به گزارش ایسنا، در فرهنگ ایرانی، باران تنها پدیدهای طبیعی نیست؛ نشانهای از رحمت و زندگی است. از همین رو، آیینهای بارانخواهی در سراسر ایران نهتنها راهی برای جبران خشکسالی، که نوعی زبان جمعی برای گفتوگو با طبیعت بودهاند. اگرچه آیینهای طلب باران در میان دیگر اقوام نیز دیده میشود، اما تنوع آن در ایران چشمگیر است. برخی به دورههای پیش از زرتشت برمیگردند، برخی در آیین زرتشتی ریشه دارند و گروهی نیز از تعامل با اقوام مهاجر به فرهنگ ایرانی راه یافتهاند. در بسیاری از این آیینها، باورهای کهن با پوشش مذهبی در دوره اسلامی ادامه پیدا کرده و به شکلی تازه زنده ماندهاند.
مراسمهای بارانخواهی در ایران بسیار متنوع بودند، اما در نهایت میتوان آنها را به دو گروه کلی مراسمهای فردی و گروهی تقسیم کرد. رایجترین انواع بارانخواهی، انجام دادن مراسم دعا و نیایش بوده است. این عمل را که اغلب با قربانی و تسلیم پیشکشهایی همراه بوده، باید موضوعی جهانی دانست که در میان همۀ اقوام و ملتها رواج داشته است. در اساطیر ایران نیز بارها به ضرورت نیایش، دعا و قربانی به درگاه ایزدان، برای بارش نزولات آسمانی تأکید شده است. هدف از انجام چنین کارهایی تقویت نیروهای بارانساز و خیر در مقابل سپاه شَر یا دیوان و دشمنانِ باران بوده است. از سوی دیگر در برخی از آموزههای دین اسلام نیز بر بارانخواهی تأکید شده است که نمونههایی از آن را در صحیفۀ سجادیه و مفتاح الجنات، آن جایی که کیفیت نماز باران را تشریح کرده است، میبینیم.
آیینهای بارانخواهی تا همین چند دهه اخیر با رسوم جالبی برگزار میشد که در ادامه به چند مورد از آنها میپردازیم.
از شلیتهدزدی تا نماز باران
در کاشمر خراسان رضوی به هنگام خشکسالی، گروهی از زنهای کشاورزان در یک شب معین دور هم جمع میشدند و قرعهکشی میکردند تا فردی را از میان خود انتخاب کنند. این فرد مامور میشد تا به «شلیتهدزدی» برود. این زن باید بهصورت مخفیانه، شلیتۀ یکی از پیرزنان شوهرمرده روستا را میدزدید. وقتی شلیته دزدیده میشد، به سلمانیِ روستا خبر میدادند که روز پنجشنبه جار بزند و از زنها بخواهد که به امامزادۀ روستا بروند. زنها نیز هریک آفتابهای را پر از آب میکردند و راه میافتادند. در آنجا شلیته را بر سر چوبی میکردند و آبی را که همراه آورده بودند، روی شلیته و دورتادور قبر امامزاده میریختند و قبر را تمیز میکردند. سپس زنی روضه میخواند و بقیه نیز با دلی شکسته گریه میکنند. پس از آن، دو رکعت نماز حاجت به جماعت میخوانند و در پایان برای بارش باران دعا میکنند.
در مناطق جنوب و جنوب غربی، به آن بخش از مراسم بارانخواهی که با دعا و نیایش همراه است، «قبلهدعا» یا «قبلهباران» میگویند. در قشم اطلاعرسانی انجام مراسم «قبلهباران» برعهدۀ کودکان و نوجوانان بود. آنها بهصورت گروهی به درِ خانهها رفته و با خواندن ترانۀ «مُشک مشکئو»، خبر اجرای مراسم را به مردم میدادند و صاحبخانه نیز به بچهها نقل و شیرینی میداد. قشمیها مراسم «قبلهباران» را فقط روز جمعه برگزار میکردند و مردها باید سه روز پیش از روز موعود را روزه میگرفتند. این مراسم در کنار برکۀ «بیبی» و پای درخت سدر کهنسال برپا میشد.
در اعتقاد مردم جنوب، درخت سدر از درختهای نظرکرده و مقدس است. پیش از انجام مراسم، زنان مکان مراسم را آب و جارو میکنند. در سحرگاه روز جمعه اهالی با لباسهای سفید و پاکیزه در کنار برکۀ «بیبی» جمع میشوند و نماز استسقا (نماز باران) را به امامت روحانی محل به جا میآورند. پس از آن، نوزادان را از مادرهایشان جدا کرده و چوپانها و شتربانان نیز که با دامهای خود به محل آمدهاند، دامهای شیرخوار را از مادرهایشان دور میکنند و گرسنه نگهمیدارند تا بیتاب شوند و به صدا درآیند. مردم در چنین وضعیتی دعای باران را میخوانند: «خداوندا به ما باران بده / رحم فرما تو، به ما باران بده / هم به حق مصطفی ختمالرسل/ هم به حق مرتضی باران بده / ما گنهکاریم، از جرم و گناه / عذر خواهیم ای خدا باران بده». سپس گوسفندی را قربانی میکنند و گوشت آن را میان نیازمندان تقسیم میکنند.

آشی برای باران
یکی دیگر از آیینهای بارانخواهی، پختن آش یا حلیم و تقسیم آن میان اهالی یا مستمندان شهر بود که بهصورت گروهی و با مقدمات و تشریفات خاصی انجام میگرفت. به عنوان مثال در بیرجند بر سر یکی از گذرهای پررفتوآمد یا نزدیک به مسجد محله، گلیم میانداختند و علم سیاهپوشی بر پا میکردند، سپس چند نفر از معتمدان محل در کنار آن میایستادند و از مردم میخواستند که برای پختن آش کمک کنند. مردم نیز متناسب با توانایی خود، مواد مورد نیاز مانند گندم، آرد، روغن و هیزم میآوردند. برخی هم پول میدادند که با آن گوسفندی خریداری میشد. پس از تهیۀ مواد از ابتدای غروب در همان محل، شروع به پختن آش میکردند. عدهای محتویات دیگها را به هم میزدند و پیوسته دعای باران میخواندند. پختن آش تا سحر ادامه مییافت. مردم پس از خواندن نماز صبح، پای علم جمع میشدند و روحانی محل روضه میخواند؛ پس از آن نیز مراسم دعای باران را به جا میآوردند و در پایان، آش را میان اهالی تقسیم میکردند.
در تفرش نیز آشی به نام «تُرماج» تهیه میکنند و پیش از تقسیم در میان اهالی، مقداری از آن را از ناودان خانهای پایین میریزند. در برخی از روستاهای کازرون از هفت نوع دانۀ خوراکی و هفت نوع سبزی، آشی به نام «اُو آش» با همکاری مردم در یکی از زیارتگاهها تهیه میکنند. نمک این آش را از خانۀ تازهترین عروس روستا میگیرند و او باید اولین کسی باشد که آش را میچشد. در پایان مراسم، خاکستر اجاقی که آش را روی آن پخته بودند برداشته، به سمت قبلۀ روستا میبرند و چنین میخوانند: «اُو نداریم/ نون نداریم/ گشنمونه/ تشنهمونه/ ابرِ نو در آسمونه» سپس خاکستر را بر روی مزرعۀ پایینِ روستا میپاشند و با این امید که خداوند بر آنها رحم کند و باران ببارد به خانه بازمیگردند.

گروگانگیری از گاوها!
در مناطق غربی کشور در استانهای ایلام، لرستان، کرمانشاه، کردستان و برخی از شهرهای همدان، هنگامی که برای مدت زیادی باران نبارد، گروهی از زنان و دختران گاوهای روستای مجاور را بهصورت صوری میدزدند. در کنگاور، گاوی را میدزدند و معمولاً پیش از آغاز مراسم، این خبر را به روستای مجاور میرسانند تا از هرگونه سوءتفاهم احتمالی جلوگیری شود.
در لرستان پس از اینکه تعدادی گاو دزدیده شد، زنان روستاهای دیگر که از ماجرا باخبرند، با چوبدستی برای مقابله با زنانی که گاوها را بردهاند، به صحرا رفته و دعوایی صوری راه میاندازند. سرانجام کسی ضامن میشود و به این شرط گاوها را به صاحبانشان برمیگردانند که باران ببارد. در کردستان به این مراسم «گابان هینان»، یعنی آوردن گلۀ گاو، میگویند و همانگونه که از عنوان آن مشخص است، گلهای گاو دزدیده میشود.
تابوتگردانی و شعرخوانی در طلب باران
از دیگر انواع مراسمی که برای بارش باران اجرا میشد، «تابوتگردانی»، «تابوتشویی» و «علمگردانی» است. در شهرهای لارستان، گروهی زن و مرد، کودکی هشت تا دهساله را درون تابوت میخواباندند، روی تابوت پارچۀ سفیدی میکشیدند، آن را بر دوش گرفته و با خواندن ترانۀ بارانخواهی، به بیرون شهر میرفتند. یک نفر شعرها را میخواند و جمعیت، مصرع برگردان آن یعنی «یا رب تو بده بارون» را تکرار میکردند. این شعر به این صورت خوانده میشود: «گاو سیاهِ ماده/ سر بر زمین نهاده/ برای غلّه و کاه/ یا رب تو بده بارون/ آهوی لنگ صحرا/ فتاده در چراگاه / برای قطرۀ آب/ یا رب تو بده بارون / ابر سیاه غُرّون/ کشیده رو به تهرون/ میخواد بارون بباره / حکم از خدا نداره/ یا رب تو بده بارون».
در استهبان استان فارس نیز گروهی از مردم بههمراه روحانی شهر که عبای خود را وارونه بر دوش انداخته، تابوتی را بر دوش میگرفتند و با سنج، دهل، شیپور و علم به سوی مسجد شهر میرفتند و شعری در طلب باران میخواندند که بخشی از آن به این قرار است: «در غُل و زنجیر زینالعابدین/ یا رسولالله حال ما ببین/ ما گنهکاریم ای ربِّ جلیل/ از کرم بارون رحمت را بریز».
در برخی از مناطق خراسان، از میان گروهی از بچهها یکی به عنوان «اوستا» (استاد) انتخاب میشود و عَلَمی را بر دوش میگیرد؛ دیگران نیز دنبال وی راه میافتند، شعرهای بارانخواهی میخوانند و به در خانههای مردم میروند. آنها مقداری مواد خوراکی جمع میکنند و با آن آش میپزند و آن را میان خود و دیگران تقسیم میکنند.
عروسکی که واسطه بارش باران میشد!
عروسکگردانی نیز یکی از آیینهای بسیار رایج بارانخواهی است. در این آیین زنان و دختران برای طلب باران، عروسکی را با ظاهری زنانه میسازند و در مواردی، خود یا پسربچهها آن را بر دست گرفته، به در خانهها میروند و ضمن خواندن اشعار بارانخواهی، نیازهایی را از مردم طلب میکنند. اهل هر خانه نیز پس از پاشیدن آب روی عروسک، خواستۀ بچهها را میدهند. بچهها این نیازها را که موادی خوراکی مانند آرد، روغن، گندم و یا برنج است، با نیت اینکه باران زودتر بیاید، میان مستمندان تقسیم میکنند.
در یزد و برخی از شهرهای کرمان، به آن عروسک «گشنیز» و در مواردی با اضافهکردن مصوت تحبیب «و»، «گشنیزو» یا «گُل گشنیزو» میگویند. در سیرجان، دختران عروسکی به نام گُل گشنیزو درست میکردند و آن را به دست پسرها میدادند. پسرها نیز عروسک را بر دست گرفته، به در خانهها میرفتند و میخواندند: «ابر اومد و ابر اومد/ از سیِ کوه خَبْر اومد/ میش برهدار اومد/ بزِ کُرِّه دار اومد/ اشتر با قطار اومد/ هلّله میشو» و سپس در اینجا همۀ بچهها میگویند: «بعبع هلله میشو، بعبع». صاحبخانه ابتدا روی گل گشنیزو آب میریخت و سپس مقداری آرد به بچهها میداد.
در کردستان، به عروسک بارانخواهی «بُوِکهوارانه» میگویند که به معنی «عروسِ باران» است. زنان و دختران این عروسک را درست میکنند. یکی از دختران که از دیگران نیرومندتر است، آن را بر دوش گرفته، همگی به در خانهها رفته و به زبان کردی شعر بارانخواهی میخوانند که ترجمۀ آن چنین است: «عروس باران آب میخواهد/ آب در میان گندمزار میخواهد/ تخممرغ تازه و نطفهدار میخواهد/ سنجاق سینۀ دختران نوجوان را میخواهد». اهل خانه نیز ضمن دادن تخممرغ و سنجاق سینه به آنها، روی سر و صورت «عروس باران» آب میریزند. دختران هم آنچه را به دست آوردهاند، میان خود تقسیم میکنند.

با این حال، آنچه اهمیت دارد این است که شاید این آیینها امروز تنها در کتابها و پژوهشهای مردمشناسی تکرار شوند، اما ریشهشان هنوز در ذهن جمعی ما زنده است. آیینهای بارانخواهی، فراتر از تقاضا از طبیعت، نمادی از همبستگی اجتماعیاند؛ زمانی که مردم به جای انتظار برای آسمان، به کنش جمعی پناه میبردند و علاوه بر اهمیت حیاتی صرفهجویی در آب، به راههای فرهنگی و آیینی نیز توجه میکردند. بازخوانی این آیینها در روزگار کمآبی امروز، فرصتی برای پیوند گذشته و حال است. البته پارهای دیگر از این آیینها جنبه فانتزی و خرافی دارند که در گزارش بعد به آنها خواهیم پرداخت.
پینوشت: این گزارش با استفاده از اطلاعات مقاله «تحلیل نشانهشناختی آیین قبله دعا (طلب بارش باران) در قشم» نوشته بنیامین انصارینسب، منتشرشده در فصلنامه فرهنگ مردم مرکز تحقیقات صدا و سیما و مقاله «باران خواهی» منتشرشده بر سایت مرکز دایرهالمعارف اسلامی، نوشته شده است.
انتهای پیام


نظرات