سیدعلی صالحی با انتقاد از نقدهایی که این روزها نوشته میشود، برخی از این نوشتهها را یارانههای لفظی به وقت نقد خواند.
این شاعر پیشکسوت در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به ارزیابی وضعیت نقد ادبی در مطبوعات و رسانههای کشور پرداخت که شرح این گفتوگو در ادامه میآید.
- لطفا ارزیابی خودتان را از وضعیت نقد ادبی و اختصاصا نقد شعر در مطبوعات و رسانههای کشور بفرمایید.
- «نقد» یک روش است، شکل و شیوه علمی دارد، نوعی نظام هدایتی است. آیا در رسانههای ما، متنی از این دست «عالمپسند» دیده، خوانده و یا حتا از زبان دیگری شنیدهاید!؟ از رضا براهنی تا بابک احمدی البته آثاری شایسته در این حوزه خواندهایم. اما این منتقدین مؤثر و تحصیلکرده چند نفرند؟ این تعداد اندک در برابر تولید وسیع واژه و ادبیات، چه مسؤولیتی به عهده دارند؟ چقدر به آنها فرصت داده میشود؟ خود آنها چقدر مایلاند با رسانهها همکاری کنند؟ رسانهها چقدر سراغ آنها میروند؟ ساختار و شاکله چاپ و پخش کتاب چنان عقبمانده، پرآسیب، و غیرمعمول است که میبینی بعد از سالها، آن هم از سر اتفاق یا نقل شفاهی خبر، کتابِ باارزشی به دست مثلا فرهادی، اباذری، سلاجقه و ... میرسد. خُب میخوانند، اما کو امکان بازتاب و نظر!؟ به جز یکی دو مجله و رسانه بقیه رسانهها ذوقزده آمار و امور حوادثاند. وقتی که منتقدین فنی، آگاه، صاحب دانش و خلاقیت و تجربه و اندوختههای دانشگاهی به حاشیه رانده میشوند، این خلأ نقد را چه کسانی پر میکنند!؟
دوست، رفیق، آشنا، همکار، روزنامهنگار جوان، شاعرِ همخانه، نه همه، همه را نمیگویم، اما نویسندگانِ این نوع متون، همانطور که بیخیال شوخی میکنند، در صنف سینما، همانطور هم در چیزی به نام نقد ادبی، همه چیز را جدی نمیگیرند. این شکل از شعبده شبانی است که خود به خود به سوی انشاهای عشیرهیی یا «تعارفات فامیلی» هدایت میشود. نتیجه این فاجعه چیست!؟ مرگ اخلاق نوشتن. چرا!؟ چون چیزی به نام «آموزش راه و آیینِ نقد» در سطوح تدریسی و تدرُسی وجود نداشته است. تاریخ پشت سرِ ما تا همین امروز از این حیث خالی است. قابوسنامه فقط نصیحت، آثار سعدی و نظامی و عروضی یکسره هدایت تربیتی در حوزه رفتار است. در سرزمین ما به دلیل بافت هزارتکه آن، «اندرز» بُرد دارد و نه «نقد». حالا با چنین پشتوانه پَتی، انتظاری نیست که رسانهها مثلا محل بروز نقد مؤثر شوند، در انشاهایی که به نام نقد در مطبوعات منعکس میشود، تنها تعریفِ تعاملِ دونفره، تولید میشود. درد امروز ما نیست، این نقیصه مخرب، ریشهها دارد بیپایان. تا عمق تاریک روزگاران دور، اما جای بسی امیدواری است که آینده نزدیک مثل امروز نخواهد بود. اگر در دهه چهل، رضا براهنی بنیان نقد مدرن را در ایران مطرح کرد، امروز دهها براهنی جوان و خلاق با ارزشهای عصر خاصِ ما، فعالاند. حالا کمکار و گاهی کمنام، مهم نیست! وجود این دانایان یعنی مهیا شدن بستر نقد فنی و آکادمیک برای نسلهای جوانتر و پابهراه.
- از نظر شما کسانی که این روزها به نوشتن نقد مشغولاند منتقد ادبی محسوب میشوند؟
- دوره آزمون و خطاست. وقتی که حرفهییها به کنار میروند، نسلهای تجربهخواهِ جسور، کل متن این سرنوشت را مصادره میکنند. اگر این کاروانها که کالایشان کلمه است، خطا نروند، باید حیرت کرد. من با احتیاط به این نوشتارهای تبلیغی یا گاهی ضدتبلیغی نزدیک میشوم. عالیترین نشانه نقد امروز – خاصه در رسانههای زودگذر – جبر و بیرق است، یا دهش و مبالغه و سخاوت و تعارف و منافع راسته و رستهیی است، یا تنگنظری و تهمت و خست و دشنام و باز منافعِ نسبی و سببی است. چنین منتقدینی چون مسؤولیت ندارند، تنها دو قالب دارند؛ خوب و بد! میتوانند ثابت کنند حضرت مولانا جلالالدین بلخی شاعر جوان و جویای نامی است که باید برود فوکو و دریدا و بارت و بقیه را بادقت بخواند و هم میتوانند ثابت کنند این شاعر از برگزیدگان ملکوت و معناست که باید با وضو سراغ آن رفت. چنین جهانی که از شدت سرما دوزخ است و از شدت گرما به خود میلرزد. قابل اعتماد و قضاوت نیست. بگذارید بالغ شوند. او به آسانی و عاری از مسؤولیت عظیم انسانی، قضاوت میکند. هنوز به سن عقل نرسیده است، چه رسد به دانایی و درایت و نقد و نفوذ. مقصر نیستند. طفلان شیرخواره به شیوناند. اما دایه نیست. به قول یکی از عقلای عصر آن «دایه» را لولو برد!
- از نظر شما نقد ادبی تا کنون چه اندازه به پیشبرد ادبیات ما کمک کرده است؟
- مگر اینجا غرب است که ابزار نقد به ریل هدایت و قطار پیشرفت یاری برساند؟ دیدهاید بعضی از ما با کت و شلوار دموکراسیخواهی چطور و مرتب بعضی جملههای گیوهیی را بلغور میکنیم؟ مثلا همین جمله کسالتبار و اشباعشده حزبی: «نقدپذیر باشید آقا!» حالا دارد دشنام میدهد طرف، بعد با قیافهای حق بهجانب و فیلسوفانه میگوییم: «بگذارید حرفش را بزند. نقد نیایشِ آزادی است.» بَه بَه من هم بر همین باورم. شوخیهای جهان سومیها با جهان سومیهاست! در غرب، شعر مولود فلسفه و نقد است (الیوت، نمونه آن است) در شرق حکمت و اندرز (تو بخوان فلسفه و نقد) مولود شعر است (مولانا، نمونه بارز آن است. نباید ذوقزده فرامین و فرمولهای غربی شد... این «اینهمانیها» میان دو جهانواره ذهنی، عینی و زیستی یک انحراف است که نزاع میان مدعیان را تا ابد کش میدهد. امروز و در این جهان بیمرز، البته عنصر کیفی نقد علمی مثل ماهواره و موبایل و اینترنت باید در دسترس بشریت باشد، اما با ظرف بومی خودمان نیکیها را طلب کنیم. بیاموزیم و به شکل خود درآوریم، مهم نیست سرچشمه اول آن کجا بوده و هست. حرف آخر، شک نکنید نقدهای براهنی و حقوقی در دهه 40 و 50 لازم بود و امروز نیز نخبگان ما نقش خود را در این حوزه فراموش نخواهند کرد.
- این روزها زیاد شنیده میشود که فضای نقد ادبی ما رفاقتزده است و نقدها بیشتر از آن که براساس معیارهای ادبی و علمی و فنی باشند، متأثر از رفاقت و به قول شما انشا عشیرهیی است. شما این فضا را چگونه میبینید؟
- بعضی امور زیستی و اجتماعی ما طی این صدساله چهره دگر کرده است. لابهلای این اثاثکشیهای تاریخی و فرهنگی، بسیاری از داشتهها، افتاده، شکسته، جامانده یا نه... به اشتباه قربانی یک جابهجایی بیرحمانه شده است. سربسته اشارهای کردم که حرفم پشتوانه داشته باشد. حالا حکایت ادبیات، نقد و نقش مطبوعات و رسانهها و اینترنت است. ادبیات، خاصه شعر در جهان مجازی و پایگاههای اینترنتی به «وبای واژه» بدل شده است. بله مثل چاقو میماند. به جای چاقوکشی میتوان غدهای را در حراجی به درآورد و نجاتبخش بود. ما فورا ادبیات اینترنتی را با همین چاقوی کُند کهنسال مقایسه میکنیم. حق با داوران است. اما حقیقت این است که در جهان شعر، این چاقوی چکامهپرور، آلت سرقت شده است یا هر پرت و پلایی را به نام شعر پردازش صوری میکند.
یکی از این اشتباهات، همین است که طرف شاعر است میرود روزنامهنگار میشود، صفحه ادبیات به نقد نیاز دارد. رفقا چه کسانی هستند در «کافیشاپ» و «کاباره کلامی»، خب همه شاعرند. شاعر، روزنامهنگار و حالا منتقد شعر، داستان، کُشتی کچ، تریلیران جاده قونیه، مترجم، فیلمساز، عکاس، نقاش، کارگر ساختمانی، ستاره سینما، فعال منافع موشهای خیابان شریعتی و منتقد زبردست در زمینه رپ و جز و سه قاپ! و این یعنی شاخصه فلاکت فرهنگی! پیش آمده، خاطره خوشگلی است. یک خانم شاعر در نقدی عالمانه (واقعا در یکی از همین روزنامههای تحولپذیر مستقل مایل به هر کجا) نوشت: «صالحی خود جایزه نمیگیرد اما داور جایزه انجمن غزل است». من سکوت کردم چه نقدی ...!؟ یک بار او را در انجمن قصیده دیدم، گفتم: دخترم شما با کدام سند و دلیل ادعا کردهاید که من داور جایزه انجمن معتبر و محترم غزل بودهام!؟ در کمال سادگی و معصومیت گفت: «در تاکسی از خانم بغل دستم شنیدم!» آیا همه آنهایی که به جهان نقد باور دارند، از این نوع سادگی و بیخبری برخوردارند!؟ خیر! یک شاعر دیگر در یک انتشاراتی کار میکرد و حقوق میگرفت. هر کتاب شعری که از سوی این ناشر منتشر میشد، همین شاعر با اسم مستعار شاعر آن کتاب را به ترکه و تسمه میگرفت. عجب نقدی! من از شعر و شاعر حرف میزنم. چون راه و رشته من است. در جهان موسیقی، سینما، داستان، رقص، بادمجان و ... همین اپیدمی خوشپندار، پردهدار است. نقد مطبوعات ما آلوده به جهل و سادهلوحی و سکسکه بعد از چرت مقبول است. مطلق عرض نمیکنم. اما چون سؤال رو به این جانبِ تاریک داشت من لبه قالی را یک ذره کنار زدم. ای کاش این رفاقتها و رفیقبازی به وقت دستتنگی و نیاز مالی گُل کند، نه این یارانههای لفظی به وقت نقد!
انتهای پیام
نظرات