آبتین گلکار مترجم زبان روسی درباره کتاب میخاییل آسارگین با عنوان «خیابانی دنج در قلب مسکو» که با برگردان او در نشر ماهی راهی بازار شده است، به ایسنا گفت: این کتاب نوشته یک نویسنده نسبتاً ناشناس روس است که برای خواننده ایرانی خیلی آشنا نیست. آسارگین چند سال بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ مجبور شد از روسیه مهاجرت کند، در واقع عملاً از روسیه اخراج شده و در اروپا زندگی میکرد، به همین علت آثارش در بین خود روسها هم شناختهشده نبود. البته آسارگین در میان محافل مهاجر هم از کسانی بود که با همه میانهای نداشت و با هیچ گروه و مسلکی نمیساخت؛ به همین علت معروف نبود و بعد از فروپاشی شوروی دوباره کشف شد و روسها به او توجه کردند.
او افزود: اسم اصلی رمان نام یکی از خیابانهای مرکزی مسکو است که هم اسم مشکلی است و هم هیچ ذهنیتی به خواننده ایرانی نمیداد و به همین دلیل اسم توصیفی «خیابانی دنج در قلب مسکو» را برایش انتخاب کردم. البته در ترجمههای زبانهای دیگر هم این کار را کردهاند، یعنی ترجمه انگلیسی و آلمانی را که دیدهام اسم خاص را به این شکل درآورده و ترجمه کردهاند.
این مترجم سپس بیان کرد: «خیابانی دنج در قلب مسکو» ماجرای یک خانواده روس است که سالهای جنگ جهانی اول و بعد انقلاب اکتبر و جنگ داخلی و سرکوب روشنفکران را میبیند، در واقع چند واقعه بزرگ تاریخی را در عرض چند سال تجربه میکند. ماجراهای رمان بسیار شبیه ماجراهای رمان «دکتر ژیواگو» است، گاه جزئیاتشان شباهت عجیب و غریبی بههم پیدا میکند اما شیوه روایت کاملا متفاوت است. آسارگین و بوریس پاسترناک اتفاقات واحد را با دو شیوه روایت متفاوت بیان میکنند.
او در ادامه اظهار کرد: نکته جالب کتاب آسارگین این است که فصلهای کوتاه کوتاه دارد و بخشی از داستان از زبان اشیاء و حیوانات روایت میشود. راوی مرتب تغییر میکند و همین موضوع زاویه دیدهای متفاوت و گاه دور از ذهنی را به خواننده میدهد؛ مثلا برخی از صحنههای جنگ را از دیدگاه مورچهها روایت میکند. این مسئله ویژگی شاخص سبکی آسارگین است.
گلکار درباره اینکه چرا سراغ ترجمه این رمان رفته است، گفت: نگاه نویسنده خیلی جالب است و شبیه نویسندههای کلاسیک روس حرف میزند. او معتقد است هر اتفاقی که برای یک مملکت میافتد و زندگی مردم عادی را از مسیر خود خارج میکند، اتفاق بدی است، حال میخواهد انقلاب و جنگ باشد و یا میخواهد قحطی باشد و وظیفه افراد در برابر این اتفاقات این است که سعی کنند زندگی طبیعی خود را ادامه دهند و تسلیم شرایط غیرطبیعی و بحرانی نشوند. اولین کار مردم بعد از اتفاقات باید این باشد که به زندگی عادی خود برگردند. بهنظرم نگاه جالبی است. تصمیمهایی که قهرمانان داستان میگیرند و موقعیتهای اخلاقی که قهرمان رمان با آنها مواجه میشود، میتواند آموزنده باشد.
این مترجم درباره اینکه آیا این رمان روایتی از زندگی واقعی نویسنده است، گفت: خیلی از وقایع کتاب حالت اتوبیوگرافیک (زندگینامه خودنوشت) دارد؛ وقایعی که برای نویسنده زمانی که در روسیه بوده، اتفاق افتاده است. البته در مؤخره کتاب به این اتفاقات اشاره کردهام و برای اینکه ماجرا لو نرود نمیتوانم بگویم چه اتفاقاتی بوده است. برخی از وقایع برای نویسنده اتفاق افتاده و از این نظر واقعی است.

در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: «خیابانی دنج در قلب مسکو» تاریخ بزرگ روسیه را از خلال روزمرههای خانهای کوچک در گذر سیفتسِف وراژِک روایت میکند، خانهای که پیرمردی پرندهشناس به همراه همسر و نوهشان، تانیوشا، در آن زندگی میکنند.
جنگ، انقلاب و روزهای پرآشوب حکومت تازه بلشویکی در بیرون جریان دارد، اما رمان نشان میدهد که چگونه همین رویدادهای مهیب در دل زندگی روزمره این خانواده و همسایهها معنا پیدا میکند.
رمان حاضر روایتی است از مصائب روشنفکران روس در سالهای پرآشوب و دورانساز انقلاب روسیه، هنگامی که روشنفکران و مردم عادی در هم آمیخته بودند و شادیها و سختیهای مشترکی را تجربه میکردند؛ روایتی گاه از زبان یک موش، یک پرستو، یا اشیای بیجان.
انتهای پیام


نظرات