• یکشنبه / ۱۳ مهر ۱۴۰۴ / ۰۴:۳۰
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 1404071307969
  • خبرنگار : 71631

وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود

وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود

نام «روتکو» بیشتر با تابلوهایی به شکل مستطیل‌های رنگی عجین شده است، اما توضیح انقلاب روتکو در نقاشی تقریباً غیرممکن است، مگر اینکه بوم‌های او را حضوری تماشا کنید. آثار او چیزی فراتر از مستطیل‌های ساده رنگ هستند؛ آن‌ها فضاهای عظیم احساسی‌اند که بیننده را دربرمی‌گیرند و عمل نگاه کردن را به غوطه‌ور شدن بدل می‌سازند.

صحبت کردن درباره «مارک روتکو» هرگز آسان نیست. آثار او در برابر بازتولید مقاومت می‌کنند: هیچ عکسی یا تصویری روی صفحه نمی‌تواند آنچه را منتقل کند که در برابر یکی از بوم‌های عظیم او حین ایستادن حس می‌شود. انقلاب «روتکو» در همان مواجهه مستقیم نهفته است؛ در این حقیقت که نقاشی‌هایش صرفا برای دیده شدن نبودند، بلکه برای تجربه شدن بودند.

«روتکو» نمی‌خواست دیوارها را تزئین کند؛ او می‌خواست دیوارها را به آستانه‌هایی برای یک سفر درونی بدل سازد. نوآوری او تنها در ساده‌سازی نقاشی به مستطیل‌های بزرگ رنگ نبود، بلکه در شیوه‌ای بود که بیننده را به غوطه‌ور شدن دعوت می‌کرد، تا احساسات پنهان خود را بر بوم متجسم ببیند.

پس از جنگ جهانی دوم، دنیای هنر دگرگونی شدیدی را تجربه کرد. پاریس، که زمانی خانه امپرسیونیسم، کوبیسم و سوررئالیسم بود، نقش خود را به‌عنوان پایتخت آوانگارد از دست داد.  نیویورک مرکز جدید شد؛ جایی که گروهی از هنرمندان با نام «مکتب نیویورک»، شامل جکسون پولاک، ویلم دِ کونینگ، بارنت نیومن و مارک روتکو، پیشگام جنبشی شدند که به‌زودی «اکسپرسیونیسم انتزاعی» نام گرفت.

اگرچه آن‌ها به‌شدت از مدرنیسم اروپایی (نیلوفرهای آبی مونه، رنگ‌های جسورانه ماتیس و انتزاع معنوی کاندینسکی) تأثیر گرفته بودند، اما این هنرمندان آمریکایی قلمروی تازه‌ای گشودند. بوم‌های «پولاک»‌ حرکت را با تکنیک چکاندن رنگ ثبت می‌کردند. در مقابل اما «روتکو» به‌دنبال سکون بود. جایی که «پولاک» انرژی و ژست را بیان می‌کرد، «روتکو» فضاهای ساکت و خاموشی می‌ساخت که بیننده می‌توانست در آن‌ها گم شود.

حرفه «روتکو» را می‌توان به چهار مرحله تقسیم کرد:


۱. مرحله رئالیستی (۱۹۲۴–۱۹۴۰): صحنه‌های شهری، فضای داخلی و طبیعت بی‌جان.
۲. مرحله سوررئالیستی (۱۹۴۰–۱۹۴۶): ترکیب‌های الهام‌گرفته از اسطوره و فرم‌های بیومورفیک، تحت تأثیر سوررئالیسم.
۳. مولتی‌فُرم‌ها (۱۹۴۶–۱۹۴۹): اشکال شناور رنگ، پلی به سوی انتزاع.
۴. مرحله کلاسیک (۱۹۴۹–۱۹۷۰): نقاشی‌های نمادین «گستره رنگی»، عظیم و غوطه‌ورکننده.

در ادامه این مسیر را از طریق پنج اثر کلیدی دنبال کنیم.


۱. «صحنه خیابانی»(۱۹۳۷)

وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود


«روتکو» در سال‌های رئالیستی‌اش، صحنه‌هایی از زندگی روزمره را نقاشی می‌کرد. تابلو نقاشی «صحنه خیابانی» جنب‌وجوش نیویورک را ثبت می‌کند، اما با لحنی احساسی خاص. فیگورها، گرچه عادی‌اند، اما منزوی به نظر می‌رسند، گویی تقریبا توسط شهر اطرافشان بلعیده شده‌اند. حتی در این مرحله اولیه، روتکو بیشتر از توصیف، به دنبال فضاسازی بود؛‌ او پیشاپیش در پی یافتن راه‌هایی  برای برانگیختن احساسات نامرئیِ زیرِ ظاهر بود.


۲. «نشانه»(۱۹۴۳)

وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود


تا دهه ۱۹۴۰، هنر روتکو تغییر کرده بود. او پس از دیدن نمایشگاه‌های سوررئالیست‌ها و دادائیست‌ها در نیویورک، به اسطوره و ناخودآگاه روی آورد. تابلو نقاشی «نشانه» نمونه‌ای برجسته است: فرم‌های بیومورفیک در فضایی مبهم و رویایی شناورند. تأثیر «مکس ارنست» و «خوان میرو» آشکار است، اما هدف «روتکو» متفاوت بود. او از تصویرهای اسطوره‌ای و کهن‌الگویی برای جست‌وجوی حقیقت‌های جهان‌شمول استفاده می‌کرد؛ گویی نقاشی می‌تواند چیزی ازلی را در میان خشونت جنگ جهانی دوم لمس کند.


۳. «شماره ۱۸»(۱۹۴۶)

وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود

«مولتی‌فرم‌ها» آثار گذار «روتکو» بودند. در تابلو نقاشی «شماره ۱۸»، سطوح بزرگ رنگ بدون مرزهای مشخص شناورند و روی هم می‌افتند. این شکل‌ها نفس می‌کشند، می‌لرزند و گویی در آستانه حل شدن‌اند. این نقاشی‌ها دیگر نمادین نبودند؛ آن‌ها فضاهای احساسی بودند. با این آثار، روتکو زمینه را برای جهش به سوی انتزاع ناب، جایی که رنگ نه به‌عنوان فرم، بلکه به‌عنوان تجربه عمل می‌کند،‌آماده کرد.



۴. «شماره ۱۳»(۱۹۵۸)

وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود


«روتکو» در این اثر، در اوج مرحله کلاسیک خود قرار دارد. تابلو نقاشی «شماره ۱۳» شامل فضاهای درخشان زرد، قرمز و سفید است. اما فراتر از ظاهر ساده آن، عمقی در آن نهفته است. رنگ‌ها گویی نور خود را منتشر می‌کنند و همزمان بیننده را در گرما و تنش احاطه می‌کنند.

«روتکو» تاکید داشت که به هماهنگی رنگ‌ها به‌خودی‌خود علاقه ندارد. هدف او بیان «احساسات انسانی بنیادین ـ تراژدی، شور، نابودی» بود. ایستادن در برابر این بوم، اغلب باعث می‌شود بینندگان احساس کنند به فضایی فراتر از کلمات منتقل شده‌اند، جایی که رنگ خودِ احساس می‌شود.
 


۵. «قرمز روی زرشکی»(۱۹۵۹)


وقتی رنگ تبدیل به احساسات می‌شود

اگر آثار دیگر روتکو پنجره‌هایی به چشم‌اندازهای درونی می‌گشودند، نقاشی‌های «سیگرام» آن‌ها را می‌بندند. این مجموعه که برای رستوران «فور سیزنز» در نیویورک سفارش داده شد، شامل رنگ‌های تیره زرشکی و مشکی است و ساختاری شبیه درگاه‌های که از دور پدیدار می‌شوند یا پنجره‌های بسته دارد. روتکو در نهایت از تحویل آن‌ها خودداری کرد، زیرا فهمید که حضور سنگین و عبوس آن‌ها جو درخشان یک رستوران مجلل را خفه خواهد کرد.

امروز این آثار در «تیت» نگهداری می‌شوند و در فضایی اختصاصی همان‌طور که هنرمند می‌خواست به نمایش درآمده‌اند. ورود به این اتاق، احساسی از زندانی شدن ایجاد می‌کند. رنگ‌های عمیق فشار می‌آورند، اشکال تاریک شبیه پنجره‌های آجر شده‌اند، گویی خود نقاشی‌ها دیوارهایی هستند که ما را محدود می‌کنند.

«مارک روتکو» در سال ۱۹۷۰ میلادی درگذشت، اما دیدگاه او هنر مدرن را بازتعریف کرد.  او به انتقال جریان آوانگارد از پاریس به نیویورک کمک کرد، انتزاع را به ابزاری برای بیان احساسات انسانی تبدیل کرد و دهه‌ها پیش از آنکه اصطلاح «محیط‌های هنری فراگیر» رایج شود، پیشگام آن بود. نهایت موضوع واقعی «روتکو» نه رنگ و نه فرم،‌ بلکه ما تماشاگران بودیم.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha