به گزارش ایسنا، سعید آجورلو در گفتوگو با خبرنگار جماران، با اشاره به تحرکات اخیر جناح راست سنتی در کشور، اظهار کرد: اگر صحبتهای اخیر آقایان باهنر، ناطق نوری و پورمحمدی را در کنار هم قرار دهیم، نشانههایی از افزایش تحرکات جناح موسوم به «راست سنتی» را میبینیم. ابتدا باید بگویم، حیات این جناح، به چند دوره تقسیم میشود و چندین نقطه عطف دارد که یکی از مهمترین آنها، انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود که یک شکست بزرگ برای راست سنتی محسوب میشد و آغاز افول این جناح بود و رفتهرفته با طرح فهرست آبادگران، راست سنتی کنار رفت و اگرچه هنوز در نهاد قدرت حضور داشت، اما آن شکل هژمونیک خود را از دست داد.
وی با بیان اینکه انتخابات سال ۸۴ دومین نقطه عطف راست سنتی بود، افزود: آن انتخابات، جناح راست سنتی را به دو طیف تقسیم کرد؛ یکی طیفی که با احمدینژاد همراه شد و دیگری طیفی که تصمیم به جدایی از این جناح گرفت. در مجلس هفتم که همزمان با دولت اول احمدینژاد بود، متکی به وزارت خارجه، لاریجانی به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و پورمحمدی به وزارت کشور رفت که نشانهای از ائتلاف دولت احمدینژاد با راست سنتی بود و این جناح از این طریق، برای احیای خود تلاش کرد، اما این ائتلاف دوام چندانی نداشت. همچنین، از همان سال ۸۴، گروه دیگری از راست سنتی فاصله گرفتند و حتی در جلسات جامعه روحانیت مبارز هم شرکت نمیکردند و رفتهرفته آن گعده معروف مجمع تشخیص با حضور افرادی مانند ناطق نوری، هاشمی رفسنجانی و روحانی شکل گرفت و در سال ۹۲، به ائتلاف راست میانه با اصلاحطلبان تبدیل شد.
این فعال سیاسی اصولگرا با بیان اینکه دوره سوم حیات جناح راست سنتی، فاصله سالهای ۸۸ تا ۱۴۰۰ بود، عنوان کرد: در آن سالها، بحران هویتی جناح راست به اوج خود رسید و فوت آقایان عسگراولادی و مهدویکنی نیز این بحران را تشدید کرد. در ادامه مسیر، بخشی از اعضای جناح راست سنتی همپیمان آقای روحانی شدند و بخشی دیگر به سمت اصولگرایان رفتند. به عنوان مثال، در سال ۹۶ آقای میرسلیم به عنوان نماینده حزب موتلفه، منتقد دولت روحانی بود، اما افرادی دیگر از جمله علی لاریجانی مایل به تداوم این دولت بودند.
آجورلو با بیان اینکه مقطع جدید حیات راست سنتی از سال ۱۴۰۰ آغاز شده است، اضافه کرد: در این مقطع، تلاش این جناح برای یافتن هویت خود مشهود است و تشکیل شورای وحدت، بازسازی حزب موتلفه، نزدیکترشدن علی لاریجانی به راست سنتی و تلاشهای پورمحمدی، ناطق نوری و لاریجانی برای ترسیم چهرهای میانه از خود به منظور قراردادن مجدد راست سنتی در جایگاه دهههای ۶۰ و ۷۰، از اهم اقدامات انجامشده در جهت هویتیابی جناح محافظهکار است. بنابراین، صحبتهای اخیر باهنر، ناطق نوری و پورمحمدی نیز در همین راستا مطرح شده است. هر چند به صورت کلی ناطق نوری خود را فراتر از تشکیلات راست سنتی میداند، اما در سطح روابط سیاسی، همچنان راست سنتی با او دارای اشتراک نظرهایی است.
وی ادامه داد: اکنون با یک جریان یکپارچه به نام راست سنتی مواجه نیستیم و این جریان دارای طیفهای مختلف و بعضا متناقض است. تشکلهای راست سنتی از جمله جامعه اسلامی مهندسین ضعیف شده و اشخاص اهمیت پیدا کردهاند. شورای وحدت هم تا کنون توفیق سیاسی نداشته است. به علاوه، راست سنتی همچنان با یک بحران گفتمانی مواجه است و در بسیاری از مواقع، با گفتمان اصلاحطلبی همپوشانی دارد. با تمام اینها، همچنان علی لاریجانی شخصیتی قابل اجماع در راست سنتی محسوب میشود، اما فراموش نکنیم گفتار راست سنتی همچنان غیراجتماعی است و بدون ائتلاف با طیفهای دیگر اصولگرایان، شانس چندانی در سیاست داخلی ندارد. در مجموع میتوان گفت که در فضای سیاست داخلی کشور همچنان جای جریان محافظهکار کلاسیک خالی است.
این فعال سیاسی اصولگرا با اشاره به بخشی از صحبتهای اخیر باهنر مبنی بر اینکه تنها ۱۰ درصد جمعیت کشور حزباللهی اند، گفت: کسانی که قائل به ایده هسته سخت نظام هستند نیز معتقدند جمعیت حزباللهیها اندک است و تنها آنان برای نظام باقی میمانند و لذا باید محور سیاستگذاریها باشند. صحبت اخیر آقای باهنر نیز تایید همین ایده هسته سخت بود. او معتقد است حزباللهیها جمعیتی اندک اند که با زندگی معمول مردم بسیار فاصله دارند.
آجورلو ادامه داد: در حقیقت، این حرف آقای باهنر که در قالب شبهاصلاحطلبی مطرح شده، آن ایده «هسته سخت» که از سمت جریانات شبهانقلابی مطرح میشود را تایید کرده است. به نظرم هر دو صحبت اشتباه است، زیرا اولا هیچ گونه مبنای آماری و پیمایشی ندارد و ثانیا تصویری که از جریان حزباللهی و انقلابی ارائه میدهد، نادرست است و جنبهای برچسبزننده و ضد ماهیت جریانات انقلابی و حزباللهی دارد. چنین حرفهایی، انقلابیگری را ضد خواسته و منافع مردم تعریف میکند، در حالیکه اگر نماد انقلابیگری را حاج قاسم بدانیم، همه تایید میکنند که این شخصیت کاملا همراه مردم بوده است و مردم هم به ایشان علاقهمندند. بنابراین، تعریف باهنر از حزباللهیگری و تعریف برخی از جریانات شبهانقلابی از این مفهوم، هر دو یک نتیجه دارد و آن، راندن یا نادیده گرفتن جریان حزباللهی واقعی با نماد حاج قاسم است.
وی با اشاره به بخش دیگری از صحبتهای باهنر مبنی بر عبور نظام از حجاب اجباری، بیان کرد: این حرف هم به نظرم قطبیساز و شکافآفرین بود و باعث تحریک طرفداران اجرای لایحه حجاب شد. همچنین اینکه برخی تصور میکنند این صحبت باهنر موضع نظام در مورد حجاب هست نیز درست نیست، زیرا او اگرچه عضو مجمع تشخیص است، اما تنها میتواند نظرات شخصی خود را بیان کند. به علاوه، طرح این صحبت به ضرر آقای باهنر بود، زیرا هویت سیاسی او را زیر سوال برد. همان طور که گفتم، راست سنتی گرفتار چالش هویت است و صحبتهای باهنر نیز نماد همین بحران بود. متأسفانه علیرغم فضای تفاهمی ایجادشده پس از جنگ ۱۲ روزه، صحبتهای باهنر کاملا جنبه شکافآفرینی داشت. با این حال اعتقاد دارم که احیای راست سنتی به نفع فضای سیاسی و اصولگرایی است و این طیف میتواند یک ضلع مهم در جناح راست باشد.
این فعال سیاسی اصولگرا همچنین با اشاره به مخالفت برخی از جریانهای اصولگرا با تصویب CFT در مجمع تشخیص، اظهار کرد: به نظرم کاری که آقای مالک شریعتی و برخی نمایندگان برای بررسی سهفوریت الزام دولت به خودداری از تحویل اسناد پذیرش معاهده CFT مطرح کردند، به لحاظ زمانی اشتباه بود، زیرا تصمیمگیری در مورد پیوستن به CFT، طبق روال قانونی بر عهده مجمع تشخیص گذاشته شده بود و مجمع هم با تحفظ آن را تصویب کرد. بنابراین، نمایندگان در این زمان نباید وارد کار میشدند. شاید پیش از تصویب مجمع امکان رایزنی وجود داشت.
آجورلو با اشاره به اقدامات ضد انسجام ملی برخی جریانهای سیاسی، گفت: اکنون ما شاهد وجود عقلانیت انقلابی در کشور و حکمرانی هستیم، اما جریانات قطبیساز مواضعی علیه آن میگیرند. از صحبتهای حسن روحانی و بیانیه جبهه اصلاحات گرفته تا اقدامات برخی جریان های شبهانقلابی، با برنامه حاکمیت برای تقویت آرامش و انسجام ملی در تضاد است. متأسفانه برخی جریانهای سیاسی به دلیل اهدافی که در سیاست داخلی دارند، به دنبال کمپینسازی هستند و بر همین اساس، دست به ایجاد فضایی چندقطبی در سیاست و جامعه میزنند. این باعث میشود اجرای طرحهای حاکمیت در موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز با چالش مواجه گردد.
انتهای پیام
نظرات