• یکشنبه / ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ / ۱۰:۱۹
  • دسته‌بندی: بوشهر
  • کد خبر: 98122518817
  • خبرنگار : 50341

به مناسبت ۲۵ اسفند، هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه فردوسی؛

از فردوسیِ زن‌ستیز تا فردوسیِ نکته‌بین

از فردوسیِ زن‌ستیز تا فردوسیِ نکته‌بین

ایسنا/بوشهر در میان خیل عظیم اخبار و مطالب کرونایی که روزانه دست به دست گردیده و هر کدام به نوعی در جهت آگاهی و خودمراقبتی نشر داده می‌شود، امروز ۲۵ اسفند ماه، به بهانه‌ی پایان سرایش شاهنامه‌ی فردوسی، به مبحثی می‌پردازیم که خواندن آن خالی از لطف نبوده و حتی در میانه‌ی گرد و غباری که کرونا به پا کرده حال و هوای تازه و دلچسبی به ما می‌بخشد.

«مهتا بذرافکن»، شاهنامه‌پژوه، مؤلف کتاب جامعه‌شناسی شاهنامه‌ی فردوسی و دارای دکترای جامعه‌شناسی است که در گفت‌وگویی با ایسنا کتاب ارزشمند و گرانبهای شاهنامه را مختصراً از ابعاد جامعه‌شناختی -از چگونگی تشابه و تطابق شاهنامه با عصر کنونی تا صحت زن‌ستیزی فردوسی- مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهد.

کتاب شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، از بزرگ‌ترین حماسه‌های جهان، مهم‌ترین نامه اندیشه سیاسی ایران‌ شهری در دوره اسلامی، شاهکار حماسی زبان فارسی، حماسه ملی و بزرگ‌ترین سند هویت ایرانیان است که به تنهایی توانسته بار سنگین زنده نگه داشتن نام و نشان ایرانی و دمیدن روح مردانگی و جوانمردی و شهامت در مردم این مرز و بوم را بر دوش بکشد... چه شاهنامه را خوانده باشید و چه نخوانده باشید، این گفت‌وگو برای شما است.

*اهمیت عمده‌ی کار فردوسی در کجاست؟
اگر بخواهیم اهمیت کار فردوسی را درک کنیم، باید به تاریخ بازگشته و شاهنامه را در یک بستر تاریخی مورد بررسی قرار دهیم؛ چرا که فردوسی زمانی سرودن شاهنامه را آغاز کرد که اسلام در ایران گسترش یافته و زبان و فرهنگ عربی به طور رسمی در محافل جریان داشت و اگر فردوسی شروع به سرایش شاهنامه نمی‌کرد، چه بسا ما اکنون عرب زبان بودیم.
ما کشورهای زیادی را می‌بینیم که با ورود لشکریان اسلام، دچار تحول زبانی و فرهنگی شده و زبان رسمی‌شان به عربی تغییر پیدا کرد؛ کشورهایی مانند مصر که با وجود اینکه خودشان تمدنی چند هزار ساله بودند اما زبانشان به عربی تبدیل شد. 

مورد مهم دیگری که در شاهنامه وجود دارد این که فردوسی تمام شاهنامه را با استفاده از واژه‌های فارسی نگاشته و زبان فارسی را از نفوذ زبان عربی حفظ و ساختارهای آن را برای ما به میراث گذاشته است؛ در واقع، زبان فارسی امروز ما که البته از تهاجم هم دور نمانده، همین زبانی که اینک با آن سخن می‌گوییم، زبانی است که فردوسی برای ما به یادگار گذاشته که باید گفت بخش بزرگی از فرهنگ و ادب فارسی را مدیون شاهنامه‌ی فردوسی هستیم.

بدون شک، شاهنامه کتابی است که تمام کلمات آن فارسی بوده و درست و به جا به کار گرفته و ادا شده است و اگر ما بخواهیم چگونه فارسی سخن گفتن را یاد بگیریم، قطعاً باید به شاهنامه بازگردیم. در حقیقت، فردوسی زبان فارسی را در قالب شعر و ادب و فرهنگ فارسی زنده و پویا کرد؛ چنانچه اگر شما شاهنامه را تورق کرده و حتی نخواهید آن را عمیق بخوانید، می‌بینید که فردوسی در جای جای شاهنامه از روزها و مناسبات ایرانی همچون نوروز و جشن‌های مختلفی که ایرانیان برگزار کرده و در فرهنگ باستانی ایران جریان داشته، صحبت کرده و از این طریق نیز باز فرهنگ ایران را که به محاق رفته بود، احیا می‌کند. غیر از این، لحن حماسی شاهنامه به نوعی برای ایرانیان یک سند افتخار و شرف محسوب شده و موجب زنده نگاه داشتن شور و شوق دفاع از ایران در دل آنان گشته است.

*شاهنامه در وهله‌ی اول، یک منبع ادبی محسوب می‌شود یا منبعی تاریخی؟ 

شاهنامه آن قدر بزرگ، عمیق و وسیع است که نمی‌شود برای آن "یا" به کار برد؛ شاهنامه هم تاریخی، هم ادبی و هم جامعه‌شناسی است، بنابراین بهتر است ما به جای یا، "هم" به کار ببریم؛ چراکه شاهنامه به زیباترین شکل ممکن، خرد نیاکانمان را برای ما تصویرسازی کرده، زبان فارسی ما را زنده نگاه داشته و در نگاهی دیگر، اسطوره‌های فارسی را نیز به تاریخ کهن ما متصل می‌نماید. پس، شاهنامه هم تاریخی، هم ادبی و هم زبان‌شناسی است و کاربرد جامعه‌شناسی نیز دارد و نمی‌شود گفت شاهنامه یا این و یا آن است و بسیار بزرگ‌تر و عمیق‌تر از آن است که بتوان یک برچسب روی آن زد.

*راز جذابیت شاهنامه در مقایسه با دیگر آثار شعرای ماندگاری همچون سعدی و حافظ برای جامعه‌شناسان و سیاستمداران در چیست؟

همان‌گونه که گفتم، شاهنامه صرفاً یک کتاب جذاب ادبی یا تک بعدی نیست که مثلاً فقط به اخلاق یا نصایح پرداخته باشد، بلکه این کتاب میراث کهن ایرانیان، آداب و رسوم و فرهنگ، زبان، جنگ‌ها و اجتماعیات را در خودش دارد و ممکن است هر کس بر حسب علاقه‌ و از زاویه‌ی دید خود به شاهنامه بپردازد. 

از آنجایی که مضمون شاهنامه درباره‌ی شکل‌گیری جامعه بوده و روند تکامل اجتماعی -از زمانی که انسان هبوط کرده و وارد یک زندگی اجتماعی می‌گردد تا زمانی که به تکامل نسبی رسیده و نهادها به وجود می‌آیند و تفکیک و تمایز نهادی شکل می‌گیرد- را بررسی می‌کند که همه‌ی این مسائل در شاهنامه قابل ردیابی است؛ مسائلی که شالوده‌ی علوم اجتماعی بر آن بنیان شده است.

به عبارت دیگر، اگر خط داستانی و روایت شاهنامه را با کتاب‌های جامعه‌شناسی که شکل‌گیری زندگی اجتماعی را توضیح می‌دهند تطابق دهیم، درمی یابیم که این خط داستانی بسیار زیبا و مرحله به مرحله به صورت فرآیندی طی شده و به جایی می‌رسد که جوامع بشری و ساختارها کاملاً شکل گرفته و نهادها مستحکم شده‌اند که ما در کتاب حافظ یا سعدی چنین چیزی را نمی‌بینیم.

*با این تفاسیر، چه مضامین اجتماعی و سیاسی در شاهنامه وجود دارند که با عصر کنونی منطبق گردیده است و تحلیل این تشابهات، چگونه می‌تواند راهنمای راه ما باشد؟ 

مفاهیم عمیقی مثل تقسیم کار اجتماعی، انواع خانواده، ازدواج‌های سیاسی، صلح، جنگ و بسیاری از مضامین سیاسی و اجتماعی که ما در دنیای امروز و در جامعه‌شناسی مدرن می‌بینیم، در شاهنامه نیز وجود دارد که من در کتاب جامعه‌شناسی شاهنامه‌ی فردوسی به آن‌ها پرداخته و مضامینی را که با مفاهیم امروزی جامعه شناسی منطبق است را استخراج کرده‌ام. 

شاهنامه کتابی فراتر از یک کتاب شعر است و فردوسی هزار سال پیش و قبل از اینکه ما علمی به نام جامعه‌شناسی داشته باشیم، با ریزبینی و نکته سنجی این مفاهیم را تصویرسازی کرده و به آن‌ها پرداخته است؛ اگر چه اسم آن‌ها را مثلاً تقسیم کار اجتماعی نگذاشته اما دقیقاً این اتفاق در شاهنامه رخ داده و ما در بخش اول شاهنامه که بخش اسطوره‌ای است، با مفاهیم و مضامینی چون تفکیک و تمایز نهادها، مفاهیم سیاسی حکمرانی، مشورت، شورا، مذاکره، جنگ، صلح، انواع صور خانواده‌ها، شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی و به ثمر رسیدن و ائتلاف آن‌ها (که به دقیق‌ترین شکل ممکن بیان شده) را می‌بینیم.

برای مثال، زمانی که فردوسی در مورد کاوه سخن می‌گوید، گویی یک جنبش اجتماعی را برای ما بازنمایی می‌کند و این بسیار شگفت‌انگیز است؛ چرا که آن زمان اصلاً علم جامعه‌شناسی وجود نداشته و فردوسی با دانش و خرد خودش، درست مثل یک نظریه‌پرداز اجتماعی همان طور دقیق و گام به گام به این مسائل پرداخته است و این فرآیندی بودن تکامل جوامع انسانی چیزی است که از زمان پادشاهی کیومرث شروع شده و تا هنگام پدیداری یک جنبش اجتماعی در زمان ضحاک ادامه پیدا کرده است.

این به ما می‌نمایاند جامعه‌ای که در آن جنبش و انقلاب رخ می‌دهد، یک جامعه‌ی مترقی به شمار می‌رود و این موارد در تمام بخش‌های این میراث کهن به ویژه بخش اسطوره‌ای، جاری بوده و نشان می‌دهد که انسان نمی‌تواند موجودی منفعل باشد؛ لذا در تمام مدت، خیر و شر و نیک و بد با هم در جدال هستند تا یک زندگی آرام و با صلح و ثبات را برای انسان به ارمغان آورند که ما می‌توانیم برای دستیابی به اطلاعاتی جهت تفهیم چگونگی شکل‌گیری زندگی اجتماعی بشر، به آن اتکا کنیم.

نکته‌ای که بایست به آن توجه کرد این است که شاهنامه و شاهنامه‌خوانی بخشی از زندگی ما شده و آن را به فرزندانمان آموزش دهیم تا به عنوان فرهنگ پویای زندگی خانواده‌های ایرانی نیز باقی بماند. علاوه بر این باید گفت، روحیه‌ی پهلوانی و حماسی که در شاهنامه وجود دارد، می‌تواند ما را از روزمرگی‌ها و خمودگی‌هایی که گرفتارش هستیم نجات دهد و این واقعاً نشاط ‌آور است.

نکته‌ی قابل ذکر دیگر این است که شاهنامه چنان به مسائل امروز ما نزدیک است که گویی برای زمان ما سروده شده؛ مثلاً مسئله‌ی ستیز بین خیر و شر چیزی است که در تمام طول تاریخ بشر وجود داشته و خواهد داشت و وقتی ما از این جنبه به شاهنامه می‌نگریم، از آنجایی که این جدال بین خیر و شر همیشه وجود دارد، مسیر روشنی بخشی برای ما است تا بدانیم چگونه می‌شود با شرارت‌ها جنگیده و از ظرفیت‌های موجود در یک جامعه برای بهتر زیستن استفاده کرد.

*از زاویه‌ی دید اقوام دیگر(غیرفارسی زبان)، شاهنامه یکی از اضلاع تشکیل دهنده‌ی هویت ایرانی است. از دید شما به عنوان یک فارسی زبان و شاهنامه پژوه نیز این گونه است؟

بله؛ اگر زبان، آداب و سنن و تقویم ایرانی بخشی از هویت ما باشد، فردوسی این میراث را احیا کرده است. همچنین اگر روابط اجتماعی ایرانیان و سبک زندگیشان و اعتفاد به یزدان(ایرانیان به عنوان کسانی که همیشه خداپرست بودند) را مد نظر قرار دهیم، همه‌ی این‌ها در شاهنامه متجلی است و ما حتی امروز هم می‌توانیم مطابق آن روزها رفتار کرده و مصادیق و رد پای آن را در شاهنامه ببینیم که همه‌ بخشی از هویت ما است؛ بنابراین بدیهی است که شاهنامه بخش مهمی از هویت ایرانی ما را در خودش داشته و اساساً نیز یکی از دلایل ماندگاری این هویت است.

*عده‌ای معتقدند فردوسی نگاه زن ستیزانه و متعصبانه‌ای به زنان داشته که شاید نمود آن را بتوان در اشعاری مثل "زن و اژدها هر دو در خاک به، جهان پاک ازین هر دو ناپاک به " جست‌وجو کرد. نظر شما به عنوان یک فرد فعال در حوزه‌ی زنان چیست؟ و اصولاً این رویکردهای تبعیض جنسیتی تا چه اندازه صحت دارد؟
باید بگویم چنین چیزی را باور ندارم؛ ما نباید فکر کنیم یک زن خیر مطلق بوده و هر چه در موردش گفته شود اشتباه است. چنین چیزی وجود ندارد و زنان نیز همچون مردان وجهی تاریک و شرارت‌بار دارند که هر از گاهی ممکن است به آن پرداخته شود. اتفاقاً ما در شاهنامه با زنان قدرتمند، خردمند و بسیار نیکو صفتی مواجه هستیم که در تمام مراحل حکمرانی مشارکت و تصمیم‌گیری کرده و در میدان جنگ می‌جنگند و همپای مردان در کنشگری‌های بسیار فعالانه‌ی اجتماعی شرکت دارند. از طرف دیگر، ما با دختران جمشید که اسیر دست ضحاک هستند مواجه می‌شویم و فردوسی در آنجا خشونتی که علیه زنان مطرح شده را تصویرگری می‌کند.

اگر فردوسی در بخش‌هایی لحن خشنی را در مورد زنان به کار گرفته، به این دلیل نیست که او علیه زنان خشونت ورزیده یا خواسته به آنان بی‌احترامی کند بلکه توصیف یک شخصیت‌سازی بوده و بدیهی است که زنان هم می‌توانند شخصیتی شرورانه داشته باشند که این موضوع تنها مختص ادبیات ایران نیست و در ادبیات بسیاری از کشورهای دیگر نیز ما این تصویرسازی را حتی بسیار بیشتر از این داریم؛ مثلاً در افسانه‌های اروپایی مثل کتاب برادران گریم، زنان اغلب در نقش جادوگر یا زن باباهای بدجنس ظاهر می‌شوند و حتی نقاشی‌هایی که در کتاب کودکان از این زنان کشیده می‌شود نیز به همین صورت است.

بنابراین، نمی‌توان گفت تصویری که از زنان در شاهنامه ارائه شده تصویری مخدوش و خشونت ورزانه است.

*به عنوان پرسش آخر، به نظر شما چرا ما با داشتن تصویری از گذشته(بعضا فاخر) دچار توهم برتری بر اقوام و ملل دیگر شده‌ایم و اساسا چه عاملی سبب این تصور خودبرتربینانه گردیده است؟

گمان نمی‌کنم این مسئله که ما دچار این سوءتفاهیم شده‌ایم، به خاطر شاهنامه باشد. 

ما تاریخی طولانی نسبت به بسیاری از اقوام دیگر داریم و در کشوری زندگی می‌کنیم که جزء تمدن‌های اولیه‌ی بشر بوده و همین سبب فخر ما شده اما متأسفانه تفییر و بهبودی در ما ایجاد نکرده است؛ به عنوان نمونه وقتی از گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک می‌گوییم، این را در زندگی روزمره‌ی خود به کار نمی‌بریم.

در واقع، ما فقط در مورد افسانه‌ها و اسطوره‌هایی فخرفروشی می‌کنیم که تحولی در ما ایجاد نکرده و اگر ما واقعاً می‌توانستیم آنچه که می‌گوییم باشیم، جای فخرفروشی داشت اما نکته‌ی مهم در این است که ما به آنچه نیستیم مباهات می‌کنیم!

انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۸-۱۲-۲۵ ۱۲:۰۸

داستانهای شاهنامه بیشتر بر مرور داستانهای حماسی و تاریخی سکایی استوار است. سکاها مردمانی آریایی ایرانی با زبان و گویشی از زبانهای خانواده پارسی در یک گستره وسیع سرزمینی از شرق ترکستان روسیه ودر غرب روپای شرقی و در شمال سیبری و در جنوب در شرق ایران تا هندوستان و سیستان و در غرب ایران تا سقز و کردستان ایران زندگی می کرده اند و مردمی جنگجو و جنگاور بوده اند و سلسله های پادشاهی بسیاری داشته اند. مدتی پیش در ایالت سین کیانگ چین کتبی بسیار قدیمی پیدا شد که داستانهای تاریخی سکایی در آنها نقل شده است. رستم قهرمان شاهنامه که سیستانی بوده سکایی بوده و فردوسی در بیش از ده جای شاهنامه از او به نام رستم سکایی یا سکزی نام می برد. محققان و تاریخ پژوهان ما با تحقیقات گسترده تاریخی می توانند راز داستانهای شاهنامه را در بازخوانی تاریخ سکائیان ایرانی بیابند.

avatar
۱۳۹۹-۰۳-۲۴ ۱۴:۵۹

سکائیان ایرانی نبودند و به نام ایرانیان جعل شدند. هیچ اثری از زبان سکایی وجود ندارد (فقط چند کتیبه ی کم از دوران هندوسکایی که به علت نفوذ فرهنگی هند و سغداست) و هیچ منبع باستانی ای سکاهارا ایرانی ننامیده اند. نه استرابو نه هرودوت و نه بقیه. در مطالعات ژنتیک اخیر مشخص شده که سکاهای پازیریک تا ۵۷ درصد مونگولوئید بودند و سکاهای آسیای میانه نیز ۳۰ تا ۴۰ درصد. ژنتیک سکاها با فارس های امروزی مطلقا شباهتی ندارد و تئوری ایرانی سکایی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته. سکاها در اصل نیاکان هون ها و ترکهای باستان بودند. ژنتیک هون ها و ترکها بیشترین شباهت را به سکاهای آسیای میانه دارد.در منابع تاریخی قدیم‌ نیز سکاها و هون ها مکررا یکسان بوده اند. در شاهنامه سگزی لقبی تحقیر آمیز بوده است و سیستان قدیم نیز در جنوب افغانستان امروزی است نه ایران امروزی و مردم سیستان و زابل اصلی به زبان پشتو حرف میزنند نه فارسی.