يكسال از ساعتي كه از بيمارستاني در آلمان خبر رسيد، سيدهادي ميرميران پس از آخرين عمل جراحي ستون فقراتش ديگر بههوش نيامده، گذشت.
به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين هنرمند معمار و شهرساز، شانزدهم فروردينماه سال 1385 نقشهها و طرحهاي نيمهكارهي احياي تاريخ ايران را موقتا رها كرده بود تا براي ادامهي مداوا به آلمان سفر كند. اما در آستانهي روز ملي معمار دارفاني را وداع گفت.
او همان دانشجوي پركار و با وسواسي بود كه سال 1347 و پس از پايان تحصيل، فعاليت حرفهيياش را آغاز كرد و با تاسيس شركت ملي ذوب آهن ايران - اصفهان، 10 سال مسؤول كارگاه معماري و آتليهي طراحي معماري و شهرسازي اين شركت شد.
پس از انقلاب، وزير مسكن و شهرسازي وقت - زندهياد مهندس سراجالدين كازروني - از هادي ميرميران كمك گرفت و طرح جامع منطقه و شهر اصفهان را به او سپرد. او شهر جديد بهارستان را طراحي كرد.
ميدان كهنه - محل زندگي كلميان اصفهان، حوالي مسجد جامع بود، ميرميران طرحي جديد براي اين ميدان ارايه داد؛ ميگويند نقطه عطف اصفهان از آنجا بسته شده است. همچنين بسياري از كارشناسان اذعان دارند، بسياري از آنچه را كه اصفهان امروز دارد، از اين پيشكسوت سازمان نظام مهندسي ساختمان كشور است.
در مقالهاي كه به قلم او با عنوان "زيباترين نصفه جهان" نگاشته شده است، اين معمار برجستهي به تفصيل فلسفهي معماري شهري اصفهان را تبيين كرده است.
در متن كامل اين مقاله آمده است:
«معماري اصفهان، قلب معماري ايران را در دورههاي بعد از اسلام تشكيل ميدهد. زيرا كه اين شهر در دو دوره در اصفهان متمركز هستند و از آنجا كه بعد از اسلام، حكومت ايران در دورههاي سلجوقي و صفوي بيشترين قدرت، وسعت و تمركز خود را داشته است، ميتوان اين نتيجه را گرفت كه شهر اصفهان دارندهي فاخرترين نمونههاي معماري ايران بعد از اسلام بوده و معماري آن واجد نمايانترين خصوصيات معماري اين دوره ايران ميباشد.
برجستهترين خصوصيت معماري ايران كه آن را از معماري ديگر سرزمينهاي جهان مشخص ميكند، شفافيت اين معماري است. اصل شفافيت از اصول مهم هستي بوده و معناي آن حركت هميشگي و تكامل هستي از كيفيت مادي به كيفيت روحي ميباشد. از آنجا كه اصل شفافيت يكي از اصول هستي است، طبيعي خواهد بود كه در روند كلي معماري جهان نيز اين اصل حاكم باشد و معماري جهان در طول تاريخ به سمت شفافيت و به بيان معمارانه، كم كردن ماده و افزايش فضا حركت كرده باشد و چنين نيز هست. لكن اين روند در معماري ايران بهصورت بارزتري خود را نشان ميدهد و جهانبيني اسلامي ( كه پس از حضور اسلام در ايران بر اين سرزمين حاكم ميشود و به اصل تكامل هستي از حالت مادي به حالت روحي معتقد است) به اين روند يعني حركت معماري در جهت شفافتر شدن سرعت ميبخشد.
بر اساس مطالب عنوان شده، مقدمتا نتيجه ميگيريم كه اصل خصوصيت معماري اصفهان، به مثابه قلب معماري بعد از اسلام ايران، شفافيت است و معماري اصفهان بهصورت بارز حركتي است در جهت هر چه شفافتر و سبك كردن بنا و به عبارت ديگر كاستن از حجم ماده و افزايش فضاست و تمامي تلاش معماران پديد آورنده آثار با ارزش اصفهان در اين جهت بوده و تمامي عناصر و اجزاي معماري آن در خدمت تحقق اين اصل پايهاي معماري است.
فضا جوهر معماري است و شفافيت معماري اصفهان را عمدتا بايستي در شفافيت فضايي آن سراغ كرد. فضا در معماري اصفهان به حداكثر گشادگي و سبكي ميرسد و اين امر با تكيه بر دانش و تجربه عظيم ساختماني و با كاستن از ماده بنا و به موازات آن افزايش فضا صورت ميگيرد در معماري اصفهان ماده مكعب بنا تا آنجا كه ممكن است توسط حياطها، ايرانها، گشادگيها، روزنهها ونورگيرها برداشته ميشود و آنچه كه از ماده باقي ميماند، حداقلي است كه براي بر پا ماندن بنا لازم است. مصداق برجسته اين تصور كوشك هشت بهشت است كه برخلاف بناهاي متعارف كه مكعبي هستند از مواد و مصالح ساختماني و در درون آن فضاهاي مختلف مورد نياز جاسازي شدهاند، مكعب متخلخلي است كه ماده بنا چون پوستهاي گرد فضاي آن را گرفته و از اين رو كالبد بنا در درون فضاي باغ اطراف معلق بهنظر ميرسد. همين خصوصيت در پل خواجو با وجود آنكه براي مقاومت در مقابل فشار آب بايستي از ماده بيشتري برخوردار باشد. نيز كاملا به چشم ميخورد و كالبد پل خواجو بهجاي آنكه روي زمين نشسته باشد، گويي از آسمان آويزان است.
از فضا به سلسله فضاها در معماري اصفهان ميرويم، سلسله فضاها در معماري اصفهان مجموعهاي از فضاهاي مجزا و محصور شده كه در تركيب با يكديگر قرار گرفته باشند، نيستند. بلكه فضاها ضمن اينكه محدوده و شخصيت خود را دارند و از فضاهاي ديگر قابل شناسايي هستند. در يك تركيب كاملا واحد قرار ميگيرند، به طريقي كه حركت انسان در درون سلسله فضاهاي يك بنا، حركتي سيال و لغزنده است اگر سلسله فضاهاي مسجد امام از ميدان نقش جهان، ايوان ورودي، هشتي، راهروها، حياط، ايوان داخلي و سرانجام شبستان را دنبال كنيم، با وجود تفكيك و تشخيص اين فضاها و تنوع بينظير آن، يك كليت واحد فضايي را دريافت ميكنيم و احساس مينماييم كه در لايههاي فضايي بنا، ليز ميخوريم.
وحدت سلسله فضاها در بناي چهل ستون گام جلوتري را برميدارد و فضاي دروني بنا، توسط ايوان گشاده آن به فضاي بيروني متصل ميگردد و مرز بين فضاي بيرون و درون از ميان برداشته ميشود و سلسله فضا، گستردگي بيشتري مييابد و سرانجام وحدت فضايي در كوشك هشت بهشت به كمال خود ميرسد و سه فضاي اصلي اين كوشك يعني فضاي باغ، ايوانها و فضاي مركزي با چنان گشادگي به يكديگر اتصال مييابند كه گويي فضاي باغ از درون بنا عبور ميكند و كالبد بنا مانعي در مقابل سيلان فضا نيست و منتها شفافيت و سبكي در سلسله فضايي اين بنا پديد ميآيد.
شفافيت و گشادگي نه تنها خصيصه اصلي فضاها و سلسله فضاي بناهاي اصفهان را ميسازد، بلكه الگوهاي معماري آن را تحت تاثير قرار ميدهد بدين معني كه الگوهاي معماري اين شهر كه امور مجردي هستند نيز در روند شفافيت قرار ميگيرند كه براي نمونه الگوي حياط مركزي را ذكر ميكنم.
اين الگو كه سابقه دوهزار ساله در معماري ايران دارد و در سرزمينهاي ديگر جهان نيز به مقياس وسيع بهكار گرفته شده است، در معماري ايران سرنوشتي در جهت شفافتر شدن دارد. از ابتدا در اين الگو ايوانهايي در بدنهي حياط مركزي درنظر گرفته شدند كه به سبكي و شفافيت فضاي دروني حياط ميافزودند. در طول زمان اين امر تقويت ميشود، ابتدا تعداد و گشادگي ايوانها افزايش مييابد و به چهار ايوان ميرسد و در دوره صفوي با كشف و قرار دادن چهار حياط كوچك در چهار گوشه حياط اصلي كه بخشهاي فاقد نور اين الگو هستند، شفافيت بنا افزايشي مييابد كه نمونههاي برجسته آن مدرسه چهارباغ و مدرسه صدر هستند. سرانجام در دوران قاجار با شكستن ديوارههاي حياط مركزي و ايجاد حياطهايي در ارتفاع متصل به حياط اصلي اين امر به حداكثر قوت خود ميرسد و اين الگو در جهت شفافيت تكامل مييابد كه نمونه عالي آن مسجد سيد است.
فن
فن در معماري اصفهان نيز در همان جهت اصلي يعني شفافيت حركت كرده است. اصولا ماهيت فنآوري نيز چيزي غير از اين نيست كه ماده بنا را كاهش دهد. بهترين نمونههاي فنآوري در معماري اصفهان در پوششهاي بزرگ و شاخصترين آنها گنبدها هستند.
پوشانيدن يك فضاي مكعب شكل به وسيله گنبد در معماري ايران سابقه ديرينه دارد. اگر گنبدهاي معروف اصفهان مانند گنبد نظامالملك، گنبد تاجالملك، گنبد مسجد امام (جامع عباسي) گنبد مسجد شيخ لطفالله و سرانجام گنبدهاي دوران قاجار اين شهر را مرور كنيم درمييابيم كه چگونه در اثر فنآوري معماري، اين گنبد خانهها در طول زمان، درجهت كم كردن ماده چه در افق و چه در ارتفاع و گسترش فضاي داخلي آن، در حركتاند. ديوارههاي مكعب نگاهدارنده گنبد كه مثلا در گنبد نظامالملك بهصورت جرزهاي ضخيم و يا گشايشهاي محدود هستند. در گنبدهاي بعدي مانند گنبد امام (ره) به تدريج باريك شده، ماده اضافي آنها برداشته شد. گشادگيهاي بيشتري در آن راه يافته و در نهايت مثلا در گنبد مسجد ركنالملك متعلق به دوره قاجار تبديل به ستونهاي ظريف گرديدهاند. اين امر ضمن سبك كردن معماري گنبد خانه، موجب اتصال فضاي گنبدخانه به فضاهاي جانبي اطراف گرديده و شگفتگي و گشايش فضاي گنبدخانه را پديد آورده است.
تقليل ماده گنبد خانهها در طول زمان تنها در ديواره مكعب آن صورت نگرفته، بلكه اين امردر منطقه مياني گنبد خانهها، يعني منطقهاي كه مكعب گنبدخانه را به نيم كره گنبد اتصال ميدهد و عمدتا به صورت يك طوقه است، نيز رخ داده است. قليل ماده اين منطقه از طريق ايجاد روزنهها حاصل شده است و تعداد اين روزنهها در دوره تكامل گنبدخانهها، افزايش يافته و غلبه نور را بر ماده اين منطقه به دست داده است كه نمونه برجسته آن گنبد مسجد شيخلطفالله ميباشد. حضور نور در اين منطقه ضمن روشن كردن فضاي زير گنبد و سبك كردن فضاي سنگين آن، به لحاظ آنكه درست زير كره گنبد اتفاق ميافتد، كيفيتي شناور به گنبد داده و آن را به حد سبكي ميرساند، بدين ترتيب تقليل ماده گنبد كه از طريق انتخاب نيمرخ هوشيارانهاي براي گنبد حاصل شده، در مجموعه ماده گنبد خانه را در طول زمان به حداقل رسانيده و فضاي آن را به حداكثر گشايش و شفافيت سوق داده است.
فنآوري در پوششهاي غير گنبدي اصفهان نيز همين مسير كم كردن ماده و افزايش فضا را طي كرده است كه به يك نمونه برجسته آن اشاره ميكنيم و آن پوشش شبستان واقع در ضلع شرقي مسجد جامع است موسوم به صفه عمر، از آثار دوره آل مظفر، در اين شبستان كه ابعادي بالغ بر 11 در 18 متر دارد. با استفاده هوشمندانه از فنآوري، يك فضاي سنگين و بيروح طاق گهوارهاي از طريق حذف ماده اضافي و جانشين كردن آن با نور به يك فضاي زنده، پرتحرك و پر از نور و فرم تبديل گرديده و فضاي آن به شفافيت بينظيري دست يافته است.
نور
از آنجا كه شفافيت با نور بسيار قرين است، قاعدتا بايد انتظار داشت كه عمدهترين كار را در معماري اصفهان، نور انجام دهد. انصافا چنين نيز هست، به جرات ميتوان گفت كه هيچ يك از دورههاي برجسته معماري جهان تا قبل از دوره مدرن، آن چنان كه معماري پس از اسلام ايران از نور بهره برده است، نتوانستهاند بهره ببرند. نور چيزي عارضي بر اين معماري نيست. بلكه با حقيقت و ذات آن عجين است. نور در اين معماري تنها يك وظيفه كاربردي ندارد، نقش آن حتي به آفرينش زيبايي هم محدود نميشود، بلكه نور حقيقت معماري اصفهان را ميسازد و آنجايي حضور دارد كه تعالي ماده به نور در اين معماري صورت ميگيرد.
از آنجا كه خلاقيتهاي نوري در معماري اصفهان حد و مرز ندارد، به ارايه يك نمونه عالي آن بسنده ميكنم و آن نور مسجد شيخلطفاله و بهخصوص گنبدخانه آن است. نور در گنبدخانه اين مسجد، آرام، با نقش و نگار در حركت است و براي غيرمادي كردن فضاي گنبدخانه و اتصال به ماوراء، طرحاندازي شده است. دو منبع اصلي نور در اين گنبدخانه وجود دارد يكي حجمي از نور كه از دهانه بزرگ شمال شرقي بر ديواره جنوب غربي شبستان كه محراب در آن قرار دارد ميتابد و تمامي سطح اين دوراه را كه پوشيده هاز كاشي و صيقلي است، غرق نور ميسازد و بهنوعي اين حايل مادي را از ميان برميدارد. دوم احجام نوري هستند كه از شانزده شبكه داخله طوق گنبد ميتابند، پيچ و تابهاي شبكهها را با خود دارند و با گردش آفتاب به گردش در ميآيند. اين احجام نوري هم طوقه گنبد ( كه منطقه اتصال مكعب زمين به گنبد آسمان است) را از ميان برميدارند و اين اتصال زميني به آسماني را بيواسطه ميسازند، هم فضاي تاريك زير گنبد را روشن ميكنند و حجم عظيم گنبد را چون گنبد آسمان در فضا شناور ميسازند و هم با تابيدن بر ديوارههاي گنبدخانه، احجام، سطوح و نقشهاي متعدد آن را با بازيهاي شگفت خود چند برابر، با سبك بالي به رقص در ميآورند حقا بايد گفت كه نور در مسجد شيخلطفاله كيفيت مادي بنا را به مرزي وراي ماده و در پيوند با نقش نور ميرساند و مصالح زميني را آسماني ميكند و ماجرايي ميآفريند كه به هدف عميق معماري يعني تبديل ماده به نور تجسم ميبخشد.
آب
آب با جنبههاي گوناگوني در معماري اصفهان عمل ميكند، به محيط معماري طراوت ميبخشد، با انعكاس تصوير بناها در خود، زيبايي آنها را دو برابر ميكند، از خنكاي آن آرامش پديد ميآيد و نقشها و زمزمههاي گوناگون آن فرح و شادي ميآورد ولي تمامي اينها چيزي منحصر به معماري اصفهان نيست ( هر چند در عاليترين صورت خود در معماري اصفهان تحقق يافته است). به نظر من ژرفترين استفادهاي كه از آب در معماري اصفهان شده، توجه به خاصيتهاي اصلي آب يعني شفافيت و قابليت انعكاس آن و استفاده از اين خاصيت براي از ميان برداشتن مرز بين واقعيت و مجاز در معماري است از طريق يكي كردن ماده و تصوير آن در آب كه امري است غيرمادي. از اينجاست كه در بناي چهل ستون تصوير بنا در آب جزيي از معماري به شمار ميآيد و حقيقت وجودي ستونهاي واقعي و ستونهاي تصوير شده در آب يكي ميگردند و يك جا «چهل ستون» خوانده ميشوند و بدين ترتيب بود و نبود و واقعيت و مجاز در معماري اين بنا يكي ميگردند و اين به واقع منتهاي شفافيت در معماري است.
هر چند لازم است كه به نمونه برجسته ديگري از حضور آب در معماري اصفهان مانند پلهاي اين شهر، باغها، مدارس و مساجد، وضوخانهها و غيره اشاره كنيم، لكن با توجه به آنچه كه آب در معماري كاخ چهل ستون كرده است، براي گريز از نزول شان از آن در ميگذرم.
افق
افق جايي است كه زمين به آسمان ميپيوندد، به عبارتي ديگر منطقه اتصال جهان خاكي با جهان ماوراء است و بنابراين بايستي هم در فلسفه معماري و هم در خود معماري اصفهان كه بر نوعي تفكر عرفاني استوار است، جاي برجستهاي داشته باشد ضمن اينكه افق در معماري اصفهان ميتواند انعكاس حافظه تاريخي افق فلات ايران ( كه اين شهر در قلب آن قرار دارد) نيز باشد.
افق در معماري اصفهان حضور اصلي و تعيين كننده دارد و تاكيد و چيرگي خطوط و سطوح افقي در اين معماري بارز است. خط افق دو يا چند بار در بناهاي اصفهان اتفاق ميافتد، اولين بار با سطحي كه مبناي بر پايي بنا را تشكيل ميدهد ( كه يا به صورت صفه و يا به صورت حياط و ميدان تجلي ميكند) بار ديگر اين خط افق به صورت لبه ديواره معماري بنا خود را نشان ميدهد كه عناصر عمودي بنا از آن برافراشته ميشوند، مانند لبه ديواره حياطها و يا لبه ديواره خارجي مساجد وكاروانسراها.
در معماري اصفهان خطوط افقي، انتظام بخش، آرام كننده و تعادل دهنده خطوط و عناصر عمودي هستند و هيجانزدگي را در اين معماري مهار ميكنند. نمونه برجسته اين امر لبه بالايي ديواره ميدان نقش جهان سات كه با خويشتنداري حيرت انگيزي در طول بالغ بر 1340متر كماكان به قوت افقي خود باقي ميماند و تنها در چهار نقطه به تظاهر عناصر عمودي فرصت ميدهد. ديگري لبه بالايي سي و سه پل است كه طولي بيش از 300 متر را بدون هيچگونه تغييري ميپيمايد.
تاكيد بر وجود خط افق در معماري اصفهان به حدي است كه براي مثال در مسجد حكيم و يا مسجد علي، هنگامي كه نياز به ارتفاع در برخي از قسمتهاي بدنه حياط وجود نداشته، خط افق را ديواري كه در وراي آن چيزي نيست و گشادگيهايي در آن وجود دارد، تجسم بخشيده است.
حضور آب در معماري اصفهان علل ذهني و عيني متعدد دارد كه در قسمت ديگري به آن اشاره كردم، لكن ميتوان با اطمينان چنين پنداشت كه يكي ديگر از علل حضور نيرومند آب در معماري اصفهان، خاصيت ذاتي اين عنصر يعني افقي بودن آن است و به عبارت ديگر آب در معماري اصفهان به خصوص در سطوح وسيع آن براي تاكيد و تشديد حضور افقي بناهاي اين معماري به كار گرفته ميشود.
عناويني را كه برشمردم تنها زوايايي نيستند كه معماري فاخر اصفهان را ميتوان از آنها ديد و يا اينكه معماري اين شهر فقط از اين زوايا داراي كيفيتهايي است ميتوان بيان كرد. بلكه اين معماري را از هر جهت كه نظاره كنيم چه فلسفي و چه تخصصي و چه شاعرانه و هر عنصر و يا جزء و يا مقوله آن را مورد علاقه قرار دهيم نيز به اين نتيجه ميرسيم كه جوهر اين معماري سيري است در جهت استحاله ماده به نور.
به ياد ميآورم نور نقره فامي را كه در يك صبحگاه پاييزي از روزنهاي بر كاشيهاي درون گنبد مدرسه چهار باغ تابيده بود.»
انتهاي پيام


نظرات