جدید)، و …)، و نیز عضو افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بیش از هفتاد سال دربارۀ زبان و فرهنگ ایرانی مطالعه و تحقیق کرد. خود او سالها پیش گفته بود که «دهها سال است که مسائل مربوط به شکلگیری زبان فارسی ذهن مرا به خود مشغول کرده است». این مشغلۀ ذهنی و آن مطالعات و تحقیقات، به نگارش مقالهها و کتابهای متعددی دربارۀ زبان و ادب و فرهنگ ایرانزمین منجر شد:
زبان کهنترین متون نثر فارسی (به زبان فرانسه، که به فارسی نیز در دست ترجمه است)
اشعار پراکندۀ قدیمترین شعرای فارسیزبان
دستور زبان فارسی معاصر
بررسی وزن شعر ایرانی
فرهنگ فارسی – فرانسه
صد و یک رباعی عمر خیام (گزینش و ترجمه به فرانسه)
و …
یکی از آثار مهم لازار، که مجموعهای از مقالات پژوهشی اوست، کتابی است با عنوان «شکلگیری زبان فارسی». متن اصلی این کتاب به زبان فرانسه در سال ۱۹۹۵ و ترجمۀ آن به فارسی حدوداً ده سال بعد از آن، در سال ۱۳۸۴، منتشر شد.
«شکلگیری زبان فارسی» مشتمل بر دوازده مقاله است. قدیمترین این مقالات در سال ۱۹۶۱ و جدیدترین در سال ۱۹۹۱ میلادی نگاشته شدهاند. این مقالات در حوزههایی چون تحول نحوی و صرفی زبان فارسی، نسبت آن با زبانهای ایرانی میانه، جایگاه گویشهای منطقهای، و بررسیای آماری از وامواژههای عربی در زبان فارسی است. لازار در این مقالات تلاش میکند تا پاسخهایی مستند به پرسشهایی بنیادین ارائه دهد:
فارسی دری از دل چه گویشهایی پدید آمده است؟
جایگاه فارسی یهودی و متون آن در بازسازی تاریخ زبان فارسی چیست؟
نسبت واقعی میان اصطلاحات «پهلوی»، «دری»، و «پارسی» چگونه باید فهمیده شود؟
چند درصد از زبان فارسی وامواژۀ عربی است؟
مقالات کتاب به قرار زیر است:
گویششناسی زبان فارسی برپایۀ متون قرنهای دهم و یازدهم میلادی
این مقاله در واقع فرآوردۀ جانبی همان کتابی است که لازار به زبان فرانسه تألیف کرده است: زبان کهنترین متون نثر فارسی. در این مقاله ویژگیهای گویشی نواحی گوناگون (گروه گویشهای شرقی و گروه گویشهای غربی ایران) بررسی شده است.
گویششناسی فارسی یهودی
لازار در این مقاله با تفصیل بیشتری به این موضوع میپردازد و نشان میدهد که زبان متنهای فارسی یهودی کهن یکسان نیست و میتوان اختلافهای ظریف گویشی بسیاری را در این متنها بازشناخت. نیز به این نتیجه میرسد که منشأ متون فارسی یهودی کهن، بهطور عمده، جنوب غربی ایران است.
پهلوی، پارسی، دری: زبانهای ایرانی ازنظر ابنمقفع
نامهای زبانها، مانند نامهای ملل، صورتهای گوناگون دارد و در بسیاری از مواقع مورد اختلاف است. ابنمقفع، براساس قولی که ابنندیم در الفهرست از او نقل کرده، زبانهای رایج در ایران (در پایان دورۀ ساسانی) را پنج تا میداند: پهلوی، دری، پارسی، خوزی، و سریانی. لازار در این مقاله به این گفتۀ ابنمقفع پرداخته است. از این پنج نام، او به سریانی و خوزی نمیپردازد زیرا اولی واضح است و دربارۀ دومی مطلب مهمی نمیتوان گفت. اما سعی کرده است برای سه نام دیگر برمبنای متون سه چهار قرن اولیۀ پس از اسلام تعریفی به دست دهد و توضیحی عرضه کند.
سرچشمۀ فارسی ویس و رامین
پرسش اصلی در این مقاله این است که فخرالدین گرگانی در سرودن ویس و رامین از چه منبعی استفاده کرده است، اما لازار در واقع این پرسش را بهانهای کرده تا دربارۀ زبانهای ایرانی جستوجو کند. این مقاله با مقالۀ قبلی و بعدی در این کتاب پیوندی دارد، زیرا تعیین کاربرد دقیق دو واژۀ «پهلوی» و «فارسی»، که شاعر در دو جا از این منظومه آنها را به کار برده، برای پاسخ دادن به پرسش اصلی این مقاله ضرورت دارد. لازار به تفاوتهای بهکارگیری این واژهها در ابیات ویس و رامین میپردازد و نشان میدهد تناقضی که در گفتۀ فخرالدین گرگانی به نظر محققان رسیده تناقض نیست، بلکه بدفهمی مراد شاعر است و فخرالدین گرگانی در واقع کمابیش یک مطلب را با دو دیدگاه اندکی متفاوت بیان کرده است.
پهلوی و پهلوانی در شاهنامه
فردوسی در بیتی از شاهنامه گفته است: گشادهزبان و جوانیت هست/ سخن گفتن پهلوانیت هست». لازار این سرنخ را گرفته و در سراسر شاهنامه دو واژۀ «پهلوی» و «پهلوانی» را، که معادل هماند، جستوجو و دربارۀ آنها تأمل و اظهارنظر کرده است. پهلوی/ پهلوانی در معانی بسیاری بهکار رفته (شکوهمند و شاهوار، دلاور و توانا، باستانی، ایرانی، زبان فارسی میانه، و…)، ولی این معانی گوناگون وحدت نسبیای دارند که برپایۀ احاله به ایران باستان و عصر پهلوانی استوار است. اما آنجا که «پهلوی» به عنوان صفتی برای «سخن» است، مراد از آن زبان پهلوی است و لازار معتقد است که فردوسی با این زبان آشنا بوده است.
پرتوی نو بر شکلگیری زبان فارسی
محور بحث در این مقاله، متنی بینام و بیتاریخ است که به قرآن قدس (به تصحیح علی رواقی) معروف است و امروز شناختهتر از آن است که بود. لازار تاریخ این ترجمۀ قرآن به فارسی را اواخر قرن پنجم قمری یا اوایل قرن ششم قمری میداند و منشأ جغرافیایی آن را، به قرائنی، به سیستان نسبت میدهد. ویژگیهای گویشی متعدد این متن در این مقاله بررسی شده و معلوم گشته است که این ویژگیها با آنچه از متون فارسی یهودی کهن به دست میآید مشابهت دارد. این خصوصیات در کهنترین متون فارسی مکتوب به خط عربی دیده نمیشود و نیز شماری از ساختها و واژههای کاملاً شناختهشده در فارسی میانۀ ادبی را در بر میگیرد که در فارسی ادبی ناشناخته است. این سه نکته نتایج بااهمیتی به دنبال دارد که در این مقاله بهطور خلاصه مطرح شده است.
فارسی یهودی کهن در میان پهلوی و فارسی
در این مقاله کوشش شده است تا رابطۀ میان فارسی یهودی و فارسی ادبی میانه روشن شود. وجود بسیاری از واژههای شناختهشدۀ پهلوی مزدایی در زبان فارسی یهودی، در گذشته، دانشمندان را بر آن داشته بود تا از خود بپرسند چه رابطهای میان یهودیان ایرانی و مزدیسنان وجود داشته است. آشنایی بیشتر با گویششناسی فارسی گفتاری روشنایی تازهای بر این مسئله میتاباند و آن را از دیدگاهی دیگر طرح میکند. این واژگان مشترک نه به طور خاص یهودی به شمار میرود و نه زردشتی، بلکه فقط و فقط واژگان زبان گفتاری متداول در نیمۀ جنوبی ایران است و اگر آن را در فارسی میانۀ ادبی بازیابیم جای شگفتی نیست، زیرا این زبان به طور مسلم در قلمروی ویژۀ زبان پارسی، یعنی در مناطق جنوب غربی، شکل گرفته است. بررسی گونههای مختلف موجود در بطن زبان فارسی یهودی کهن حتی ما را به نتایج مشخصتری رهنمون میشود.
پهلوی، پازند، و پارسی
موضوع این مقاله تبیین دقیق ماهیت ساختار زبانی است که بهطور سنتی «پازند» خوانده میشود و نیز تعیین پیوندهای آن است با فارسی میانۀ ادبی یا پهلوی از یک سو و زبان مشترک ایران اسلامی یعنی فارسی از سوی دیگر. در اینجا هم قرآن قدس به روشن شدن موضوع یاری میدهد. لازار معتقد است که اگر واژههای مکتوب به پهلوی براساس تلفظی آوانویسی شدهاند که خوانندگان آغاز دورۀ اسلامی در زبان گفتاری خود داشتند بدین سبب بوده که این خوانندگان زبان پهلوی را نه مطابق املای کهنۀ آن تلفظ میکردند و نه حتی مطابق تلفظ متداول در اوایل عصر ساسانی، بلکه آنچه را میخواندند بهطور طبیعی به همان شیوۀ زبان روزمرۀ خود تلفظ میکردند. این بدان معنی است که پهلوی را نه بهمثابۀ زبانی متفاوت با آنچه بدان سخن میگفتند بلکه مانند شکل نوشتاری این یک تلقی میکردند. پهلوی و فارسی جنوبی دو گونۀ کاربردی از زبانی واحد بودند.
پارسی و دری: نکتههای تازه
مقالۀ نهم در واقع تکملهای است بر مقالۀ سوم همین کتاب، یعنی مقالۀ «پهلوی، پارسی، دری…». لازار میگوید هنگامی که ابنمقفع از زبان فارس سخن میگوید صرفاً زبان مشترکی را که در فارس بدان تکلم میکردند در نظر دارد. اکنون میدانیم که در آغاز دورۀ اسلامی این زبان هنوز با زبان پهلوی نزدیکی بسیار داشته است. میزان این نزدیکی در پایان دورۀ ساسانی به احتمال از این هم اندکی بیشتر بوده. بر روی هم، تفاوت زبان فارس با پهلوی تنها بایستی مانند تمایزی بوده باشد که میان یک زبان گفتاری عامیانه با زبان رسمی و ادبی وجود دارد. آنها تنها دو گونۀ کاربردی از زبان واحد بودند. این زبان «پارسی» نامیده میشد. اما زبان «دری» کدام است؟ آنچه ابنمقفع دری مینامد در واقع همان گویش شمالی (مردم خراسان و مشرق) است.
حروف اضافۀ پ(د)/ (d)pa و بی (اُ)/ bē (ō) در فارسی و پهلوی
این مقاله به یاری دادههای قرآن قدس و برخی متون فارسی یهودی، به پژوهش در ریشۀ حرف اضافۀ «به» میپردازد که در فارسی بسیار متداول است. همچنین تصویری اجمالی از اصل و منشأ متممهای مکان بدون حرف اضافه، که در زبان گفتاری معاصر بسیار رایج است، به دست میدهد. لازار سعی کرده نشان دهد که «پد» و «به» فارسی میانه که در فارسی با هم مخلوط شدهاند در فارسی یهودی متقدم هنوز از هم متمایزند.
نکتههایی دربارۀ قطعۀ فارسی یهودی دندان-اویلیق
لازار در این مقاله، افزون بر شرح ویژگیهای یک متن بسیار کهن فارسی یهودی، کاربرد ادات ترغیب و تشویق ē/ «ای» (با یای مجهول) را که در فارسی میانه بسیار شناختهشده است نشان میدهد.
وامواژههای عربی در نثر فارسی
در این مقالۀ پایانی، لازار با تحلیل آماری و زبانی، نشان میدهد که درصد واژگان عربی در نثر فارسی، در دو قرن نخستِ آغاز ادبیات، به مرور زمان، به نحوی منظم افزایش یافته است، ولی، برخلاف تصور رایج، از قرن هفتم هجری تا دوران معاصر، نوسان چندانی نداشته و در حدود ۴۰ درصد باقی مانده است؛ یافتهای که پیامدهای نظری مهمی برای بحثهای مربوط به «خلوص» زبانی دارد.
رویکرد لازار را در این مقالهها میتوان آمیزهای از روش تطبیقی-تاریخی و تحلیل گویشی دانست. او از متون کهن (نثر و نظم)، اسناد زبان فارسی یهودی، و شواهد تاریخی بهره میگیرد تا روند دگرگونیهای صرفی و نحوی و واژگانی زبان فارسی را تبیین کند. شکلگیری زبان فارسی یکی از منابع کلیدی در مطالعۀ زبان فارسی نو، بهویژه در قرون سوم تا ششم هجری است. پژوهشهای لازار نقش مهمی در رفع ابهامات مربوط به منشأ و گسترش فارسی دری، نسبت آن با گویشهای ایرانی جنوبغربی، و موقعیت زبان فارسی یهودی دارند. از حیث نظری، این کتاب بنیانی است برای مطالعات بعدی در حوزۀ تاریخ زبان فارسی، گویششناسی، و زبانشناسی تطبیقی ایرانی.
کتاب از نظر علمی دقیق و مستند است، اما از آنجا که به شکل مجموعۀ چند مقاله است، فاقد ساختار خطی و تدریجی است؛ از اینرو برای مخاطب ناآشنا ممکن است پیوستگی مطالب کمتر آشکار باشد. همچنین، این مقالات تخصصیاند و برای مخاطب عمومی نوشته نشدهاند. در مجموع، کتاب شکلگیری زبان فارسی اثری مرجع در زبانشناسی تاریخی زبان فارسی است که با دقت علمی، روششناسی استوار، و پرهیز از جهتگیریهای ایدئولوژیک، تصویری مستند از روند تکوین زبان فارسی نو به دست میدهد. این کتاب، نهتنها برای زبانشناسان تاریخی، بلکه برای پژوهشگران ادبیات کلاسیک، ایرانشناسی، و زبانهای ایرانی میانه نیز منبعی ارزشمند است. این اثر حاصل چند دهه پژوهش در متون فارسی میانه و فارسی نو است و در عین ایجاز، حاوی تحلیلهایی عمیق و بنیانگذار در حوزۀ زبانشناسی تاریخی ایرانی است.
ترجمۀ فارسی کتاب، به قلم مترجم توانمند، مهستی بحرینی، است که در ترجمه از کمکهای هرمز میلانیان و مشورتهای خود لازار نیز بهرهمند بوده است. متن فارسی کتاب، جز در برخی اصطلاحات تخصصی زبانشناسی و ایرانشناسی یا در نام افراد، ترجمهای درست و روان و بیگره دارد. «شکلگیری زبان فارسی»، با توجه به جایگاه تاریخی و نوآوریهایش، همچنان یکی از منابع کلیدی و مهم برای مطالعۀ تحولات زبان فارسی به شمار میرود.
«شکلگیری زبان فارسی». ژیلبر لازار. ترجمۀ مهستی بحرینی. تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۸۴.
انتهای پیام
نظرات