به گزارش ایسنا، در روزگاری که رودخانههای رشت، «زرجوب» و «گوهررود»، بیش از آنکه جریان زندگی باشند، حامل فاضلابهای شهری و نماد آلودگی و فراموشیاند، نگاه انسانشناسانه به آنها ضرورتی است که کمتر در بحثهای رسمی و مدیریتی مورد توجه قرار گرفته است. این دو رودخانه که روزگاری در قصههای پریان، آیینهای گذار، زیست اجتماعی مردم و حتی اقتصاد شهری رشت جایگاه ویژهای داشتند، امروز در سکوتی فرهنگی و اسطورهای به سر میبرند؛ گویی نه فقط از حیات زیستی، که از حافظه جمعی شهر نیز حذف شدهاند.
علیرضا حسنزاده، دانشیار پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، نویسنده رمان «پریکشی: تاریخ عشق به روایت پریان شمال» و پژوهشگر دو طرح انسانشناختی درباره رودخانههای رشت در گفتوگو با ایسنا، از منظر فرهنگی و آیینی به زرجوب و گوهررود نگریسته است؛ رودخانههایی که به باور او، دیگر تنها مسألهای زیستمحیطی نیستند، بلکه به مسئلهای فرهنگی، تاریخی، روایی و حتی روانی برای مردم بدل شدهاند.
از میراث فرهنگی و معنوی رودخانههای رشت یا آنچه شما منظر فرهنگی و میراثی این رودخانهها میدانید چه میدانیم؟ شما در مطالعات خود به چه اطلاعات و نتایجی دست یافتهاید؟
«روی راپاپورت، انسانشناس برجسته آمریکایی» که به رابطه فرهنگ و محیط زیست پرداخته نشان میدهد که فرهنگ در کارکرد مثبت خویش حافظ منابع زیستمحیطی مهم چون رودخانهها و مرداب است. در اینجا منظر اسطورهای و روایی دو رودخانه رشت در گذشته، حافظ و نگهبان شهر بودهاند اما بهشکلی عجیب متاسفانه از این دو رودخانه روایتزدایی شده و حافظه فرهنگی مردم رشت امروزه چیزی از گذشته آیینی و فرهنگی این دو رودخانه به یاد نمیآورد. در مطالعات مردمشناختی، هر نسل حداقل ۲۵ و حداکثر ۳۰ سال است و اگر چهار نسل عنصری را فراموش کنند حال به هر دلیل اجتماعی، سیاسی و غیره، آن عنصر از یک میراث زنده به یک میراث مرده تبدیل میشود. بر اساس مطالعه من در چهار نسل، حافظه و منظر میراثی و فرهنگی این دو رودخانه تکیده و تکیدهتر شده است.
چه چیزهایی از یاد رفته است؟
از سادهترین آنها تا پیچیدهترینشان. از این که در خودآگاهی فرهنگی و زیستمحیطی مردم چهار نسل پیشِ رشت این دو رودخانه حافظان و محافظان شهر در برابر خطر سیل و ترسالی بودند تا قصههای پریان آن. تا قصه چشمههای اطراف رودخانهها و رابطه این دو رودخانه با باغهای قدیمی رشت و تالاب عینک که مجموعا یک فضای زیستی شهری را بهوجود آورده و زیستآیین مردم شهر را شکل میداده است. یک زمانی بنابر تاریخ شفاهی نسل نخست از چهار نسل متأخر که امروز بخش عمده آنها رخ در نقاب خاک پنهان کردهاند، دو رودخانه رشت باراندازهایی داشته که با قایق بارهایی را از طریق رودخانه پیربازار به مرداب انزلی و انزلی میبرده است. اما خب الان چه کسی این واقعیت تاریخی را باور میکند که این دو رودخانه نه فاضلابهای روباز متعفن، که نماد اصلی جریان زندگی در رشت بودند. قصههای پریان این دو رودخانه هم از یاد رفته است. از سادهترین آنها چون قصه رخت شستن خاله سوسکه در محله نقرهدشت در کنار رودخانه تا قصه پریان این دو رود. میدانید که در نمادپردازی فرهنگ ایرانی رودخانهها، زنانه و مؤنث به تصویر کشیده میشوند. مثلا شاخانم طلا در منطقه چماچا گیلان یک رودخانه و در اصل شاه ـ زن بوده و کوههای اطراف آن مثل تیال مغربی، شاه ـ مرد و مذکر تصویر و توصیف میشوند. خب دیگر کسی از این پریان این رودخانهها و چشمههای رشت چیزی به یاد نمیآورد، چرا؟ چون این رودخانهها کارکرد خود را به دلیل مدیریت غلط شهری از دست دادهاند. البته در همان چماچا هم که مثال زدم به دلیل از بین رفتن مدل سنتی سیستم آبیاری، فکر نمیکنم کسی دیگر آن قصهها را به یاد بیاورد.
باید بدانید که وقتی میگوییم از یک رودخانه یا عنصر زیستمحیطی روایتزدایی شده، منظورمان همه انواع روایتهای آن مثلا در این مورد رودخانه است، تاریخ شفاهی، آیینها، قصههای مردمی، در اینجا به تعبیر «اوانس پریچارد»، اکولوژیکال تایم یعنی زمان زیستمحیطی که حاوی حیات زنده و فرهنگی رودخانه است دیگر با زمان ساختاری یعنی مدیریت شهری آن منطبق نیست و زمان زیستمحیطی عملا به محاق میرود، چرا که ما با مرگ یا توقف زمان و توقف باززایی روایی رودخانه مواجه هستیم. مثلا این دو رودخانه زمانی بخشی از آیین گذار مردانه را در رشت دربر داشتند اما حال اصلا چنین چیزی با این سطح از آلودگی رودخانه قابل تصور نیست. این به آن معنا است که هویت، شخصیت، روایت و یا بهتر بگویم فرهنگ غنی رودخانههای رشت مرده است و این مرگ در حال گسترش به سمت مرداب انزلی است. شهر دیگر فاقد منظر رودخانه شده است. این خود مسائل اجتماعی و حتی روحی را به دنبال دارد.
بر اساس مطالعاتم مثالی از جای دیگری میزنم؛ برخی از مردم اصفهان معتقدند که از زمان خشکی زاینده رود، فرهنگ شادمانی در این شهر آسیب جدی دیده، مردم به اندازه قبل شاد نیستند و میزان افسردگی افزایش یافته است. جای تاسف است که رودخانهها که میتوانند بخش کلیدی فرهنگ شادمانی در کشور ما باشند، در حال مرگ زیستی و فرهنگی هستند و آنگونه که باید جایی در مدیریت شهری ما ندارند.
شما به این قصهها در رمانتان پریکشی پرداختهاید؟
رمان پریکشی چند هدف را دنبال میکند که یکی از آنها احیا منظر روایی و اسطورهای این دو رودخانه و مرداب انزلی است. قصه از این قرار است که یک آنتاگونیست/ضد قهرمان طماع، رودخانههای رشت را آلوده میکند و همزمان پریان رودخانههای رشت و مرداب انزلی ناپدید میشوند. تنها راه نجات رودخانه و مرداب به یاد آوردن ملودی عشق و قصه آن است که قهرمان داستان یعنی یک دختر به نام «تارا» باید آن را پیدا کند. خب این کار بزرگ تنها در همزیستی میان انسان و نمادهای طبیعت یعنی پریان و ماهیان ممکن میشود. البته در رمان بحث پیوند مردم و زیستسالاری هم است، چراکه دشمن رودخانههای رشت و ماهیان و پریان، همان کسی است که درست چند ثانیه قبل از صدور فرمان مشروطه زمان را به عقب میبرد و بعد ما شاهد مبارزه پریان و مردان و زنان عاشق با خوانین دورههای سخت گذشته و نیروها و نمادهای شر هستیم. بههر حال ما نیاز به یک هرمنوتیک زیستمحیطی هم داریم تا بتوانیم محیط زیست خود را نجات دهیم. این هرمنوتیک سواد میراثی تولید میکند. اصولا اکو لیترچر یا ادبیات زیستمحیطی در حالی که منظر اسطورهای و روایی رودخانه آسیب دیده و فراموش شده، کوششی در بازآفرینی منظر رودخانه است.
چطور این دو رودخانه آنقدر آسیب دیدند؟
دلایل متعددی وجود دارد. نخست، توسعه ناپایدار و اصولا غیبت گفتمان توسعه پایدار است. سادهترین راه ممکن و کمهزینهترین آن رها کردن پسابهای صنعتی، خانگی و بیمارستانی در این رودخانهها بود. استدلالشان هم عجیب بود؛ «بگذار فقط آلودگی از ما دور شود.» این را در مردمشناسی «استیلای جهانبینی خیر محدود بر جامعه» میگویند. اما ما بر کره زمین زندگی میکنیم و همه جای ایران هم وطن ماست. این آلودگی دور شود که کجا برود؟ آلودگی آب، آلودگی منابع آب زیرزمینی و آلودگی خاک و آلودگی غذا را به دنبال دارد و اصولا وقتی محیط زیست آسیب ببیند، هیچکس در امان نیست.
مشکل دیگر ساختار دفع زباله در رشت در کنار مساله فاضلاب است که ایراد اساسی دارد و در سراوان محل دپوی زباله سرچشمه آب را آلوده میکند. البته مدیریت پسماند یعنی زباله خشک و تر هم مشکل دیگر است. فناوری لازم، سرمایه ایجاد و واردات آن وجود ندارد. اصولا پس از دوره تحریم ما دچار استهلاک زیرساختهای عمرانی، مدنی و شهری شدهایم و همین، فرسودگی نیروی انسانی را به دنبال داشته است. باید توجه داشت تجربه زیسته زندگی خوب بدون محیطزیست سالم، غیرممکن است. پژوهشگر برجسته مطالعات و تاریخ آب یعنی هاستراپ، از جهان آب یا همان جهان ـ زیست آب نام میبرد. آب جهان ما را شکل میدهد. امید خواه فردی و اجتماعی متاثر از آن است. البته متأثر از محیط زیست. بدون امید، تجربه زیسته شادمانی ممکن نیست و برای امید، شما باید سرزمینی داشته باشید که محیط زیست آن وضع مناسبی داشته باشد.
شما زندگی خوب را تجربه زیسته مرتبط با محیط زیست میدانید؟
بله کاملا. امروزه در ایران یکی از دلایلی که زندگی خوب نمیتواند به تجربه زیسته مردم ایران بهشکلی گسترده و آنگونه که باید تبدیل شود، فقدان محیطزیست پایدار است. ما تقریبا در همه جای ایران مشکل زیستمحیطی داریم و این خود مانع از احساس رضایت و شادمانی عمومی میشود که در نتیجه، زندگی خوب را آرزویی دور از دسترس و امری نوستالژیک میسازد. به این منظور ما حتی فراتر از دموکراسی زیستمحیطی یعنی اکولوژیکال دموکراسی (Ecological democracy) به زیستسالاری یعنی (Bio -cracy) نیاز داریم، بهمثابه یک پارادایم که در آن انسان و انواع موجودات و محیط زیست در رابطهای متعادل قرار گیرند. اصولا توسعهای که منجر به آسیب محیط زیست، شکاف طبقاتی و فقر و فراموشی میراث فرهنگی و بیماری شود، توسعه نیست.
رودخانههای رشت هم در حال حاضر باید بر مبنای یک رویکرد زیستسالارانه احیا شوند. نمونههای فراوانی از احیا رودخانهها در جهان وجود دارد. منتها علم و دانش اقلیمی و زیستمحیطی یک علم مبتنی بر تعامل با جهان و علم میانفرهنگی است و نمیتوان بدون کمک و همفکری سایر کشورها بر چالشهای بزرگی چون فرونشست زمین، آلودگی رودخانهها، آلودگی هوا، خشکی دریاچهها و ... چیره شد. در اینجا علم، فناوری و سرمایه در تعامل با سایر ملل میتواند به یک کشور در حل مشکلاتش کمک کند. اصولا هیچ اکوسیستمی چه طبیعی، چه اجتماعی و انسانی نمیتواند برای مدت زیادی ایزوله و جدا از سایر اکوسیستمها بماند. در این حالت آن اکوسیستم توان تابآوری خود را از دست میدهد. در چین که طولانیترین دیوار دنیا را دارد، ضربالمثلی وجود دارد که وجود دیوار را مینکوهد: «هر جا دیواری دیدید، بدانید مردم هر دو طرف دیوار خوب فکر نمیکنند.»
ما باید به نظام بینالمللی علم برای حل مشکلات زیستمحیطی خود متصل شویم. در سایر کشورها تجارب بسیار خوبی از احیا رودخانهها وجود دارد. باید از تجربههای آلمان درباره برنامه احیا رودخانههای راین و ماین، همچنین دانوب در اروپا بهره برد. باز تکرار میکنم علوم زیستمحیطی و دانش تغییرات اقلیمی کراس کالچرال یعنی فرامرزی است.
آیا رشت امروز با رشت دیروز تفاوت کرده است؟
بله، رشت دیروز جمعیتی بومی داشت که تاریخ و فرهنگ آن را میشناختند، اما امروزه جمعیت سیار و غیربومی بسیار بیشتر از جمعیت بومی است. این در حالی است که تلاش لازم برای حفظ میراث شهری شهر رشت و منظر فرهنگی و زیستمحیطی آن نشده است. منظورم این نیست که غیربومیان نباید در رشت زندگی کنند، این که حرف بیپایهای است. منظورم تلاش برای حفظ فرهنگ و میراث بومی شهر رشت است. رشت بزرگترین تالاب شهری ایران را دارد اما این تالاب هم کارویژههای زیستی و فرهنگی خود را از دست داده و ارتباط آن با اکوسیستم اجتماعی و فرهنگی شهر قطع شده است. تازه باید نگران این بود که یک نگرش مصرفگرا در تضاد با رویکرد زیستسالارانه به شیء سازی این تالاب دست نزند. توسعه شهری رشت امروز مثل تهران و بدون انطباق با رویکرد توسعه پایدار بوده است.
اخطار استاندار رشت موجب مطرح شدن دوباره مساله آلودگی این دو رودخانه به عنوان آلودهترین رودخانههای ایران شد. حال چه راهحلی برای حل قطعی مساله وجود دارد؟
گیلان، مازندران و گلستان مشکلات زیستمحیطی حاد و مشابهی دارند که این به فقدان رویکرد زیستسالارانه و نیز بیتوجهی به حفظ و نگهداشت و حریم عرصههای زیستمحیطی در مدیریت شهری آنها برمیگردد. مادی و پولی شدن محیط زیست و میراث فرهنگی بحرانآفرین است. میانکاله، خلیج گرگان و حتی مساله کاهش سطح آب دریای کاسپی مسائل و بحرانهای زیستمحیطی شمال هستند. مشکل دو رودخانه رشت و مرداب انزلی هم از همین نوع است و چشمانداز دیگری از پارادایم توسعه ناپایدار و فقدان زیستسالاری. در بطن این مساله هم بیتوجه به مسئولیت دولتها در قبال در دسترس ساختن تجربه زندگی خوب وجود دارد که وظیفه مهم هر دولتی در هر نقطه از جهان است. باید برای زیرساختهای زندگی شهری سرمایهگذاری لازم صورت گیرد و سیستم تصفیه فاضلاب شهری رشت، کاربرد فناوری مدرن در دفع زباله، نظارت بر سیستم فاضلابهای صنعتی و بیمارستانی، جانمایی جدید مراکز تولیدکننده فاضلابها در جایی دور از منابع آب، حل مشکل محل دپوی زباله در سراوان رشت، پیدا کردن راههایی برای افزایش دبی و حقابه دو رودخانه و اختصاص بودجه ملی به بحرانهایی چون تالاب میانکاله، مرداب انزلی، خلیج گرگان، رودخانههای رشت و ... راهکار مهم و یک مطالبه مشروع و به حق مردم ایران است.
باید توجه کنید زندگی خوب حق مردم است و دولت باید تمام سعیاش را در اینباره انجام دهد و اگر دولت متعهد شود که در طی مثلا چهارسال دستکم بخشی از مشکلات زیستمحیطی مردم ایران را که در کنار مصائب دیگر چون مشکلات اقتصادی مانع از تجربه زندگی خوب بهمثابه یک تجربه زیسته میشود، انجام دهد آن وقت میتوان گفت وظیفه خود را در قبال کشور و مردم به خوبی انجام داده است، حال میخواهد کمبود آب، آلودگی هوا، خشکی دریاچه، و … باشد. اما بدون محیطزیست سالم تجربه زندگی خوب ممکن نیست. اصولا حق به شهر یا همان حقوق مردم در فضای شهری بخشی از حقوق شهروندی مردم است و این حقوق شهروندی مردم رشت نسبت به احیا این دو رودخانه و حل مشکل مرداب انزلی را هم در بر دارد. از طرف دیگر بهنظر میرسد در مورد مساله دو رودخانه رشت مشکل کمی بُعد شناختی هم دارد و آن این است که ما کمبود آب را بحران میدانیم اما وجود آب آلوده را بحران نمیشماریم که این کاملا اشتباه است. جالب است ما درباره مرگ خوب هم گفتمانهای زیادی در تاریخ خود داریم اما زندگی خوب نه، اینجاست که باید این ابعاد شناختی هم اصلاح شود، مثلا روشن شود که زندگی خوب در یک شهر دارای رودخانه متاثر از سلامت و شادابی رودخانههای آن است.
اما اجازه بدهید درباره مشکل دریای کاسپی یا مازندران که نمیدانم چرا به آن «خزر» میگویند، به نکاتی اشاره کنم. چون نهایتا آلودگی رودخانهها و مرداب به آلودگی دریا هم منتهی میشود. اما در حال حاضر مشکل جدی آلودگی صرف نیست بلکه خشک شدن دریا است. این مشکل کمتر از مشکل رودخانههای رشت و مرداب انزلی نیست و حقی است که نسل آینده دارد. برای جلوگیری از خشکی این دریاچه باید دیپلماسی دریایی ایران فعالتر شده و در شورای کشورهای دریای کاسپی، بهطور جدی راههای مقابله با خشکی این دریا مطرح و تعقیب شود. میدانید که پروژه «ایرانرود» یکی از پیشنهادات و راهکارهای این مشکل است و البته از مسیر شرقی آن خلیج فارس را در کانالی بهطول حدود ۱۶۰۰ تا ۱۷۰۰ کیلومتر به دریای کاسپی میرساند. در حال حاضر کشور چین دارای طولانیترین کانال آبی بهطول ۱۷۰۰ کیلومتر است، پس چنین کاری شدنی است. اما مشکلاتی وجود دارد؛ یک، سرمایه عظیم چنین کاری است. دوم، توافق با کشورهای حوزه کاسپی و دیپلماسی فعال. سوم، مدیریت علمی این انتقال با کمترین آسیب زیستمحیطی از جمله استفاده از بهروزترین فناوریهای نمکزدایی از آب و متعادل نگه داشتن ساختار بیولوژیک دریای کاسپی. این طرح میتواند موقعیت اقتصادی ایران را در منطقه بسیار بالا ببرد و یک راه تجاری دریایی جدید بهوجود آورد. در این طرح خلیجفارس به نجاتِ نه فقط دریای کاسپی که تمام ایران خواهد آمد. اما چنین طرح بزرگی نیاز به دانش علمی روز و ارتباط گسترده با کشورهایی دارد که صاحب فناوریهای روز هستند و نباید نتیجه عکس بدهد. بدون یک کار کارشناسی علمی و دقیق این طرح فایدهای که نخواهد داشت هیچ، ضررهای وحشتناک را متوجه محیط زیست ایران خواهد نمود.
شما بهعنوان یک متخصص میراث فرهنگی، علوم میراثی و مردمشناسی چه راهحلی برای حل مشکل زیستمحیطی این دو رودخانه دارید؟
نجات محیطزیست رودخانهها مبتنی بر رویکردی میانرشتهای است. من در پژوهش مربوط به این دو رودخانه از نظریه گادامر استفاده کردم. شما راهی جز تلفیق افقها برای افزایش خودآگاهی نسبت به مسائل خود و یافتن راهحلهای مناسب برای رفع مشکلات حاد زیست محیطی جز گفتوگو ندارید. باید گفتوگوهای ملی و چند رشتهای برای یافتن راهحلهای مناسب انجام شود. گفتوگوی ملی میان ذینفعان، مردم و کارشناسان. ما به گفتوگوی ملی برای یافتن راهحل رفع مشکل آلودگی رودخانههای رشت، مرداب انزلی، هوای آلوده تهران و ...نیاز داریم. باید دانشگاهها و پژوهشگاههای ما مسئول انجام این گفتوگو شوند و هر یک مسئولیت یافتن راهحل برای یک بحران زیست محیطی کشور را در پهنه یک گفتوگوی ملی و حتی گفتوگو با کارشناسان برجسته جهان بر عهده گیرند. این گفتوگو بستر لازم تلفیق افقها را فراهم ساخته و یک توافق فرافردی به وجود خواهد آمد. ما به چرخه هرمنوتیک علم مسالهمحور در ایران نیاز داریم. هرمنوتیک زیستمحیطی، دانش و مسئولیت و حس تعلق را نسبت به محیط زیست به وجود میآورد. سواد میراثی و زیست محیطی را در حوزه عمومی افزایش میدهد. اما در مورد راهکارهای این تحقیقات، به زودی هر دو پژوهش مربوط به این دو رودخانه منتشر شده و در اختیار نهادهای برنامهریز و تصمیمساز و عموم قرار خواهد گرفت. بههر حال جنبه میراثی، فرهنگی و اجتماعی حل بحران یاد شده در کنار دانش و علوم زیستمحیطی دارای اهمیت زیاد است.
انتهای پیام
نظرات