• سه‌شنبه / ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ / ۰۰:۰۲
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 1404052716688
  • خبرنگار : 71631

درباره «اوفلیا» اثر «جان اورت میلیس»

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!

نقاشی مشهور «اوفلیا» اثر «جان اورت میلیس» یکی از ماندگارترین شاهکارهای جنبش «پیش‌رافائلی» است که نه تنها زیبایی و تراژدی شکسپیر را به تصویر می‌کشد، بلکه داستان تلخ از مدلش به نام «الیزابت سیدال» و تحولی بزرگ در معیارهای زیبایی و هنر قرن نوزدهم را روایت می‌کند.

به گزارش ایسنا،‌ دو و نیم قرن پس از آن‌که نمایشنامه‌ «هملت» اثر «ویلیام شکسپیر» روی صحنه رفت، شخصیت تراژیک ـ رمانتیک «اوفلیا» دوباره تخیل ویکتوریایی را در نقاشی‌ها، شعرها و نمایش‌ها شعله‌ور کرد.

در میان «اوفلیا»‌های آن دوره، هیچ‌کدام به‌اندازه‌ی بازنمایی پرجزئیات «جان اورت میلیس»، نقاش پیش‌رافائلی، از قهرمان غمگینی که در حال غرق‌شدن است، ماندگار نشد. اکنون در «مجموعه‌ی تیت»، تابلو نقاشی «اوفلیا»‌ (۱۸۵۱–۵۲) یکی از تصاویر شاخص جنبش پیش‌رافائلی است که بر تأکید بر رنگ‌های درخشان، جزئیات دقیق و مضامین ادبی این برادری صحه می‌گذارد.

«میلیس» در این نقاشی، زبان شکسپیر و مرگ خارج از صحنه‌ی «اوفلیا» را به تصویری زنده و روان‌شناختی پر از بار ترجمه کرده است. این زن اشراف‌زاده‌ی دلخسته عشق، که از مرگ پدرش به‌دست معشوقش «هملت» رنجیده، گفته می‌شود در کنار رودخانه‌ای سرگردان شده و در حین جمع‌آوری گل‌های وحشی، به درون رودخانه سقوط کرده است.

«میلیس»، «اوفلیا» را هنوز زنده اما ظاهرا تسلیم مرگ به تصویر می‌کشد؛ دستانش به حالت تسلیم و شبیه به ژست مسیح رو به بالا گرفته شده‌اند. او به شکلی خالی و بی‌روح به سمت آسمان می‌نگرد، موهای سرخ‌فامش چون هاله‌ای شبیه پریان دریایی پیرامونش پخش شده است.

این نقاشی محبوب همچنان تا امروز الهام‌بخش هنرمندان و فرهنگ است. «اوفلیا» اثر «میلیس» اخیرا الهام‌بخش صحنه‌ی پایانی فصل سوم سریال «نیلوفر سفید» شد. هنرمندان عرصه موسیقی نیز بارها با الهام از این نقاشی آثاری را بازآفرینی کرده‌اند.

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!


اما برای نقاشی‌ای که به این اندازه نمادین است، «اوفلیا» اثر «میلیس» هنوز پر از شگفتی‌هایی است که همچنان خوشایند و غافلگیرکننده‌اند. در ادامه با چند حقیقت آشنا می‌شوید که شاید نگاه شما به «اوفلیا» اثر «جان اورت میلیس» را تغییر دهد.

گل‌هایی برای هر فصل

اگرچه نقاشی حول شخصیت «اوفلیا» شکل گرفته است، اما «میلیس» در واقع بیشتر وقتش را صرف خلق جزئیات چشم‌انداز کرد.

او در تصمیمی بسیار غیرمعمول، تمام صحنه‌ پس‌زمینه را پیش از آغاز کار بر روی پیکره‌ی مرکزی کشید. «میلیس» کار نقاشی را از جولای ۱۸۵۱ آغاز کرد و در فضای باز در «ساری» (Surrey) شهرستانی واقع در انگلستان،‌ به نقاشی پرداخت. (پیش‌رافائلی‌ها چندین دهه پیش از امپرسیونیست‌ها در فضای آزاد نقاشی می‌کردند.) او ماه‌های طاقت‌فرسایی را میان مگس‌های آزاردهنده و بادهای دشوار گذراند و با دقت فراوان به مشاهده‌ی گیاهان پرداخت.

با توجه به اینکه خلق این تابلو پنج ماه از سپیده‌دم تا غروب طول کشید، این نقاشی گل‌های بهاری و تابستانی را کنار هم به تصویر می‌کشد. وقتی «آرت‌نیوز» درباره‌ی این ناسازگاری‌های گیاهی پرسید، «دینا دیویس» معمار منظره،‌ توضیح داد: «البته، گل‌های بسیاری  در یک دوره زمانی طولانی شکوفا می‌شوند. با این حال، خشخاش‌هایی مانند آن که در آب شناور است، شکوفه بهاری کوتاهی دارند. خوشه‌های گل‌های بنفش در سمت راست بالای نقاشی، گل‌های بنفش loosestrife هستند که شکوفه‌هایشان از اواخر تابستان تا پاییز است. گل‌های رز نیز در اواسط تابستان شکوفا می‌شوند، برخلاف بنفشه و گل فراموشم مکن که شکوفه‌های بهاری هستند.»

سایر گل‌هایی که «میلیس» افزود، بیشتر به‌عنوان ارجاع به «هملت» بودند و برخی دیگر برای انتقال معنایی به مخاطبان ویکتوریایی که شیفته‌ نمادشناسی گل‌ها بودند. برای نمونه، بنفشه‌هایی که اوفلیا به شکل زنجیری دور گردنش دارد، نماد وفاداری، پاکدامنی یا مرگ بودند.

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!

بنفشه‌های سه‌رنگ روی پاهایش نمایانگر عشق بی‌پاسخ‌اند.

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!

و گل شقایق که شکسپیر هرگز به آن اشاره نکرد، نماد مرگ بود.


نقاشی‌ای که تقریبا مدلش را کُشت

«الیزابت سیدال»(Elizabeth Siddal) شاعر، نقاش، الهام‌بخش پیش‌رافائلی‌ها و همسر آینده‌ی «دانته گابریل روزتی»،  درحالی که ۱۹ ساله بود برای «اوفلیا» اثر «میلیس» مدل شد.

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!



«میلیس» برای رسیدن به بیشترین حس واقع‌گرایی، از «سیدال» خواست در وان آبی در استودیوی لندن او، در حالی که لباسی نقره‌ای عتیقه به تن داشت که «میلیس» مخصوص این نقاشی خریده بود، ژست بگیرد. از آنجا که «میلیس» بهار و تابستان را کاملا وقف کشیدن چشم‌انداز کرده بود، کار کشیدن «اوفلیا» به ماه‌های زمستان افتاد.‌ «میلیس» برای گرم نگه داشتن آب، سیستمی بداهه طراحی کرد: چراغ‌های روغنی را روشن کرده و زیر وان قرار داد.

«آرت‌نت» نوشت، اما یک‌بار، چراغ‌ها خاموش شدند. «میلیس» که غرق در کارش بود، متوجه نشد. «سیدال»، به‌عنوان مدلی حرفه‌ای، هرگز ژستش را نشکست؛ اما پس از آن دچار سرماخوردگی شدیدی شد که گمان می‌رفت ذات‌الریه باشد. «سیدال» بدهی‌های زیادی بابت صورت‌حساب دکترها روی دستش ماند. وقتی پدرش «میلیس» را به اقدام قانونی تهدید کرد، این هنرمند که تاحدی ترسیده بود، پذیرفت صورت‌حساب‌های درمانی او را بپردازد که حدود ۵۰ پوند (معادل تقریبا ۷۰۰۰ پوند امروزی) بود.

متأسفانه، ضعف جسمانی تا پایان زندگی کوتاه سیدال گریبان‌گیر او ماند. «اوفلیا»‌، در سال‌های پس از رونمایی، در تخیل عمومی به نشانه‌ای از سرنوشت تراژیک خودِ «سیدال» بدل شد. گل شقایقی که «میلیس» کنار دست «اوفلیا» نقاشی کرده بود، وقتی «سیدال» در فوریه ۱۸۶۲، در میانه‌ افسردگی پس از زایمان ناشی از تولد مرده‌ دخترش، با مصرف بیش‌ از حد «laudanum»، ماده‌ای افیونی که از همان گل گرفته می‌شد، مسموم شد و چند روز بعد در ۳۲ سالگی درگذشت، معنایی هولناک تازه یافت.

این نوع هنر معیارهای زیبایی را تغییر داد

اگرچه شاید امروز دیدنش سخت باشد، وقتی «میلیس» در سال ۱۸۵۲ میلادی نقاشی «اوفلیا» را برای نخستین بار نمایش داد، منتقدان را شوکه کرد. بازنمایی‌های پیش‌رافائلی‌ها از مدل‌هایشان با هنجارهای سلیقه‌ خوب ویکتوریایی ناسازگار بود. یکی از منتقدان نوشت: «دهان باز به نحوی بزرگ و بچه‌گانه است … هیچ حس اندوه، هیچ مالیخولیا، هیچ روشنایی، هیچ لحظه‌ی هوشیاری واپسین وجود ندارد.»

نقاشی‌ که تقریبا مدلش را کُشت!


«جاشوا رینولدز»، نقاش انگلیسی تاکید داشت که هنرمند باید تلاش کند طبیعت را حتی بازنمایی زیبایی زنان،  ایده‌آل‌سازی کند. اما پیش‌رافائلی‌ها به‌جای آن، زنانی نامتعارف را به‌عنوان مدل برگزیدند: با انبوهی از موهای سنگین، چشمان نیمه‌پوشیده و لب‌های ضخیم.

ظاهر جسورانه‌ این زنان، بینندگان ویکتوریایی که معیارهای زیبایی و وقارشان بر لطافت و متانت تأکید داشت را آشفته می‌کرد.

با این حال، تا دهه‌ ۱۸۷۰ همین ویژگی‌ها در محافل هنری به‌ شدت تحسین می‌شدند و با جنبش زیبایی‌شناسی هنرمندان بیش‌ از پیش جسورانه شدند و به‌طور گسترده‌تری پذیرفته شدند.

فقط ظرف ۲۰ سال، هنرمندان درک از زیبایی را گسترش داده بودند. «سوزان کاستراس» مورخ هنری، در «چالش‌های پیش‌رافائلی در برابر معیارهای زیبایی ویکتوریایی» استدلال می‌کند: «افراط جای خویشتن‌داری را گرفت و اغراق در چهره و ژست هم سواستفاده و جنجال برانگیخت و هم موجب احیا در هنر انگلیسی شد.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha