به گزارش ایسنا، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) متولد سال ۱۳۰۶ شمسی در رشت بود و در ۲۰ سالگی اولین کتابش را با نام «نخستین نغمهها» منتشر کرد. او سرودن غزل را در کنار سرودن شعر در دیگر قالبهای سنتی تجربه کرد. همچنین نمونههایی از شعر نو در بین آثار این شاعر به چشم میخورد. «سراب»، «سیاهمشق»، «تا صبح شب یلدا»، «یادگار خون سرو» و «تاسیان» از جمله مجموعه شعرهای سایه هستند. «حافظ به سعی سایه» هم حاصل تصحیح او از دیوان حافظ است.
ابتهاج در سالهای دهه ۵۰ در رادیو سرپرست برنامه موسیقایی «گلها» بود. همچنین پایهگذار برنامه موسیقایی «گلچین هفته» بود.
شعر تصنیف مشهور «سپیده» که با عنوان «ایران ای سرای امید» شناخته میشود، از سرودههای هوشنگ ابتهاج است. این تصنیف یکی از تصنیفهای ساخته محمدرضا لطفی است که نخستین خواننده آن محمدرضا شجریان است.
ایران ای سرای امید، بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین رَهِ پُرخون، خورشیدی خجسته رسید
اگرچه دلها پُرخون است، شکوهِ شادی افزون است
سپیدهٔ ما گلگون است وای گلگون است، که دستِ دشمن در خون است
ای ایران غمت مَرِساد
جاویدان شکوهِ تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی، جاوِدانه در همه جهان
خوش باد یادِگارِ خونِ عاشقان، ای بهار
ای بهارِ تازه جاوِدان در این چمن شکفته باد
یکی دیگر از شعرهای خیلی معروف سایه شعر «ارغوان» است. او این شعر را هنگامی که در زندان بوده در دلتنگی برای درخت ارغوان خانهاش سروده است.
ارغوان،
شاخه همخون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتهاست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندر این گوشه خاموش فراموششده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطر من
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید…
چون دل من که چنین خونآلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درۀ غم میگذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند
جان گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که همپروازان
نگران غم همپروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدامانده من…
هوشنگ ابتهاج نوزدهم مرداد ۱۴۰۱ در کلن از دنیا رفت و پیکرش پس از انتقال به ایران در باغ محتشم رشت به خاک سپرده شد.
انتهای پیام
نظرات